سایر منابع:
سایر خبرها
اتفاقی هولناک حین جراحی یک خانم! + عکس
بیشتر از این ادامه بدهم. اما به همان سرعتی که به آن جا رفتم، برگشتم. به چشم بر هم زدنی دوباره به بدنم در اتاق عمل برگشته بودم. هنوز می توانستم صدای کار کردن آن ها را روی خودم بشنوم و صدای پرستار را که فریاد می زد: “نفس بکش دانا”. ناگهان متخصص بی هوشی گفت: ماسک روی صورتش بگذارید! آن ها ماسکی روی صورتم گذاشتند و از یک احیاءکننده دستی برای به زور وارد کردن هوا به ریه هایم ...
فراستی: آدم فروش کسی است که ایران را فروخته است!/ سهیلی: ظرفیت همه بالا رفته بجز سینماگران!
... وی افزود: امروز ظرفیت های همه بالا رفته است؛ جز سینماگران! امروز همگی معتقدند که دوران مونولوگ تمام شده است و دوران دیالوگ است. لذا معتقدم آن اشکالات آن روز، امروز جواب نمی دهد. گشت 2 برای اکران 15 دقیقه کوتاه شد این کارگردان سینما ادامه داد: ما باید توهم توطئه را کنار بگذاریم. معتقدم اگر بهم نزدیک تر شویم، اختلافات کمرنگ تر و کمتر می شوند. توهم توطئه در سینما تا جایی ...
زندگی با بوی نفت
حیاط شان نشان زندگی است قانع اند. شعله هایی که تنها سهم این مردم از ذخایر غنی نفت و گاز منطقه است. شعله ها آسمان نفت سفید را سرخ کرده. سگ ها هنوز بر سر غریبه ها فریاد می زنند. دورتر از شعله ها شهر خوابیده است، کاش خواب نفت نبیند. دارخوین؛ ردپای جنگ ساعت 1:20 دقیقه ظهر است و ناهار مرغ بوده، شاهرخ پیش بچه های آشپزخانه دعوت است، با امروز 32 روز است که اینجا هستیم این جمله را در تاریخ ...
مادری که سنگ صبور تنهایی هایش گریه های شبانه بود
یادم دارم. گریه و هق هق شبانه ای که به دور از چشم ما بود و چهره پریشانی که می خواست از انظار پنهان کند. شاید آن وقت احساس مادرم را به خوبی درک نمی کردم. بچه بودم و هنوز درک درستی از حس مادری نداشتم، اما الان به خوبی می فهمم که آن روز های سخت بر مادرم چه گذشت و خداوند چه صبر و طاقتی به او داده بود. از مادر دور هم جمع شدن و مهمان نوازی را آموختم. او همیشه دوست داشت خانواده و فامیل را به بهانه های ...
سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول چه شد؟
زمام دولت را به دست او بسپارد. نصرالله انتظام، رئیس تشریفات دربار در آن زمان، که عصر روز پنجم شهریور ماه 1320 شخصا برای آوردن فروغی به سعدآباد رفته بود، در خاطرات خود از نخستین برخورد رضا شاه و فروغی بعد از گذشت قریب به شش سال مینویسد که فروغی بدون اینکه عذر و بهانه ای برای قبول مسئولیت در آن موقع خطیر بیاورد، تکلیف نخست وزیری را پذیرفت و در پاسخ رضا شاه گفت " اگر چه پیر و علیل هستم ولی از خدمت دریغ ...
به خاطر نی از خود گذشتم
خودم است. من هرگز از کسی تقلید نکرده ام. هیچ وقت به این موضوع فکر نکردید که روزی بخواهید به صورت حرفه ای وارد عرصه آهنگ سازی شوید؟ مثل استاد پرویز مشکاتیان که هم نوازنده سنتور بود و هم آهنگ ساز و نغمه پرداز... . نه، من از میان تمام رشته های موسیقی از جمله؛ رهبری ارکستر یا آهنگ سازی یا نوازندگی و خوانندگی، از آنجایی که شیفته صدای نی استاد کسایی بودم، بنابراین ساز نی شد ساز تخصصی من و ...
از منبرهای پدر آموخت؛ کل الخیر فی باب الحسین(ع)
خدمت به امام حسین؟ع؟ است. *چرا پدر بزرگوارتان وصیت کرد که هر ماه رمضان یک ختم قرآن برای امیرالمؤمنین (ع) انجام دهید؟ زمان رضاخان، عبا و عمامه، ممنوع بود، مگر کسی که مجوز تدریس داشت. یک روز پدرم را به نظمیه (شهربانی) بردند تا شب برنگشت، دایی مان حاج محمدرضا وکیلی معروف به حاج وکیل از وکلای دادگستری آن زمان واسطه شدند تا این که پدرم را آزاد کردند. پدرم می گفت در زندان نذر کردم ...
