سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای خواندنی تایید اولین تئاتر زنانه توسط آیت الله خامنه ای
دانشگاه تهران در رشته ادبیات دراماتیک هستم. پس از ورود ما به دانشگاه، دُرست وقتی که ما یک ترم را گذرانده بودیم، دانشگاه ها به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل شدند. من در شبانه روز 20 ساعت درس می خواندم. روزی که برای نتیجه دانشگاه رفته بودم در میان انبوه جمعیت دنبال اسمم می گشتم و هول شده بودم که من نفر اول شده بودم. رویا تیموریان یکی از همکلاسی های آن زمان من بود. من با اشتیاق درسم را ادامه می ...
تعیین تکلیف خط 7 مترو تا دو هفته آینده/نصب پارکومتر در تهران متوقف می شود
شهردار تهران نوشتم در خصوص شناور شدن ساعات کاری و روی آن ذکر کردم از خودمان شروع کنیم. پورسیدآقایی در خصوص جزئیات نامه ای که به نجفی نوشته ام، گفت: در این نامه ذکر کردم که ساعات کاری را شناور کنید و از شهرداری شروع کنیم. معاون شهردار تهران ادامه داد: بنای من این نیست که به مدیران قبلی انتقاد کنم آنچه باید خودم انجام دهم این است که مسأله فرهنگی در ترافیک نقش اساسی دارد. ...
روایت دادکان از کنار گذاشته شدنش از دانشگاه آزاد
پرسید شما را می شناسم و بعد از اینکه گفتم: بله. گفت که دو بلیت می دهد که شما با همسرتان به شارجه سفر کنید و اینجا را ببینید و بمانید . من فردای آن روز مصاحبه کردم و گفتم: از من خواسته اند به شارجه بروم ولی من بچه این وطنم و جایی نمی روم . جای خودم، کشورم و نظامم را دوست دارم. پیشرفت مردم برای من حس خوب ایجاد می کند ولی وقتی ببینم نه، یک جای کار می لنگد، مگر حقوق بگیرم یا ترسی از کسی دارم ...
محله آذری باغ ندارد؛ گودال دارد!
در جنگ بود و 30 سال در حسرت توجه مسئولان: ... اگر می خواهی درباره آسیب های محله آذری گزارش تهیه کنید؛ با ما حرف بزنید... همه آسیب زده هستیم... اصلا خودم یک آسیب زنده و تمام عیار هستم... 36 سالمه؛ 13 سالی هست که مواد می کشم... مدیر یک رستوران در محله دربند بودم و الان بیکارم سه ماه هست که بی کار شده ام... زن و بچه ندارم.... اهل اهوازم... بچه دوران جنگ هستم و آن زمان سختی های زیادی... چند ماهی می شود ...
شریفی نیا: حتی حاضرم در آثار مذهبی جارو کنم/ شهید رجایی معلم هندسه من بود
خانم امریکایی که در آن جا حضور دارد، به این سوال می رسد که این حسین(ع) کیست که آن ها صدایش می زنند و فیلم درباره جست و جوی آن زن درباره امام حسبن(ع) است. من گفتم در هر بخش این فیلم دوست دارم که باشم. **ایفای نقش امام حسین(ع) در اولین تئاتر مذهبی بعد از انقلاب بازیگر سریال سفر سبز ضمن تاکید بر این که از حضور در آثار دینی احساس رضایت و خوشحالی می کند، از تجربیات تئاتری خود در ...
سرپناه ناتمام
. مسئول اداره می گوید: باید 5 سال در تهران سکونت داشته باشی تا اسمت در لیست کاریابی نوشته شود. حاشیه های شمال و جنوب شهر و شرق و غرب، فیلم مناطق مختلف تهران را نشان می دهد. تهامی نژاد می گوید: من متولد جنوب تهران و حوالی بازار هستم و جنوب تهران را حدودا می شناسم. برایم جالب بود در این پروژه شرکت کنم. بیشتر مواقع خودم تنها می رفتم. یافته های هرهفته را در جلسات مشترکی بررسی می کردیم، بعد از ...
