سایر منابع:
سایر خبرها
اصول روانشناسی کودک، چرا دعوا میکنه؟
تربیت کنم اذیت میکنه و حتی خودم به خاطر استرس وحساس بودنم کم کاری تیروئید گرفتم ومدتی برای کارحدود 1ماه هم مجبور شدم پسرم رو خونه یکی نگه دارم که از ایشان حرفهای زشت وفحش یاد گرفت وهر چه محل نمیذارم انگار نمیشه ومعناش هم نمیدونه و وقتی جوش رمیاره ازش استفاده میکنه وباید از بدیهای خودم بگم من زود جوش میارم وخیلی کم با باباش دعوا میکنم ولی همش در حضور اون بوده وشوهرم هم تو جمع همش پسرم رو دعوا میکنه ...
راننده اسنپ که به یک دختر جوان در بیابان تجاوز کرده بود لب به سخن باز کرد +عکس
ریخته است. از او درباره روز حادثه می پرسم و اینکه چرا دست به چنین کاری زده است؟ دست خودم نبود، اون روز حشیش کشیده بودم و توی حال خودم نبودم. بعد فهمیدم چه غلطی کردم. خیلی پشیمونم. دقیق تر توضیح میدی؟ فکر کنم ساعت 6 عصر بود، می خواستم گوشی رو خاموش کنم و برم سمت خونه که برام توی برنامه اسنپ درخواست اومد. پیش خودم گفتم این سرویس هم برم و از اون طرف برم ...
قلعه اسرارآمیز بهار
می کرد شهر را بهتر می تواند ببیند. سریع از پدرش پرسید: بابا خونه مون کدومه؟ پدرش بغلش کرد تا بهتر بتواندبرایش توضیح بدهد. بعد قسمتی از شهر را نشانش داد و گفت: ببین اونجا نزدیک خونه ماست! بهار برای مادرش دست تکان داد و با خنده گفت: مامان ما رو ببین. ما اینجاییم. 2-دیگر راستی راستی خیلی بالا آمده بودند. بهار حسابی ذوق زده شده بود. حس می کرد عاشق کوه و کوهنوردی شده. به پدرش گفت: بابا اینجا ...
17 مهر مریم سعادت: هر مادری رنگ و بوی خودش را دارد
ام که کفاف مصرف سال را بدهد. * از قدیم علاقه زیادی به نذری پزون و پختن غذای نذری داشتید. آیا هنوز هم غذای نذری می پزید؟ هراز گاهی این کار را به یاد عزیزان از دست رفته ام مثل برادرم انجام می دهم و سعی می کنم با نذری دادن مجالی را فراهم کنم برای یادآوری خاطرات زیبای گذشته. * اهل فضای مجازی هم هستیید؟ فقط به تلگرام گه گاهی سری می زنم. البته اهل گروه بازی ...
گورخر تو خری!!
.... خیلی هم منتظر نشستیم. یه وقتی یه رفیقی داشتیم که با هماهنگی اون یواشکی شبا چند بار اومدیم اونجا رو دید زدیم و رفتیم. رفیقمون راست می گفت؛ این منطقه راست کار ما هست. ولی حیف که رفیق ما حدود یک سال و نیمه که بیکار شده. بیچاره خیلی خرش می رفت. اما آخری کاردش نبرید و خودش بریده شد. می دونی چی می گم؟!! خوبه تو هم بفهمی من چی میگم. من چند ساله هزینه کردم سیبیلاشون رو چرب کردم. اونی هم که گفت گورا ...
به فریادُم برس که پکیدم!
راه افتادیم به سمت یکی دیگر از پاساژها... بی بی با سرعت خودش را به شخصی که به گفته فروشندگان نگهبان آنجا بود و کلید سرویس بهداشتی در خدمتش، رساند... - آقا کلید سرویس بهداشتی رو مرحمت می کنید؟ - ببخشید شما؟ - چه رفطی داره آقا... میگم کلید اون وامونده رو بده حالم خوش نیس! پیرمرد نگاهی به بی بی انداخت... - نمیشه حاج خانوم، اونجا مخصوص بچه ...
