سایر منابع:
سایر خبرها
امام خمینی (ره) چگونه از تسخیر سفارت مطلع شدند؟
... گاهی پاسبخش ها می آمدند یک سری می زدند و خدا قوتی می گفتند و می رفتند. در حال خودم بودم که متوجه شدم فردی در تاریکی به طرف من می آید. در مرحله اول فکر کردم که یکی از این برادر ها پاسش تمام شده و دارد گذری رد می شود. او از آن عقب آمد، محوطه که روشن بود تمام شد و به من که رسید نور کمتر بود. من ایست دادم؛ رسم بر این بود که اسم شب 3 تکه ای می گفتیم. وی یک چیزی گفت؛ من مجدداً از او خواستم اسم شب ...
علیرضا بیرانوند: منصوریان گفت نابودت می کنم!/ فوتبالم را مدیون گل محمدی هستم
همین دلیل به باشگاه هایی چون سایپا، هما، صبا و پیکان رفتم و تست دادم. در ادامه در تیم هما پذیرفته شدم که در آن مقطع سعید ریاضی هدایت آن تیم را بر عهده داشت. یاد می آید زمانی که در تست باشگاه هما شرکت کردم مچ پایم در تمرین ها پیچ خورد و این موضوع را از مربی جوانان نفت پنهان کردم زیرا به آن ها نگفته بودم که به باشگاه های دیگر رفته ام و تست داده ام. اما از شانس بدم یکی از بازیکنان نفت که من را در تمرین ...
سرخط ...
بانک ها حبیب نیکجو در این شماره از خراسان آورده است: بغض آیت ا... جوادی آملی، آنقدر تلخ بود که خیلی زود دیده شود. آیت اللهی که همه ایشان را با فلسفه و تفسیر می شناسند، این بار با بغض سخن گفت. این بغض نه به خاطر بدحجابی و فرهنگ، بلکه برای ربا بود. برای ربایی بود که خدا آن را جنگ با خود نامیده است و آیت ا... جوادی آملی آن را گزینه نظامی خدا در قرآن می داند. اما چرا در ایران اسلامی مساله ربا ...
دلنوشته دکتر نوبخت برای خورشید تابناک گیلان زمین
چند روز... تا اینکه در یک بعد از ظهری که در منزل بودم دونفر مرد که چهره روحانی داشتند و البته بدون لباس روحانیت بودند(بعدا فهمیدم از طلاب حوزه علمیه رشت بوده اند) به منزل ما مراجعه کردند ، آنچه به ذهنم ماند این که در سفر اصفهان درب ماشین آقای حجتی باز شد و مرتضی فرزند چهار ساله او از ماشین بیرون افتاد ولی همه سالم بودند ... می دیدم همه اعضای خانواده به ویژه مادرم مضطرب بودند... نمی ...
خاطره ای 20 ساله با مردم دارم
. البته همیشه هم در قالب بازیگری نبوده و از طراحی صحنه تا برنامه ریزی و دستیاری و هر کار دیگری دوست داشته ام که این همکاری ادامه پیدا کند. خودم این همکاری را به منزله نوعی دانشگاه بیست و چند ساله می دانم و درس های زیادی را از خانم برومند یاد گرفته ام. اطلاعاتی که از من می نویسند اشتباه است اطلاعات زیادی که از من در صفحه ویکی پدیایم نوشته شده، اشتباه است. برای مثال نوشته اند من ...
همه خاطراتم از خورشید ...
....... در نخستین اطلاعات، وابستگی این حقیر به مرحوم حجتی است. از این رو شایسته است نسل امروز گیلان، مفاخر و مواریث پرافتخار گذشته خود را بیش از پیش بشناسند. لذا بر خود فرض می دانم از همه دوستان به ویژه استاد محمّد جوادی که تردید ندارم اگر توان جسمی وی اجازه دهد باز هم مثل هرسال به یاد دوست و در جهت معرفی او به نسل جوان امروز مقاله خواهد نوشت و نیز از محقق دانشمند حجت الاسلام و المسلمین ادهم نژاد لنگرودی به سبب تألیف کتاب خورشید درخشان شمال قدردانی نموده و از خوانندگان محترم این دل نوشته تشکر نموده و برای آن مرحوم علو درجات را از خداوند منان مسئلت می نمایم . اعتدال شمال ...
توضیحات چمران درباره پرونده املاک نجومی و شغل فرزندش
اعلام کردند و نباید اعلام می شد. این امر در حال پیگیری است. امیدواریم هر چه سریع تر تمام شود تا برای خود ما هم روشن شود که چه اندازه این امر صحت دارد. س: آقا مصطفی صدایشان می کنید یا آقا مجتبی؟ چمران: اسم ایشان مصطفی است اما من نمی توانستم مصطفی صدا بزنم و خودم هم ایشان را مجتبی خواندم. آغازگرش هم من بودم و هنوز هم به او مجتبی می گویم. دیگر عادت کرده است. خانم ایشان می گویند ...