دعاکردم حضرت زهرا(س) دامادش کند+عکس
اواخر بعد از نماز خواندنم، مهرش را جای مهر م می گذاشت و نماز می خواند و بعد دستانش را بالا می گرفت و می گفت مامان راضی شو. رکعت اول نماز که بودم صدای کمربندش را شنیدم. پیش خودم گفتم دارد می رود. سجده رکعت دوم که رفتم، با صدای خیلی بلند گفت مامان من رفتما و در را بست. همان لحظه ته دلم خالی شد و گفتم نکند سوریه می رود، چون همیشه موقع رفتن با خنده و شوخی خداحافظی می کرد و بعد از کلی مرتب کردن ظاهرش ...
سکانسی متفاوت از زندگی یک خانواده مهاجر افغانستانی؛ خشت می زنیم و شُکر می کنیم
؟ خواستم خبر بدهم چند روز دیگر هوا سرد و کار و بار کوره و خشت زنی هم تعطیل می شود، نیمی از کارگران می روند الا یک دو تا خانواده که دسته جمعی اینجا کار می کنند و زندگی هم. فردای همان روز بعد از نماز صبح راهی کوره ها می شوم، یادم می آید که قبلا شنیده بودم خشت زنی از دو بامداد شروع می شود، گفتم سریع تر خودم را برسانم، قرار بود پُل دریا را که رد کردم، جاده را به سمت چپ بروم و از دو سه تا کوره ...
شکنجه قاتل ایرانی در زندان
خودرو 206 داشت، به پارکینگ رفتیم تا به ماشین من سر بزنیم. وقتی داشتیم از پارکینگ بیرون می آمدیم یک راننده با خودروی ال 90 روبه روی پارکینگ پارک کرده بود و وقتی از او خواستم کنار برود، قلدربازی درآورد. به او گفتم به خط روی پیشانی ات نناز، من آن موقع دماغم را تازه عمل کرده بودم و فکر کرد من بچه سوسول هستم. بعد از ماشین پیاده شد و من هم پیاده شدم. راننده ال90 یک چاقو دستش بود و با هم درگیر شدیم. او ...
گپُ و گفت مفصل و خواندنی با فرزاد فرزین
و بعد خواننده می آمد میکروفون را می گرفت و با آن بازی می کرد و بعد پرت می کرد چون از بالا هم آمده بود بر می گشت و بعد اجرا شروع می شد. اولین پرفورمنس ما خیلی ساده بود. البته اندینگ هم داشتیم و در اندینگ هم کار هموطن را اجرا کردیم که چند تن از بچه های نوجوان می آمدند و پرچم ایران در دست شان بود و با ما می خواندند. و بعد مدام سخت ترش کردی. با این وضعیت توقع مخاطبانت بالا نرفت؟ ...
مصاحبه منتشرنشده با ابراهیم یزدی: می خواستیم سحابی را دبیرکل نهضت آزادی کنیم
.... شما ظاهرا این نامه را برای رهبری هم فرستادید. این طور نیست؟ بله من رونوشت نامه ای را که برای آقای حجتی فرستادم، برای آقای هاشمی، آقای خاتمی و چند نفر دیگر فرستادم. آقای حجتی گفت برای آقا بفرستم؟ گفتم: بله موافقم. بعد نشستم و فکر کردم که بهتر است خودم این کار را بکنم. من خواستم کسی نامه را به دست خود ایشان بدهد، نامه را دادم به یکی از دوستان قدیمی که هنوز با آقا رابطه ...
فکه دیگر جای من نیست! + عکس
زد توی سرم و به شوخی گفت: - خاک بر سرت، آخه به تو هم می گن تخریب چی؟ مین زیرپای توست، به من می گی مواظب باش! پایم را کشیدم کنار و مین قمقمه ای را درآوردم. در کمال حیرت و تعجب دیدم سیخک هایی که به آن زده ام، به روی سطحش کشیده و چند خط و ردّ سرنیزه هم رویش مانده. به قول بچه ها مین را زخمی کرده بودم. خودم خنده ام گرفت. خنده ای از روی ناباوری که وقتی کاری نخواهد بشود، خودت را هم ...
ساخت زیر دریایی برای سرو زیر آب / انصراف از پزشکی برای تئاتر و سینما/ اگر بمیرم هم با برخی کار نمی کنم
کارگردانی مسعود کیمیایی بود که حاشیه های زیادی هم در جشنواره سال گذشته به همراه داشت. دورادور شنیده بودم که چند دستیار و برنامه ریز قرار بود که با این دوستان همکاری کنند اما به سرانجام نرسیده بود که در نهایت با من تماس گرفتند، به آنجا رفتم و بعد از خواندن فیلمنامه با آنها قرارداد بستم و به دوستان گفتم 25 روز دیگر فیلم را کلید می زنم. یادم می آید که افرادی که آنجا بودند خندیدند و گفتند ...
