سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی نامه استیون هاوکینگ
اسطوره ای از 171;میثم187; برای پسرم می سازم
سرپیچ که می رفت برمی گشت لبخند می زد و خداحافظی می کرد. آخرین خداحافظی اش همیشه در ذهنم است. فکر نمی کردم آخرین بار است که پسرم را می بینم. چون داخل ایران بود، خیالم راحت بود و می گفتم امن است و سالم برمی گردد. فکر نمی کردم به شهادت برسد. پسرم 18 تیرماه 96 ساعت 16 در شمالغرب کشور به شهادت رسید. نیم ساعت بعد به برادرش خبر دادند. تا اذان مغرب ما چیزی نمی دانستیم. دو روز بعد پیکرش را آوردند و در ...
دانشجویان آتش به اختیار در جنوب تهران چه می کنند؟ / فقر مطلق در انتهای خط سه
...، برمی گردند. با اصرارهای پدرشان می آیند و کنار ما می نشینند. علیرضا و نرگس. بچه های 9 و 7 ساله ی عباس آقا هستند. با پیگیری های مصطفی و دوستانش در فردای سبز، حالا بدون هیچ مشکلی مدرسه هم می روند. آقا مهدی، طلبه جوان همراه گروه هم قول می دهد تا در ایام تابستان برای این بچه ها و همه بچه های محله، کلاس برگزار بکند. کارهای امروز بچه ها تمام شده و از آن ها می خواهیم چند دقیقه ای برای مردم ...
تبعیض های سیستماتیک فقر و حاشیه نشینی را دامن زده
هویت ات پول می شود اصلا مهم نیست که شما فرم اعتقاد دینی داشته باشی و نماز را بخوانی بلکه سبک و سیاق زندگی شما پیروری از وضعیتی می شود که در آن اقتصاد و جامعه و فرهنگ و همه هستی اجتماعی را می بلعد وقتی این امر اتفاق می افتد هر چیزی ارزش اش از کجا می آید دیگر چیزی واجد ارزش زیبا شناختی از این رو هنر منهدم می شود یک فرد دیگر واجد ارزش فهم به ما هو فهم نیست باید متخصص مولد باشد دانش منهدم می شود یک عرصه ...
هنگام شهادت خواسته بود سرش را بلند کنند تا به آقا سلام دهد
کربلا بود همه نگران سجاد بودند. روزهای بسیاری بدی برای خانواده بود، نه تلفن، نه هیچ راه ارتباطی دیگری. سال 89 یا 90 یک دوره ای دانشگاه اصفهان رفت. مدیریت بازرگانی دوباره انصراف داد و رشته حسابداری دانشگاه تنکابن رفت. گفت مسیر اصفهان دور است. دوباره آزمون داد و تنکابن قبول شد. چند ترمی درس خواند، بعد هم ازدواج کرد. بعد از سال 82 چندبار دیگر به عراق رفت. دو مرحله برای جنگ با داعش و یک بار ...
به او گفتم شهید شو، اما اسیر نه
.... وقتی که محمدامین به سوم راهنمایی رفت یک بار نزدم آمد و گفت: مامان می خواهم در حوزه ثبت نام کنم. گفتم: من راضی نیستم دوست دارم تو درس بخوانی و بعد از دیپلم وارد حوزه شوی؛ اما محمدامین همچنان اصرار می کرد. وقتی دیدم دست از اصرار خود نمی کشد. گفتم: تنها در صورتی به تو اجازه می دهم که در حوزه قم پذیرفته شوی، او نیز با معدل بسیار بالا در قم پذیرفته شد و وارد حوزه قم شد. پسر دوست داشتنی بود، هر جا ...
کودکان، قربانیان بی دفاع در شهر
همین جا شروع شد. بابک، شیطان پرست بود و به مواد مخدر اعتیاد داشت. او با خوراندن قرص، مادر کیمیا را بیهوش می کرد و دخترش را آزار می داد. این اتفاق بیش از 70 بار تکرار شد تا این که مادر با مراجعه به موسسه مهرآفرین همه چیز را فاش کرد. او مدعی شد به دلیل خوردن قرص، طلسم می شد و نمی توانست برای نجات دخترش کاری انجام دهد. بابک نیز پس از شکایت موسسه، به زندان افتاد. او اعتراف کرده به دختر بچه ها علاقه ...
وضع ورزشگاه های ما فاجعه بار است
.... آن موقع حکم بنده را آقای مهندس موسوی زدند. البته نخست وزیر نباید این حکم را می زد. به این طریق من وارد کمیته ملی المپیک شدم. *حدودا دو سال در آن کمیته کار کردید.اقدامات مهمی که در آن جا انجام دادید، چی بود؟ کمیته ملی المپیک در آن زمان خیلی ضعیف بود، حتی نمی توانست حقوق کارکنانش را بپردازد. به هر حال ما بحثهای فنی و مسائل حمایت از ورزش و ورزشکاران را پیش بردیم و کمیته ملی ...
سایه های بلند کوره
پول عمل پدرشان را جور کنند اما به هیچ جا نمی رسیم. بار ها به ارباب ها التماس کرده ام مرا هم به کوره راه بدهند تا اندازه یک مرد برایشان کار کنم اما قبول نمی کنند. شب هایی که بچه هایم گرسنه می خوابند پتو را روی سرم می کشم و گریه می کنم. به خدا مردمی که اینجا زندگی می کنند معتاد نیستند. افغانی و مهاجر داریم اما بیشتر ایرانی هستند و از شهرستان های دیگر به کوره پزخانه آمده اند. اگر دست تان می رسد بنویسید ...
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم
برای بیان برخی موضوعات، نیاز به لحن کمدی داشت و باید در این قالب قصه اش را تعریف می کرد، اما قطعا این فیلم هم نظیر بسیاری از فیلم ها دچار سوءتفاهم های فراوانی شد و تا جایی پیش رفت که برخی از نمایندگان مجلس خواستار توقیف این فیلم شدند. به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شرق، در ادامه، صحبت های دو فیلم ساز از دو نسل متفاوت را می خوانید. این بار فریدون جیرانی مقابل حامد محمدی نشست و از ...