متاگپ | داوود حقی: به خاطر خصوصیات اخلاقیم به استقلال و پرسپولیس نرفتم/ فقط زمان آقای قلعه نویی به تیم ...
باهاشون می بستی پول رو ازشون نمی تونستی بگیری. نمی خواستی لژیونر بشی؟ پیشنهاد نداشتی؟ چرا. اتفاقا سال 86 یک پیشنهاد از دبی داشتم اسم تیم هم یادم نیست که می گفت اعتقاد دارم سه بازیکن خارجی باید از یک کشور باشن. قرار بود من و هادی اصغری و احمد تقوی بریم. هادی اصغری آقای گل بود با آقای خلیلی که همون زمان آقای گل شده بودن، من هم تو استقلال اهواز بودم اون سال و بهترین بازیکن لیگ شدم ...
ساعاتی در مراکز لاکچری نگهداری از سالمندان
تا طبقات را ببینم. در همان طبقه اول صدای موزیک از باندهای داخل هال پخش می شود و پیرزنان روی صندلی ها غرق در موسیقی ما را تماشا می کنند. ساختمان 4 طبقه است و هر طبقه بالکنی جدا برای هواخوری دارد. اتاق ها هم هر کدام رنگی خاص هماهنگ با پرده ها و روتختی. پیرزنی روی تخت نشسته و یکریز گریه می کند و با موبایل حرف می زند: اون دق خونه اش رو کرد و مرد... بالاخره مرد. برو به دخترش تبریک بگو که کشتش به امیر هم ...
بازار اردبیل | خاطره بازی در بازاری تاریخی
نمی دید. بهش می گفتن لوتی کوری ! این اسم دیگه روش مونده بود. لوتی کوری یه آدمِ دیگه بود. عجیب غریب بود. از اون آدما که دیگه پیدا نمی شه. خیلی طناز و نکته بین. یه خاطره ی شیرین دارم ازش. میگن یه روز لوتی کوری بازار بوده، یه سبدِ پُر، وسایل و لباس خریدِ بوده. داشته بُدو بُدو از بازار می رفته بیرون. یکی می بیندِش می گه: هی آقا دایی کجا می ری؟! می گه: اینا رو خریدم، دارم می برم خونه. یارو می گه خب ...
طنز؛ به مقدار قابل توجهی توجه نیازمندیم!
امتیاز خبر: از تعداد رای دهندگان احمدرضا کاظمی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: یادمه اون زمان که بچه بودیم و می رفتیم مدرسه، یه پسره توی کلاسمون بود که اگه یه پاک کن نو هم می خرید سعی می کرد به بقیه فخر بفروشه! اولین باری که این پاک کن های قرمزوآبی اومد، برای اینکه بهمون ثابت کنه قسمت آبی رنگش میتونه نوشته های خودکاری رو هم پاک کن، نصف برگه های دفترشو نابود کرد! هرچقدم از ...
هم کیهان مخالف انتشار آقای نخست وزیر بود هم شرق
به “آقای نخست وزیر” برایمان صحبت کنید؟ از اینکه چطور شد این اییده به ذهنتان رسید و... سال 95 بود که ایده اش داده شد، اینکه پیدا کنیم چه بخشی از تاریخ مغفول مانده است، آن بخشی هم که کمتر از همه بهش پرداخته شده بود بحث ملی شدن صنعت نفت بود، کلا هم تا اون موقع که ما کار را نساخته بودیم، این را مطمئنا می توانم بگویم که تنها روایت های موجود روایت بی بی سی و ” من و تو ” و ” voa ” بود و اصلا ما ...
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب (66)
سرویس سرگرمی جوان ایرانی ؛ بخش طنز و لطیفه: طنز نوشته های جالب و خنده دار امروز تو سوپری صد تومن از بقیه پولم مونده بود،طرف پول خرد نداشت،یدونه رنگارنگ باز کرد،یه گاز ازش خورد بقیش رو داد به من!!!!!!! . . . اصن عجیب غریب شدن ملت... طنز نوشته های کوتاه یه بارم داشتم ماهیگیری میکردم، مامور اومد گفت اینجا ماهی ...