کودکانی که فقط چندساعت کودکی می کنند
: خاله یعنی کتاب بخوانم، می توانم تبلت بخرم؟ می پرسم حالا چرا تبلت؟ می گوید: آخر آرزوی من داشتن یک تبلت است. خانم اردشیری می گوید خوب درس بخوانی تبلت دار می شوی. به وقت بیرون آمدن از مدرسه نعیمه نظامدوست، راهکارهایش را برای حل مشکلات مدرسه قاصدک و نیازهایی که دارد برمی شمارد، قرار می گذاریم که چند هفته آینده دوباره به این مدرسه برگردیم و از نیکوکاران برای بازدید از این مدرسه دعوت کنیم، به وقت خداحافظی با مامان نیاز درباره روح بزرگ این بچه ها، سخاوت و منش و مهربانی شان صحبت می کنیم، به اینکه این زنان و مردان کوچک اما بزرگ، چه سخت روزهای زندگی را به شب می رسانند اما باز هم لبخند می زنند. ...
ماجرای برهم خوردن ازدواج دختر فوتبالیست بعد از شایعه دو جنسه بودن او
خوشحال بودم. روی ابرها بودم. آرزو داشتم بهترین بازیکن آسیا شوم. در رویاهایم می دیدم که جایزه بهترین بازیکن زن آسیا را می برم. اما دو روز مانده بود بروم تهران برای اردو به من زنگ زدند گفتند نیا. گفتم چرا؟ گفتند با حضورت مخالفت شده. آن روز تا چند ساعت از شدت ناراحتی روی پله های حیاط خانه مان نشستم. اول کلی گریه کردم بعد بی حرکت شدم. نپرسیدی چرا؟ خیلی پرسیدم اما چند روز بعد از مربی ...
مسیر باز برای دزدان خانگی
، تازه متوجه شد که همه اموال با ارزشش به سرقت رفته است: همه جا به هم ریخته بود. مثل این که یک بمب وسط اتاق منفجر شده بود. هیچ چیز سرجایش نبود. کف اتاق با رخت و لباس ها فرش شده بود. کمدها با درهای نیمه باز و کشوهایی روی تخت افتاده بود. صحنه وحشتناکی بود. شوکه شده بودم. فکرم درست کار نمی کرد. ابتدا تصور کردم که شاید کار پسرم باشد اما بعد با خودم گفتم او چرا باید این کار را بکند. چند دقیقه ای طول کشید ...
همه افراد را در حوزه انقلابی جای دهیم/ نباید قرائت حقوق بشری از حوزه انقلابی ارائه دهیم
اگر کسی را که از نظام دفاع می کند انقلابی بنامیم و کسی که منتقد است ضد انقلاب یا غیرانقلابی بخوانیم و صورت روشنی برای وجه انتقادی حوزه تعریف نکنیم، در حوزه دچار یک بی قراری ها و بهم ریختگی هایی می شویم که برخی ممکن است از این حوزه به جای دیگر بروند و سکونت کنند. اگر این هسته یا اتم بحث حوزه انقلابی شکسته نشود و ما یکسان بر روی مفهوم آن بحث نکنیم پیام گیرندگان حوزوی برداشت های مختلفی می کنند و آن زمان حوزه را وارد یک چالشی کرده ایم که برای ما چندان قابل انتظار نیست. ...
صدای پای خاطرات
دیدم اولین کار من به این شکل و در مدت طولانی پخش شد، برایم شیرین بود. بچه ها و نوجوانان آن نسل، هنوز این کار را در خاطر دارند و بعضی ها فکر می کردند این کار را بهرام شاه محمدلو (ایفاگر نقش آقای حکایتی) خوانده است. اما در بین این آثار، مجموعه قصه های تا به تا برایش لذت بخش تر بوده چراکه متقد است خیلی به فضای زندگی اش نزدیک بود و به خاطر غیرزمینی بودنش با آن راحت بوده است. * باز ...
