سایر منابع:
سایر خبرها
ترمه را بزن کنار، منصور!
1 - باران شب را تا صبح یک ریز کوبیده بود. هوا هوای قلیخان بود یا رمئو و ژولیت. صبح دزدکی رفتم سمت امجدیه. دیگر امجدیه را هم دزدکی باید رفت. انگار کافه مرمر من است این. دیدم قیامت کبری است. کافه مرمر م ، امجدیه پیر من باز به شکوه گذشته اش برگشته بود به خاطر جنازه منصور و دیگر لک و پیس هایش توی چشم نمی زد. در این کافه کهنسال روباز چرک مرده ی پیر از سوگ پروری، فقط می توانی دو تیره و دو طایفه ببینی ...
بارها قصد داشتند مرا بخرند ولی گفتم نمی توانم چون غلام اباعبدالله هستم
در فومن متولد شدم، ما جدی داشتیم که نام ایشان جواد بود و از همین جا نام خانواده پدرم جوادی بود، در قم، ایشان منبری برای آیت الله حائری رفته بود و اشعار حضرت زهرا را خوانده بود که در آن مکرر شجون آمده بود. شُجون، به معنای حزن است و آیت الله حائری به پدر ما فرموده بود که أنت شُجونٌ... بعد از آن پدرم به ثبت مراجعه کرد و به انتهای فامیلی خود شجونی را اضافه کرد. و اینها همه نشانه علاقه و عشق به حضرت ...
تمایل به قطع مصرف مواد مخدر، لازمه پاکسازی اعتیاد/تصاویر
آن ها گوش ندادم و کم کم به مواد مخدر روی آوردم و در خانواده مشکلاتی پدید آمد. جاسم در ادامه صحبت هایش از کتک زدن خانواده اش می گفت و ادامه داد: حتی همسر و فرزندانم را کتک می زدم و اصلا فکر نمی کردم و ادعایی بزرگ داشتم تا این که می دیدم در خانواده و جامعه تنها شدم؛ بعد با کمی فکر کردن فکر ترک این بلای خانمان سوز به سرم زد و عضو معتادین گمنام شدم و امروز در حال پاک شدن هستم. این معتاد ...
این روحانی "کشاورز نمونه" شده است
اینجا شیخی آمده است که پول دارد اما عقل ندارد! وقتی این حرف را شنیدم گفتم آیندگان در این باره قضاوت خواهد کرد. آن موقع ساعت آب 600 هزارتومان بود که من خریدم. ولی الان به 20 میلیون رسیده است که البته پیدا نمی شود. من همیشه این باور را داشته ام که من باید برای جامعه ام بال باشم نه اینکه بار باشم. دوست داشتم از من خیری به هم نوعم برسد نه اینکه منتظر باشم به من خیری برسد.حالا هم به جز ماه محرم و صفر ...
احسان خواجه امیری: با انتشار یک آلبوم منفجر نمی شوم!
بازار موسیقی ایران شد. اما آلبوم ششم احسان خواجه امیری با نام عاشقانه ها پس از دو سال وقفه در هفتم آبان ماه 1391، همزمان با سالروز تولدش، منتشر شد. که می توان این آلبوم را نقطه عطفی در زندگی هنری احسان دانست. آلبومی که حدود 16 ماه زمان برد و مرود توجه منتقدین نیز قرار گرفت. او درباره عاشقانه می گوید: هر آنچه از من ارائه می شود بخشی از روح و اندیشه و زندگی من است؛ عشق یعنی زنده بودن و زندگی ...
التماس های کودکانه به مادر قاتل
بچه ای دیگر جان باخته بود. زن جوان را به داخل خانه کشیدیم و از خودکشی منصرفش کردیم. مادر جوان که دست و صورتش خونی بود، وقتی آرام نشست ادعا کرد که شوهر و بچه هایش را کشته است. وسایل خانه همه شکسته بود. فرش های کف اتاق خونی بود و ما هم گیج و مبهوت شده بودیم که وارد اتاق خواب شدیم. درحالی که زن جوان پشت سر هم می گفت که قاتل است، به اتاق خواب رفتم. شوهرش را دیدم که داخل پتو پیچیده شده است ...
