سایر منابع:
سایر خبرها
گوید برای حضرت آدم که روضه خواند،گفت العطش بینه و بین السماء کدخان . در روایات آمده که زمانی که ارباب در گودال افتادند تشنگی به جایی رسید که همه جا را دود می دیدند. لذا از سنگینی روی سینه متوجه شدند که شمر بر روی سینه شان نشسته است. در روایات داریم که امام حسینی ها را در زمین نمیشناسند.ممکن است روضه خوان ها،نوکران و گریه کن ها را تمسخر کنند.ما مگر برای جلب توجه و تعریف اینها آمدیم که تمسخر ...
ایرانی را که چندان مواضع روشنی ندارند، بلوکه می کنند. این میان، گرچه برخی حرف وحدیث ها حکایت از بهانه گیری این کشورها به دلیل تحریم های جدید آمریکا دارد، همان طور که روز گذشته رئیس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین به شرق خبر داده بود و امروز هم وزیر اقتصاد عنوان کرده است، موضوع اصلی این ماجرا اصلاح قوانین بانکی مبتنی بر قوانین پول شویی و مبارزه با تروریسم، چندی است به جد، از سوی نظام بانکی چین ...
خواهند از خبرنگاران تجلیل کند و ساعت ها وقت خبرنگار بخت برگشته را می گیرند تا گزارش عملکردهای یکساله شان را مفت و مجانی منتشر کنند. کسانی که همه سال پشت تریبون یک ریز حرف می زنند حتی یک روز حاضر نیستند که حرف ها و دردهای خبرنگاران را بشنوند و خودشان زبان به دهن بگیرند، حتی یک روز! بدبختانه آنور بام هم عده ای افتاده اند. مطالبات جامعه خبری را در حد بیمه و حقوق اداره کار و مابقی سطوح حداقل ...
.... شیما هم جز دوستانی بود که اوقات فراغتم را با او می گذراندم. رفتار یاسر روزبه روز بدتر و غیرقابل تحمّل تراز قبل می شد. او بی هیچ شرمی جلوی من با دوست دخترهایش تلفنی حرف می زد و با آنها قرار می گذاشت. تا اعتراض می کردم دعوا و مرافعه راه می اندخت و مرا به باد کتک می گرفت و از خانه بیرون می رفت. به راستی که تحمل آن وضع دیگر برایم دشوار بود. یک شب یاسر مچم را در حالی که بدون اجازه ...
محسن رضایی آماده ی ارائه ی گزارش بود که امام از روی صندلی بلند شد. همه همراه او بلند شدند و با تعجب به هم نگاه کردند. امام از کنار فرماندهان رد شد و رفت طرف کلید برق و چراغ را خاموش کرد. در آن وقت روز نیازی به لامپ نبود، اما برای همه مان جالب بود که چرا هیچ کس به این قضیه توجه نداشت. جالب تر آن که چرا امام به کسی دستور نداد چراغ ها را خاموش کند و خودش شخصا بلند شد و کلید را زد. ...
در زلزله زیرکوه چهل روز تمام محمد ناصرش به زلزله زدگان کمک کرده بود و بر اثر کار دستانش و حتی صورتش تاول زده بود. طوری از آقا محمد ناصر حرف می زند که انگار نه انگار 18سال از رفتنش گذشته است اما ذره ای از دل صبور و مقاومش کم نشده است همچنان پابرجا و محکم از شهادت سردار احساس سربلندی و افتخار می کند چرا که شهادت همیشه آرزوی پسرش بود و شوری جز شهادت در سر نداشت... مادر شهید ناصری با ...