سایر منابع:
سایر خبرها
تکیه داد و نفسی تازه می کرد؛ بعد گفت: کاش من هم از آن عصاها برمی داشتم. آن زمان ده ساله بود. گفتم: این دیگر چه آرزویی است؟ جواب داد: بزرگ شدم به جبهه می روم، می بینی!. صلوات برای خوشه های گندم برادر شهید می گوید: یوسف علی کنار مزرعه می نشست و برای خوشه های گندم صلوات می فرستاد. در خانه همیشه از نماز و قیامت می گفت. برای همین در مهرماه 1365 برای ثبت نام در حوزه ...
عاشورا خواندم + تصاویر همسر شهید: مبینا با فکر و خیال اینکه پدرش پیش خداست، کمی آرام شده است/ حتی در سفرها نماز شبش ترک نمی شد ماجرای نام گذاری روح الله و برآورده شدن حاجت مادرش/ همسر شهید: می گفتم چه وقت بر می گردی، برای من از غربت کودکان سوری می گفت + تصاویر قدیر روی بیت المال حساس بود و می گفت: باید فردای قیامت جوابگوی همین یک خودکار باشم/ شهادت قدیر با موشک اسرائیلی شیرمرد دجیل از پیشکسوتان قرارگاه سری نصرت؛ از نقش کلیدی در فتح فاو تا ایجاد اختلاف بین النصره و داعش/ دستنوشته رهبر انقلاب روی عکس شهید + عکس ...
حرم آقا به خانه برگشتم و موضوع را به پدر و مادرم گفتم. پدرم وقتی موضوع را شنید گفت که پسرم من خودم 32 سال خادم آقا ابا عبدا... بودم. تو هم اگر فکر می کنی راهی که انتخاب کرده ا ی راه اهل بیت (ع) است، برو. اوایل سال 94 بود که با دوستم برای ثبت نام اقدام کردیم، زمانی که از ما دو نفر تست جسمانی می گرفتند به دوستم به خاطر این که چشمانش ضعیف بود اجازه اعزام ندادند، به من هم چون جثه ضعیفی داشتم اعلام شد که ...
با دانشجویانم نیز درباره آنها بحث می کنم چون اقتضای کار علمی من است. ممکن است من بیشتر از شما به این موضوع انتقاد داشته باشم اما این انتقادها را در چارچوب مطرح می کنم. دوستان هم مطرح می کنند. پاسخی اگر هست و اگر راهکاری هست بعد جمع بندی علمی می کنیم. ولی وقتی به شورای نگهبان می آیم به عنوان استاد دانشگاه نیستم. آنجا بر اساس تکلیف قانونی نظر می دهم. ممکن است یک نفر خطیب جمعه باشد، خب نماز ...
بمنزلی کدخولی الی لحدی و قبری، فانشدک الله ان قمت الی الصلاة، فنعبدالله تعالی فی هذه اللیلة... (شافعی، بی تا: ص295)، در پیرامون حال و رفتارم فکر کردم و به یاد پایان عمر و منزلگاه دیگری به نام قبر افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از این جا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت. در این آغازین لحظه های زندگی، تو را به خدا سوگند می دهم که بیا تا به نماز بایستیم و با هم این شب را ...
کرد که اوج آن در سرکوب گروهک تروریستی پژاک به نمایش درآمد و سرانجام وی با گمنامی و مظلومیت به آرزوی دیرینه خود رسید. سردار شهید طباطبایی مهر از زبان همسر به هر شکلی متوسل می شد شهادت قسمتش شود. در نیمه های شب خیلی زود برای نماز شب بیدار می شد.من ساعت را کوک می کردم. قبل از آن یکی دو ساعت زودتر بیدار می شد. می گفتم چه خبر است بخواب که فردا می خواهی بروی سرکار، خسته ای. می گفت ...