جزییاتی از قتل عام یک خانواده به دست مادر سنگدل
قتل شوهرش مطمئن شده بود به سمت فرزندانش رفته بود. بعد از آن نیز این مادر سنگدل با 24 ضربه چاقو پسر کوچکش را به قتل رسانده است و با نزدیک به 30 ضربه نیز دختر کوچکتر خانواده را کشته است. بعد از آن نیز تمامی اسباب و اثاثیه خانه را به هم ریخته و بزرگترین فرزند خانواده را که دختر حدودا ده ساله ای بوده شکمش را دریده است. همچنین تحقیقات بیشتر نشان می داد مرد خانواده حدودا 40 ساله است و در یک ...
از شاگردی مرحوم شجونی پای منبر شهید نواب صفوی تا مقابله با فتنه 88 / مرحوم شجونی: اینکه آخوندی پیدا شود ...
روزی بدنه بازار را با سخنرانی به آتش می کشد. بنده آن زمان روزی 10 تا 12 بار سخنرانی داشتم ساعت 12 شب 15 خرداد همسر سید غلامحسین شیرازی به من زنگ زد که همسرم را دستگیر کردند و مأموران ساواک در هنگام دستگیری به شما فحاشی می کردند. تا لباس هایم را گم و گور کنم صدای زنگ خانه من به صدا درآمد تا مأموران موفق شوند در خانه مرا بشکنند من از دیوار همسایه پریدم و فرار کردم. البته تیمسار ساواک به ...
لذت بردن از زندگی با موسیو ابراهیم
شخصی اش با تماشاگر شکل می گیرد. من اولین بار در نمایش "خدای کشتار" با این چالش مواجه شدم. آن زمان 32،33 سال داشتم و درک نمی کردم چرا از من خواسته نقش پدری که یک فرزند 10 ساله دارد را بازی کنم. به او گفتم چهره ام باید گریم شود تا برای مخاطب باورپذیر باشد، اما او اصرار داشت که احتیاجی به گریم نیست زیرا می توان با تماشاگر قرارداد بست که تو نقش پدر بچه 10 ساله را بازی خواهی کرد. این شیوه از کار بر اساس ...
گپ وگفت با وزیری که شجونی دایی اش بود
خواهرزاده مرحوم جعفر شجونی از رفاقت های قدیمی شیخ با آیت الله طالقانی، بازرگان و سحابی روایت می کند، رفاقتی که دوام نداشت و او بعد از چند سال در زمره منتقدان خط ملی-مذهبی قرار گرفت. جعفر شجونی، برای آنهایی که یکبار رودروی اش نشسته و به هر بهانه با او هم کلام شده باشد، تصویر یک شیخ اصولگرا ی شوخ طبع است که در عین صریح حرف زدن و بی پروا نقد کردن، طنازی های سیاسی خاص خودش را هم داشت. ...
اجرای واگویه های علی گندابی برای زائران علی(ع)
که زن مردم به تو نگاه می کنه؟ ، بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوه خانه بیرون رفت. یک روز آقای شیخ حسنی که از روضه خوان های همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرد رفتم روضه را خواندم، آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازه های شهر را بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد فردا در نمازجمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمانم از دست حیوان ...
معلول شدن دو جوان پاوه ای در مبارزه با حریق جنگل
.... هیچ راهی جز فرار از آن مهلکه نداشتیم. پدرم نیز همراه ما بود و تجربه مقابله با آتش سوزی ها را داشت. با فریاد پدر که از ما می خواست در جهت آتش فرار کنیم، به سرعت می دویدیم. به خاطر سن کمی که داشتم، ترسیده بودم و نمی دانستم چه باید بکنم. بلافاصله درختی را دیدم و از آن بالا رفتم. این اشتباه بزرگ من بود و تاوان خیلی سنگینی داشت. آتش درخت را فرا گرفت و آن را تبدیل به گلوله آتش کرد. همه تنم در آتش می ...