خانم بازیگر؛ خبرتازه از دستمزدهای نجومی بده!
تلخی آزاردهنده است. بازیگر نقش شهرزاد گفته است: فصل دوم شهرزاد یک ماه است در حال فیلمبرداری است، اسمش هم شهرزاد2 است. به شایعات توجه نکنید . او گفته است: هر خبری شد، خودمان در اختیار می گذاریم . با این همه خبر درباره سوءاستفاده تهیه کننده شهرزاد از صندوق ذخیره فرهنگیان و بازداشت وی، قرار است خانم بازیگر خودشان خبرها را در اختیار بگذارند! البته خبرهای دیگری هم هست که دیگران درباره شهرزاد به آنها ...
خاطره کوثری از برخورد دهداری با یادگار امام(ره)
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایسنا، ماهنامه دنیای فوتبال گفت وگویی با جهانگیر کوثری ترتیب داده است که گزیده ای از آن را در زیر می خوانید: در آبادان عاشق شدم - من عشقم سینما بود. بین فوتبال و سینما در تلاطم بودم. مثل پاندول یک ساعت قدیمی. از ده سالگی عاشق سینما شدم. به خاطر کار پدرم رفتیم آبادان. یک سینما به اسم ایران توی لین یک بود که سقف نداشت. به خاطر گرمای آبادان شب ها ...
دلم گفته بود این بار برود شهید می شود
بعد خبر آمد که فرمانده شان اسم چند نفر را خط زده است که اسم همسر من هم جزو این خط خورده ها بود. من خیلی خوشحال شدم. ولی او ناراحت بود. فردای آن روز رفته بود تا دلیل خط خوردن اسمش را بفهمد. به او گفته بودند شما از گردان توپخانه بیرون آمده و به قرارگاه رفته اید. آنها معتقد بودند که چون مدتی دیدبانی نکرده، همه چیز را از یاد برده است ولی من بهتر از هر کسی می دانستم که محمد بهتر از قبل می تواند دیدبانی ...
رازهایی که زنان متأهل باید آن را بدانند!
...> همه خانم ها دلشان می خواهد قلب شوهرشان را کاملا تسخیر کنند و از او حرف های حق شناسانه و محبت آمیز بشنوند، اما اغلب آنها گاه و بیگاه دچار امواج خشم، بی احساسی، بی حوصلگی و کم توجهی شوهرانشان می شوند. روانشناسان و مشاوران خانواده اعتقاد دارند که آقایان، پیام های دیداری را دریافت می کنند و خانم ها پیام های شنیداری را دوست دارند. لذا بهتر است برخی از رازهای درونی مردان را بشناسید تا بتوانید ...
70 سال کار و تلاش بی وقفه
بود که این خانم در همه موفقیت، من اثر مثبت داشت (روحش شاد). ** بعد از 20 سال چاپخانه زرین را فروختم زرین پناه ادامه می دهد: 17 سال با جان و دل در چاپخانه کار کردم و با کسالت و مریضی که برایم پیش آمد دکتر تشخیص داد به خاطر سرب که در دستگاه های چاپ وجود دارد خون شما رقیق شده و باید ترک کار کنید و مجبور به ترک این کار شدم. البته تا 3 سال بعد هنوز سرکار بودم و تمام فوت و فن صنعت چاپ ...
روایت دردناک گم شدن 14 ساله یک جانباز!
از 14 سال انتظار و مشقت هایی که در نبودش تحمل کردم در یکی از پارک ها پیدایش کرده بودند. 14 سال با شش فرزند و نداری و دست تنگی و بی کسی در یک اتاق شش متری روزگار گذراندم. بچه ها را بزرگ کردم و هر چه در توان داشتم برای آنها هزینه کردم. . وقتی خواستم تحت پوشش کمیته بشوم به من گفتند تو جوانی ازدواج کن. من هم گفتم نیامده بودم که از شما اجازه بگیرم. با رفتن محمد علی همه زندگی ام رفت و من دیگر ...
وقتی همکلاسی ها سرطان را بهانه همدلی کردند/مشق امید برای محمدصفا
آرزویی که مادیات آن را برآورده نمی کند. از احساسش در رابطه با عملی که همکلاسی ها و معلم اش انجام داده است می پرسم می گوید: خیلی خوشحال شدم که همکلاسی هایم به خاطر من موهایشان را کوتاه کردند و با پخش شدن عکسم همه من را می شناسند. در این هنگام عکاس مهر از محمد صفا درخواست می کند تا باهم به حیاط بروند و عکس بگیرند. بعد از رفتنش از مدیر مدرسه در رابطه با وضعیت محمد صفا بعد از ...