دیدار با ملکه رنجبر در آستانه ی 82 سالگی
بیشتر دوست دارم. همه را دوست دارم ولی هفت، هشت نفر هستند که لطف کرده و برای دیدن من آمدند. معروف بودند. با آقای دان آمدند. چند نفر از همکاران خانه سینما و از قدیمی ها آمدندپیشکسوتان هم دسته جمعی آمدند و مرا بردند. بعضی ها را نمی شناختم. خانم پرستو صالحی هم خیلی محبت کرد و مرا با ماشین برد به یک کنسرت و مرا بردند روی سن و گلباران کردند و البته تماشاچیان که همه خانم بودند برای من روی سن گل انداختند. هر چه گفتم نکنید این کار را ولی لطف کردند. به من تقدیرنامه و لوح سپاس هم دادند. پرستو صالحی بود با سه چهار نفر از خانم های جوان که جدید بودند و متاسفانه من اسم شان الان یادم نیست. ...
جانباز قلب تپنده تاریخ است
نخورده بودم، به شدت خسته بودم و به خاطر جراحتم فشار خیلی زیادی به بنده وارد می شد و باید 500 متر را سینه خیز در این کانال طی می کردم تا به بقیه رزمندگان می رسیدم و برای اینکه خودم را به آن ها می رساندم باید ایستادگی و مقاومت می کردم. آنقدر خاکی شده بودم که وقتی به پشت خط رسیدم به هیچ عنوان قابل شناختن نبودم و در ابتدا بچه ها نتوانستند بنده را بشناسند که بعد از ریختن آب بر روی سر و صورت بنده تازه متوجه شدند که من هستم و سپس به بیمارستان اعزام شدم و بعد از یک ماه استراحت و خوب شدن جراحت ها دوباره به جبهه عازم شدم. ...
نقش و حضور زنان در کربلا
مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله سالاری زینب علیهاالسلام، بدون آن که از مدار خودشان خارج بشوند.[2] پس از این سخنان، باب نگارش در باره این موضوع در میان نویسندگان شیعی گشوده می شود و کتاب ها و مقالات بسیاری در این موضوع به چاپ می رسند.[3] از جمله موضوعاتی که شایسته بررسی و تحلیل در شهادت نامه امام حسین(ع) است، نقش زنان در حادثه کربلاست. گرچه متون مرتبط با زنان ...
روایت "جلال طالبی" از بی معرفتی و خوشگذرانی های ملی پوشان
...> ** از بچه محل ها فقط من به دارایی رفتم مرحوم علی اکبر محب مسئول تیم دارایی بود. او تیم دیگری به اسم تهران جوان داشت که دسته دوم تیم دارایی بود. من 16 سالگی در تهران جوان بودم و یک سال بعد جدا شدم. از بچه محل ها فقط من را برای بازی در دارایی انتخاب کردند. آن زمان ناصر نوآموز، داود و رضا حیدری، حاج نصرالله، غلام حسین نوریان، مصطفی عرب و ... در دارایی بازی می کردند. ** آرزویم بازی ...
کاش هیچ بچه ای مثل ما نباشد
.... بچه ها آرزویشان این بود از آن جا بروند بیرون. بعد چطور بود که بیرون آمدی؟ بعد از دوهفته مادرم آمد دنبالم و مرا آوردند بیرون. بعدش دستمال فروشی کردی؟ چند باری رفتم، اما دیگر مادرم خودش رفت. خودتان کجایی هستید؟ بلوچ پاکستانی. مدرسه می روی؟ من خیلی دیر مدرسه رفتم، کلاس دوم هستم، ما را مدرسه دولتی راه نمی دهند. جمعیت امام ...
انتظار 12 ساله یک زوج برای رسیدن به حرم امام رضا (ع) پایان یافت/ از مسؤولان می خواهم این طرح همیشه ادامه ...
و فکر می کردم امام رضا (ع) من و دیگه نمی طلبد وقتی که فرزندم یک ساله و نیم بود به مشهد رفته بودم و تا الان که فرزندم 14 سال دارد هر کاری کردم نتوانستم به این سفر روحانی بروم چون پول کافی نداشتیم و شرایط مالی ما به گونه ای نبود که بتوانیم به مشهد برویم. تاجیک نژاد ادامه داد: خدا را شکر امسال توانستیم به همت آستان قدس رضوی به این حرم شریف دعوت شویم هنگامی که چشمم به بارگاه امام رضا (ع ...