خاطره ای خواندنی از علامه "حسن زاده آملی"
من به خود من پناه آورد؛ من از این کار کودک بسیار متأثر شدم و ناگهان به خود آمدم که این چه کاری بود از من سر زد، بسیار ناراحت شدم و با یک دنیا شرمندگی به داخل اتاق برگشتم تا دوباره بخوابم؛ ولی هر چه تلاش کردم که بخوابم، خوابم نبرد، ناگریز بلند شدم و بیرون رفتم و برای هر یک از بچه ها، کادویی گرفتم و به منزل برگشتم، بچه ها را نوازش کردم و آن ها را با هدایایی که گرفته بودم، خوشحال کردم؛ ولی تنها چیزی ...
مدال هایم را مدیون خادم هستم/ مردم برایم سنگ تمام گذاشتند+تصاویر
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از جویباران ، در ریو کمیل با عشق کشتی گرفت، او دومین مدال المپیک خود را به گردن آویخت و حالا پرافتخارترین کشتی گیر سنگین وزن تاریخ ایران در المپیک هاست. به خانه اش رفتیم تا با او به گفت وگو بنشینیم. گفت وگویی خاص که با حضور پدر و مادر کمیل و صحبت های آن ها رنگ و بوی زیباتری به خود گرفت. کسب مدال نقره المپیک را به شما تبریک می گوییم، می خواهیم ...
به اتاق خواب محسن رفتم - او زمانی که مرا بالای سرش دید از جا پرید
به گزارش جام نیوز ، فزانه-32 ساله- به بازپرس محسن مدیرروستا از شعبه ششم دادسرای جنایی تهران گفت: ساعت 10 صبح جمعه -14 آبان- شوهرم را چندین بار صدا کردم تا صبحانه بخورد. اما اوگفت: می خواهد استراحت کند. می دانستم که بهانه می گیرد. به همین خاطر به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشته و به اتاق خواب رفتم و همان طور که همسرم خوابیده بود ضربه ای به کمرش زدم. محسن، یکدفعه از جا پرید و به طرف پنجره ...
افشاگری و صحبت های صریح بازیگر تازه بازگشته از شبکه GEM
یا نه. به گفته او این عده بیشتر نابازیگرند و در ناراحتی زندگی می کنند، البته این عده اول پناهندگی گرفتند و بعد مشغول به کار شدند. این بازیگر می گوید: بزرگترین اشتباه من بود، اشتباهی که به دلیل فقرمالی از من سر زد. و یحیوی در ادامه از او می پرسد به نظر خودش جرمی کرده؟ و سیرتی پاسخ می دهد: به نظر من نه. به نظر جمهوری اسلامی بله. من رفته ام جایی که آقای احمدی نژاد ممنوع کرده هواپیمای ما برود و می روند دزدکی می آیند. ...
به رفتار های زنم مشکوک شدم / زمانی که پرینت مکالماتش با یکی از مردان فامیل به دستم رسید شوکه شدم
. آنها همچنین دریافتند این زن به دلیل اختلاف خانوادگی، جدا ازهمسرش و در خانه پدرش زندگی می کند. بدین ترتیب زن جوان احضار و تحت بازجویی قرار گرفت. وی گفت: مقتول به من توجه خاصی داشت و برایم هدیه و طلا می خرید. تا اینکه شوهرم متوجه شد و شکایت کرد. هرچند پیگیر شکایتش نشد اما مدام سامان را تهدید می کرد و دست بردار هم نبود. تا اینکه با قهر به خانه پدرم رفتم تا تکلیفم روشن شود. پس از کشف این سرنخ ...
زن کثیفی برای شوهرم بودم اما تحمل طلاق نداشتم + عکس
اتاق خبر 24 : خرداد امسال پلیس شیراز جسد متعفن مردی را در صندق عقب ماشینی رها شده در خیابان تاچارا پیدا کرد و خیلی زود با وجود فضاسازی ها و دروغ پردازی های همسر مقتول وی را که نرگس نام دارد قاتل شناخت. نرگس با پذیرفتن قتل شوهرش گفت:زندگی خوبی داشتیم تا اینکه من با حسین آشنا شدم و رابطه عمیقی بین ما به وجود آمد تا جاییکه دیگر نمی توانستم با شوهرم زیر یک سقف زندگی کنم. ...
