سایر منابع:
سایر خبرها
خلاصه هر طور بود راضی شان کردم. - تنها اعزام شدید یا از دوستان و هم محله ها هم همراهتان بود ؟ روز اعزام من اول فکر می کردم دو نفریم ولی وقتی صبح رفتم سر کوچه تا سوار ماشین شوم، دیدم محمد اینانلو هم نشسته است. من با محمد از 13 سالگی رفیق بودم ولی چند وقتی بود همدیگر را ندیده بودیم. الحمدلله سه نفری جمعمان تکمیل شد. این گونه شد که با هم رفتیم . - حس و حالتان هنگام ...
عبدالرسول قاسمی و مسعود وصلتی و چند نفر دیگر در مدخل روستا سنگر گرفته بودند تا جلوی ورود دشمن را بگیرند. در این نبرد موثرترین سلاح آرپی جی بود زیرا می توانست جلوی پیش روی تانک های دشمن را بگیرد. رضا و مسعود با شلیک گلوله های آرپی جی تا حد زیادی مانع ورود دشمن شده بودند اما به ناگاه رامین ناپدید شد. غروب روز هشتم عراقی ها از تصرف روستا ناامید شده، عقب نشینی کردند تا صبح روز بعد با اطمینان ...
گفت که دارد می سوزد و تشنه است و کمی دیگر به او آب بدهم، مقاومت کردم و دوباره خواب، مرا احاطه کرد. چشمانم را که باز کردم، هوا گرگ و میش بود، در همان حالت درازکش و درحالی که نمی دانستم قبله کدام سمت است با ایما و اشاره نماز صبح را خواندم، رزمنده مجروح را که در مقابل من بود صدا زدم، پاسخ نداد، متوجه شدم شهید شده است، ناراحت شدم که چرا دوباره به او آب ندادم. در حال بررسی اوضاع و احوال بودم، دیدم کسی ...
زیادی داشت و با دوستان نادان و دشمنان او و انقلابش بی هیچ ترس و بیم بحث و گفتگو می کرد. بعد از اتمام دوره ی راهنمایی با علاقه و میل خود وارد حوزه ی علمیه شد و دروس حوزوی را در مدرسه ی علمیه امام قوچان تحت نظر پدر بزرگوارش و حجت الاسلام یعقوبی آغاز کرد. بعد به مدت یک سال همراه حاج آقا یعقوبی به ایرانشهر رفت و بعد از این مدت دوباره به قوچان بازگشت و در این شهر تحت نظر دو استاد دلسوز حجت الاسلام ...