جنگ چیزی جز فاجعه نیست
فاصله با دنیای واقعی بود که از تخیل سرچشمه می گرفت. در زمان کودکی همیشه برای خودم در ذهن شخصیت هایی رو خلق می کردم و براشون ماجرا می ساختم. مثلاً قبل از خواب توی تختم با دستام فرم سر حیوانات را در می آوردم، یکی گرگ می شد آن یکی جغد و یا شیر و با هم مکالمه داشتند و معمولاً یک کوهی هم پشت سرشان بود که زانوهام بود! این بازی را ادامه می دادم تا کم کم پلک هام سنگین بشود. چند سال بعد که گذشت محض سرگرمی ...
موتراشیِ دختران و کارِ اجباری کودکان کار در کمپ های بهزیستی!
با این شرایط سخت هیچ وقت دستگیر نشده اند. چرا؟ چون جلوی چشم نیستند . این ها را زهرا رحیمی، مدیر جمعیت امام علی (ع) می گوید. به گفته رحیمی، قرار بر این بوده که چند نفرکودکان زباله گرد نیز در این نشست حضور داشته باشند اما کارفرما برای دو سه ساعت هم مرخصی نداده است: بچه های زباله گرد نتوانستند بیایند اما بین بچه هایی که دستگیر کردند و بردند، هیچ گونه کودک زباله گرد و پرسکار یا درگیر دیگر مشاغل کاذب ...
شهید همدانی؛ از با فتنه 88 تا فتنه شام!
با ضد انقلاب در کردستان از سال 59 تا شروع جنگ تحمیلی فعال بود. ایشان در سپاه همدان واقعاً نقش محوری در آن جنگ داشت. مبارزه با ضد انقلاب و ایجاد امنیت پایدار در مناطق کردستان ، آذربایجان غربی و. . . از برکات عمر شهید همدانی است . خود شهید همدانی نیز خاطرات جالبی از ایام حضور در جبهه کردستان دارد: اواخر بهار سال 59 بود. بعد از شکستن حلقه محاصره ضدانقلاب برگرد شهر سنندج که در جریان آن بچه های ...
گفتند کشته شو تا دیده شوی
کار مستند است یا یک فعالیت سینمایی. کار را آن قدر دوست داشتم که اصلا نفهمیدم که یک کار سینمایی صورت گرفته، من یک زندگی دیدم و کارت خوب بود. متاسفانه این رویه ای که من پس از این اتفاق، انتخاب کردم به این ترتیب بود که همه جا میگفتند بیا، متن ها را می خواندم ولی می دیدم به دردم نمی خورد؛ مثلا یادم است وقتی فیلم نامه سرنخ را خواندم، به آقای پوراحمد گفتم من این نقش را دوست ندارم.گفت : من بر اساس شخصیت ...
طرز برخورد با افراد دمدمی مزاج چگونه است؟
از آسایشگاه به شهر بردم. پیش ازاین هیچ وقت گستاخی و سرکشی اش را آزمایش نکرده بودم. خب او از نظر بالینی دیوانه بود، نبود؟ او نمی توانست خودش را کنترل کند. واقعا؟ در همین وضعیت در میان ناسزاگفتنش به من و عابرانی که رد می شدند، به سمت او برگشتم و گفتم: از ناسزاگفتن به مردم و بی ادبی به من دست بردار. می دانم که می توانی بهتر از این باشی. او ابتدا شوکه شد. سپس کاملا منطقی عذرخواهی کرد و از آن ...
امرار معاش از طریق فروش اسباب بازی/ آرزوی شهادت در جبهه ردخور نداشت
شده باشد. هر چی گفتیم ساعت خراب است و شاید ضربه خورده باشد، می گفت ساعت من خوب است و ردخور ندارد که تنظیماتش بهم بخورد. بعد از 6 دقیقه اخبار گفت. گفتم، دیدید ساعت شما عقب بود. برگشت و نگاهی به من کرد و گفت هرکی بوده دیشب ساعت را جلو برده و معلوم هست که این کار فقط کار تو است. همه می دانستند که فقط من در آن جمع بودم که از این شیطنت ها می کردم و بقیه بچه ها ایثار و گذشت زیادی داشتند. ...