خاطراتی از حصر آبادان به روایت غلامرضا توگه
، ناخودآگاه در هاله ای از معنویت قرار می گیرد؛ به شخصیتی مقدس و محترمی تبدیل می شود، فردی است که می داند از این پس باید به سبک خاصی زندگی کند تا مستحق آن جایگاه باشد؛ طبیعتاً من هم در برخوردهایی که با اطباء داشتم، به این رشته علاقمند شدم. می دانستم برای ورود به این رشته باید از محفوظات خوبی برخوردار باشم، به همین دلیل تلاش می کردم و بیشتر مطالعه می کردم. در مقطع تحصیل، نزول و صعودی فکری از ...
از یک سیلی تا آن سوی مرزها
...، همسایه ها را باخبر کرد، حسابی بی آبرو شدم، اگر می دانستم آن دختر شوهر دارد هیچوقت او را به خانه نمی آوردم. وقتی پدر و مادرم از تهران برگشتند ماجرا را فهمیدند، برای فرار از تیغ نگاه سنگینشان خانه را ترک کردم، چند هفته دنبال کار گشتم تا به عنوان کارگر ساختمانی مشغول شدم، اما خانواده جایم را پیدا کردند، با گریه و التماس خواستند برگردم ولی انگار چیزی نمی شنیدم. خودم هم باورم نمی شد که ...
زوایای پنهانِ زندگی هیلاری کلینتون
...> • من عاشق اسنک های چیلی و تند هستم و تقریبا روی همه غذاهایم سس می ریزم. باید بگویم شاگرد خرخوانی بودم. • زمانی که 14 سالم بود مارتین لوترکنیگ جونیور را دیدم. مسوول جوانان کلیسای مان ما را به سخنرانی او برده بود و من موفق شدم با او دست بدهم. • اصلا صدای خوبی برای آواز خواندن ندارم. مربی کُر مدرسه مان همیشه از من می خواست کلمات را درست بیان کنم. عادت داشتم برای دخترم چلسی ...
زندگی نامه حجت الاسلام شجونی فومنی
ساعت 12 شب 15 خرداد همسر سید غلامحسین شیرازی به من زنگ زد که همسرم را دستگیر کردند و مأموران ساواک در هنگام دستگیری به شما فحاشی می کردند. تا لباس هایم را گم و گور کنم صدای زنگ خانه من به صدا درآمد تا مأموران موفق شوند در خانه مرا بشکنند من از دیوار همسایه پریدم و فرار کردم. البته تیمسار ساواک به همسرم گفت: "محمدتقی فلسفی، حاج اشرف کاشانی، شمس گیلانی را دستگیر کردیم به شوهرت بگو بیاید و خودش را ...
خاطره خواندنی از توجه اهل بیت (ع) به خادمان اربعین حسینی
.... چشمان اربعینی ام را می خواهم که فوج فوج زائر اباعبدالله درون حدقه اش وارد و خارج شوند. ابو امیر داغ دلش تازه شد. می گفت دو شبِ قبل از اربعین اینجا 500 نفر می خوابند. می گفت ما حتی یک پتو و یک وجب جا برای خواب خود نگه نمی داریم. سال گذشته که اینجا پر شده بود مادرم به من زنگ زد که ابو امیر وسایل کافی پذیرایی برای میهمان نداریم.منم که چند ماه بود بیکار بودم با عصبانیت و دلشکستگی رفتم روبروی ...
خاطرات منتشر نشده از حجت الاسلام شجونی درباره منافقین
منبر یک جوری حرف هایشان را بزنند. اینها فقط بودجه ما را تأمین می کنند، ما هم وارد گود می شویم. البته، عده ای از آنها جوان های سالم و صالح را فریب دادند. من جوان هایی را سراغ داشتم - که خدا می داند - هر وقت به زندان می رفتم، بچه های کوچک مرا بغل می کردند و این طرف آن طرف می گرداندند. بعدها اینها را مثل بادکنک باد کردند و مثلا می گفتند تو شاخه نظامی باش و تو شاخهٔ فرهنگی. آن قدر به اینها عنوان و منصب ...