سرنوشت حلقه اول رضاخان ؟ + تصاویر
مالی فروغی برای اداره اهل و عیال پرجمعیت خود خبر داشت، اجازه اش را از رضاخان گرفت. در شهریور 1320، وقتی کشور به ناگهان مورد هجوم و اشغال روسیه و انگلستان از شمال و جنوب قرار گرفت، باز رضاخان، بعد از 6 سال خانه نشینی فروغی، به سراغ او رفت تا زمام دولت را به دست او بسپارد. نصرالله انتظام، رئیس تشریفات دربار در آن زمان، که عصر روز پنجم شهریور ماه 1320 شخصا برای آوردن فروغی به سعدآباد رفته ...
خون بازی دختران جوان ایرانی به خاطر هیچ!!+ عکس
می کنم. چند ساعت بعد پستش را برمی دارد و عکس دیگری را جایگزین می کند. تصویری که نمی توانم هیچ خط ارتباطی بین آن و عکس تیغ زنی چند ساعت قبل ترسیم کنم! سر صحبت را با او باز می کنم اما نتیجه ای ندارد. ناهید انگار که درد دست زخم خورده اش را به باد فراموشی سپرده، جواب قانع کننده ای نمی دهد و تنها چیزی که می گوید این است: اسمش خون بازیه! اما من دیگه این کار رو نمی کنم. نپرسید فراموشش کردم... ...
حجت الله متعلق به این دنیا نبود
خودم گفتم چقدر چهره اش شبیه به شهداست در همین فکر بودم که ناگهان او زیر اتوبوس رفت. پدر شهید گفت: یک هفته پیش از شهادت حجت در اهواز بودم و در راه برگشت و همان شبی که حجت شهید شد به او زنگ زده بودم. بیش از دو ماه بود که او را ندیده بودم. آذرماه بود. به او گفتم برگردد منزل. حجت گفت ببینم چه می شود به او گفتم وام گرفته ام و می خواهم برای تو ماشین بخرم. اصلاً خوشحال نشد. باز هم گفت ببینیم ...
دلتنگ تر از آخرین روز پاییز
زد روی ترمز که پشت سرش چهار، پنج ماشین ترمز کشیدند و دست هایشان را روی بوق گذاشتند. از کنار زن که رد می شدم، با صدای خشداری گفت: کوهنوردی؟ مکثی کردم و گفتم: نه خیلی حرفه ای . می خواستم قدم هایم را تندتر کنم که ادامه داد: من هم یک روزی کوه می رفتم. دماوند، دربند، توچال . بدون اینکه چیزی بپرسم، تند و تند شروع کرد به حرف زدن. از ترمینال می آمد. با خانواده اش در تهران دعوا کرده بود و آمده بود پیش عمه ...
بنیاد در آینه مطبوعات
شهادت رسیده بودند. تشییع پیکر شهدا در مشهد بیشتر ذهن مرا درگیر کرده بود و با خودم فکر می کردم به چه دلیل این افراد به سوریه رفتند و شهید شدند؟ یک شب که برای مراسم عزاداری به هیئت محله خودمان رفته بودم خبر شهادت یکی از بچه های هیئت را شنیدم و آن موقع بود که متوجه شدم این شهدا برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) شهید می شوند. از امام رضا (ع) اجازه گرفتم و راهی شدم درباره شهادت دوست هم هیئتی ...
ساق پایم خُرد شد و عراقی ها سررسیدند
از دست داده باشم. امروز بیشتر از هر زمان دیگر به پایم نیاز داشتم.در همان لحظه اول که تیر خوردم، خون از پایم فواره زد. افکار درهم و برهمی داشتم. ذهنم سراغ همه می رفت، پدرم، برادرانم، خواهرانم، رفقایم، ساکم، دوربینم و دوچرخه ام! دلم نمی خواست بدون پا و با این وضعیت گیر دشمن بیفتم، هیچ راهی نبود بتوانم خودم را از این معرکه نجات دهم، در این فکر بودم که چند لحظه ی دیگر عراقی ها سر می رسند... ادامه دارد... ...
مسافرآستانه: قهرمانان به حال خودشان رها می شوند؛ جمشید هاشم پور را اذیت کردند/ زارعی: امام ما قهرمان بود
سر این کار باشند، لیست را نگاه می کردم به غیر از آقای تشکری که از مشهد هستند همه از تهران هستند. چشم انداز شما از اینکه کارشناس استانی داشته باشید چیست؟ من معتقد به بچه های شهرستانی هستم. من یا آقای مسافر مگر بچه کجا هستیم؟ زارعی : آقای ناصربخت از استان البرز هستند، حسین فداحسین از قم هستند، آقای محمدرضا آزاد از قم هستند. ما در حوزه هنری هم داریم این کار را می کنیم. من معتقد ...