سایر منابع:
سایر خبرها
سهیل روز تولدم مرا بیهوش کرد و
دوخته شده بود و در همان حال که درحال دادن لباس به من بود، با سرعت کاغذی را از جیبش بیرون کشیده، روی آن چیزی نوشت و داخل پلاستیک حاوی لباس انداخت. وقتی به خانه آمدم، با کجنکاوی قبل از اینکه لباسم را به مادرم نشان بدهم، کاغذ را بیرون آورده با تعجب دیدم نوشته: سهیل جاوید و در سطر پایین تر هم شماره همراهش را نوشته بود به سرعت شماره و نام او را در ذهنم ثبت کرده و لباس را به مادرم نشان دادم. با ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)/ حکایت جوان محصلی که سخت ترین شکنجه ها هم نتوانست ...
. زندگی ما اینگونه سپری می شد تا اینکه یک روز در نزدیکی روستایمان یک معدنی به نام معدن قلعه زری کشف شده بود، پدرم تصمیم گرفت به آنجا برود تا کار کند. زندگی در علم آباد همراه با کار و نبود امکانات ما در روستای علم آباد بودیم اما پدر هر دو ماه یک بار به ما سرمی زد، فاصله معدن تا روستای ما چند ساعتی راه بود، غم دوری پدر را در آن زمان که کودک بودم، حس می کردم، بعد از ...
داستان انحلال یک حزب / چه عواملی موجب پایان کار حزب جمهوری اسلامی را فراهم کرد؟
معتقد به مبانی اسلام پرورش یافتم و پدرم نیز یک پای ثابت مسجد بود و تا همین چند ماه پیش نیز عضو هیئت امنای مسجد محله بود که به علت کهولت سنی دیگر این افتخار از او سلب شد. مادرم هنوز عضو هیات امنای مسجد و مسئول خیریه مسجد محل است. در مهرماه سال 1357 وقتی به عنوان دانشجو وارد دانشگاه بیمه شدم، بلافاصله با دوستانی که علاقه مند به نهضت روحانیت و امام خمینی (ره) بودند، به صورت محرمانه اقدام به ...
سرنوشت پیامک بازی شبانه یک مرد با زن غریبه
به گزارش جام نیوز ، مردی که همسر دوم خود را به قتل رسانده بود ساعاتی پس از ارتکاب جرم و با صدور دستورات ویژه قضایی دستگیر شد و ضمن اعتراف به جنایت هولناک خود گفت: همسرم به پیامک بازی شبانه ام با یک زن غریبه، اعتراض کرد که من هم عصبانی شدم و او را با ضربات چاقو کشتم. ماجرای این جنایت تکان دهنده از آن جا لو رفت که سپیده دم روز پنجشنبه گذشته، صدای زنگ تلفن قاضی ویژه قتل عمد به صدا درآمد و ...
داستان شیرزنان قهرمان ایرانی/توییت مردم و چهره ها+تصاویر
را بر دوش الهه خواهرم بگذارم. در ادامه ماه عسل الهه منصوریان گفت: وقتی از مسابقات بازگشتم تمام اعضای خانواده ام را دیدم که برای استقبال از من به فرودگاه آمده بودند و پس از آن سهیلا اعلام کرد که تصمیم دارد در رشته ووشو فعالیت کند و من تصمیم گرفتم آموخته هایم را به او آموزش بدهم. وی توضیح داد: به دلیل بدهکاری های پدرم ما مجبور بودیم خانه را بفروشیم، اما من به مادرم قول دادم که به زودی ...
دیداری با همسر خلبان شهید شیرودی
...> حسرت زنانه من شاطرآبادی لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش را چنین توصیف می کند: خانم همسایه در حالی آمد جلو در خانه ما که تمام بدنش می لرزید. با مادرم حرف زد و رفت. از نیروی هوایی آمده بودند خانه شان. مادرم ناخن هایش را پشت دستش می کشید، می پرسیدم چرا؟ می گفت همین طوری. بعد دست هایش را محکم به هم فشار می داد و کمی بعد با مشت آرام به سینه اش می کوبید. حواسش نبود که من می بینم. کنجکاو شدم و رفتم ...