زن جوان خون به پا کرد
مشاجره می کردیم. ظهر امروز وقتی متوجه شدم تصمیم او برای ازدواج با آن دختر قطعی است دست به چاقو بردم و ابتدا شوهرم را هدف قرار دادم. سپس به سراغ دختر 11 ساله ام رفتم و او را به قتل رساندم بعد از آن به سراغ پسر 4 ساله ام رفتم و به او ضربه زدم که فوت کرد . سرانجام به سراغ دختر 10 ساله ام رفتم و با چاقو به او دو ضربه زدم و احتمال دادم که فوت شده است. اما متوجه شدم او زنده مانده است. در پایان قصد خودکشی داشتم که با حضور همسایه ها ناکام ماندم. همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه دلخراش، جسد سه عضو خانواده برای انجام آزمایش های لازم به پزشکی قانونی فرستاده شد. ...
رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با یک داعشی!+عکس
...> مانند بسیاری از خبرنگاران، یک حساب کاربری با اسم جعلی در فیس بوک داشتم تا حواسم به حوادث روز باشد. تصویر پروفایلم یک عکس کارتونی از پرنسس یاسمین در کارتون علاءالدین بود. خود را با نام "ملودی" بیست ساله از شهر تولوز در جنوب غربی فرانسه معرفی کرده بودم. در طول تحقیقاتم، به فیلم های تبلیغاتی زیادی برخوردم که پر از صحنه های شکنجه و اجساد سوخته شده بودند. خنده نوجوانان در پس زمینه ویدئو ...
بی دست و پای با دست و پا!
دیپلم مابین خانه و آسایشگاه بود که کلاس های کنکور می رفتم. در سال 73 در کنکور شرکت کردم که در رشته الهیات در دانشگاه تهران قبول شدم . دو ترم آنجا رفتم اما متاسفانه موقعیتش مناسب حال جانبازان نبود و کلاس ها در طبقات بالا قرار داشت و خبری از آسانسور هم نبود. مجبور شدم تغییر رشته بدهم به همین خاطر با بچه ها مشورت کردم و در رشته حقوق ادامه تحصیل دادم. اولین انتخابم الهیات بود، بعد حقوق و ...
مادر چگونه اعضای خانواده خود را قتل عام کرد
که مرده. من هم همان پتو را روی بدنش انداختم و از اتاق خارج شدم. این زن 32 ساله در ادامه اظهاراتش نحوه قتل فرزندانش را هم این گونه توضیح داد: وقتی از اتاق خواب بیرون آمدم، بچه ها را صدا زدم تا چایی بخورند، اما هیچ کدام به حرف من گوش ندادند، من هم یک لیوان چایی برای خودم ریختم و خوردم، بعد از آن با همان چاقویی که همسرم را کشته بودم، به سراغ بچه ها رفتم. درست یادم نیست ولی فکر می کنم اول از ...
نمی دانستم نامزد کثیفم از اینکه من زودتر به رختخواب می روم چقدر خوشحال می شود
...> ارتباط کثیف زن جوان با یکی از آشنایان نزدیکش / آن شب به شدت مست بودم + عکس حکم سنگین برای مرد شیطان صفت / در دوران خدمت چندین نفررا هدف آزار و اذیت قراردادم آزارواذیت گروهی دختر نوجوان توسط هفت مهاجر افغان کار زشت کارگر خدماتی با زن تنها در خانه / او را به داخل یکی از اتاق ها بردم به اتاق خواب محسن رفتم / او زمانی که مرا بالای سرش دیده از جا پرید ...
سرگذشت تکان دهنده دختر یک استاد دانشگاه تهران - با پسرهای مختلفی حشر و نشر داشتم
آوارگی را به ماندن در آن خانه ترجیح داد. آواره شد و بار دیگر کارتن خواب. از این هم که به خانه همان آدم خیّر برگردد، شرم داشت. در عمیق ترین نقطه استیصال و در نهایت ناامیدی بود که با یک مؤسسه خیریه آشنا می شود. این نهاد دست او را می گیرد و شرایط اسکانش در سرای مهر را فراهم می کند. ادامه می دهد: از طرفی یقین داشتم النا در کنار من آینده خوبی نخواهد داشت و نمی خواستم همان حرف هایی که من به مادرم ...