افسانه خواهران رزمی کار به روایت ماه عسل / جنگیدن؛ از زندگی تا رینگ
کردم که باید ادامه دهم و خواهش کردم که هیچ وقت حوله به وسط بازی نیاندازد. از داور خواهش کردم که بازی را تمام نکند. خون را در دهنم قورت می دادم تا داور نبیند که از دهانم خون می آید. گونه ام هم شکسته بود. اما من فقط به پیروزی فکر می کردم چون می خواستم مادرم خوشحال باشد. شهربانو: حریفش هم فقط مشت میزد به چشم مجروح الهه. در نهایت بازی را برد. الهه: یک چشمم کامل نمی دید. از درد ...
همه چیز درباره فرامرز خالقی از دیروز تا امروز
یک بیمارستان بود که پدرم را در آن بستری کرده بودند و چون من کوچک بودم اجازه نمی دادند بروم بابا را ببینم، برای همین مادرم برایم از همان دست فروش ها یک زیرانداز خرید که بتوانم دم بیمارستان منتظر بمانم. سال ها بعد تقریباً رو به روی همان بیمارستان بود که مادرم را هم در بیمارستان مهر از دست دادم و همین باعث شد برای همیشه آن قسمت از تهران برایم دربردارنده خاطرات تلخی باشد . اخلاق ...
فصل تازه زندگی خواهران منصوریان با حضور پدر/ قهرمان ماه عسل تا مرز نابینایی پیش رفت +عکس
خوشحال بودم فکر نمی کردم آنها بیایند که شهربانو گفت: همسر من تصمیم گرفت که برای استقبال الهه به فرودگاه برویم. الهه ادامه داد: پس از آن مسابقات سهیلا هم تصمیم گرفت در رشته ووشو فعالیت کند و من تصمیم گرفتم آموخته هایم را به آنها آموزش دهم. اما یک بار که از اردو برگشتم فهمیدم باید به دلیل بدهکاری های پدرم خانه را بفروشیم، اما من به مادرم قول دادم که به زودی برای او و خواهرانم خانه ای بخرم تا ...
وقتی دانشجوی نخبه زندانی میشود!
...> حالا که دیگر کابوس هایت تمام شده و یک زندگی آزاد مقابل رویت قرار گرفته. چه احساسی داری؟ انگار که امروز دوباره متولد شده ام و زندگی ام از نو شروع شده است. روزهایی که در زندان بودم، جلوی چشم هایم است. آن وقت ها می خواستم با درس خواندن روحیه خودم را حفظ و ثابت کنم که این اتفاق فقط اشتباه بوده. درس می خواندم تا بالاخره یک روزی از شرمندگی پدر و مادرم بیرون بیایم. حالا امروز جواب همه تلاش ...
ماه عسل دیشب میزبان خواهران منصوریان/ مرضیه، شهربانو، الهه و سهیلا +فیلم
...، اما در یک دوره زمانی به دلیل شرایط بد موجود و همچنین مواردی مانند فشار طلبکار ها من به یک ازدواج ناخواسته تن دادم و البته دو سال بعد با یک بچه 6 ماهه مجبور به بازگشت به خانه پدر و مادرم شدم. در ادامه برنامه دختر اول خانواده منصوریان اظهار کرد: وقتی من برگشتم در آن دوران هیچ خبری از پدرم نداشتیم تا این که متوجه شدیم وقتی برای کار به شیراز رفته در همان جا ازدواج کرده است. ...
قهرمان ماه عسل تا مرز نابینایی پیش رفت +عکس
بودم فکر نمی کردم آنها بیایند که شهربانو گفت: همسر من تصمیم گرفت که برای استقبال الهه به فرودگاه برویم. الهه ادامه داد: پس از آن مسابقات سهیلا هم تصمیم گرفت در رشته ووشو فعالیت کند و من تصمیم گرفتم آموخته هایم را به آنها آموزش دهم. اما یک بار که از اردو برگشتم فهمیدم باید به دلیل بدهکاری های پدرم خانه را بفروشیم، اما من به مادرم قول دادم که به زودی برای او و خواهرانم خانه ای بخرم تا این ...
قصه متأثر کننده خواهران منصوریان در ماه عسل
وقت خواسته ای نداشتیم. پدرم آرزو داشت که من به دانشگاه بروم، اما در یک دوره زمانی به دلیل شرایط بد موجود مانند فشار طلبکار ها من به یک ازدواج ناخواسته و به اجبار پدرم تن دادم و دو سال بعد با یک بچه 6 ماهه مجبور به بازگشت به خانه پدر و مادرم شدم. زمانی که به خانه پدرم برگشتم، او برای کار کردن به شیراز رفته و مدتی بود به سمیرم نیامده بود. با حرف هایی که اطرفیان می زدند، متوجه شدیم پدرم در شیراز ...