سایر منابع:
سایر خبرها
برای مصاحبه بیایند. اشتیاق و شور و شوق خستگی ناپذیری برای فرزندانش در چشمانش موج می زد. ساعات آخر نمایشگاه بود و او که می دانستم نه تنها از صبح بلکه چند روز است که برای هرکسی که به غرفه کوچکشان سرمی زند با نهایت دقت و انرژی و صرف وقت توضیحاتی می دهد، همچنان پرانرژی و با لبخند از همه استقبال می کرد. من که مادر را نخبه تر از فرزندانش می دیدم، سعی کردم بحث را از فرزندانش به خودش ...
x 29 (در این قطع عرض کتاب بیشتر است) قطع وزیری 24*17 قطع بیاضی بزرگ 24 x 34 قطع رحلی کوچک 29 x 22 قطع رحلی بزرگ 34 x 24 قطع سلطانی 49 x 34 البته بیشتر کتابها در اندازه وزیری چاپ می شوند . نامگذاری روز کتاب و کتاب خوانی : در سال 1372 شمسی 24 آبان به عنوان روز کتاب و کتاب خوانی تعیین شد. این روز، یکی از روزهای ...
اشعاری از خودم، حافظ و دیگر شعرا را می خواندم و به نامه های مربوط به بخش ادبی پاسخ می دادم. پس از آن شاهد دعوت های متعدد و گسترده برای حضور در برنامه های مختلف بود؟ تقریبا، یک سال و نیم من این برنامه را داشتم و به واسطه آن اولین و دومین کتابم را سال 77 منتشر کردم؛ اولین کتابم که اشعار کاملا کلاسیک از جمله غزل، مثنوی، اشعار نیمایی و چهارپاره و ... را در بر می گرفت، پروانه ات خواهم ...
!؟ چرا بهترینشان با یک متر و 80 قد و 70 کیلوگرم وزن، باید 12 ساعت روز، فقط سنگ جمع کند!؟ صفر می گوید: نه اهل افغان ام، نه پاکستانی، نه به زور خودم را اینجا جا داده ام، من یک ایرانی ام...!! می دانسته می آییم، صورتش را به دست خواهرش سپرده، با یک منقاش کج و معوج، ابروهای مشکی تیره اش را اصلاح کرده و با یک سرمه قدیمی دست ساز، دورتادور چشمانش را سایه انداخته، سمیه دستم را می گیرد و می برد سمت ...
المپیک شده ولی الان مشغول فروش سیب زمینی و پیاز است .این درد جامعه ورزشی ماست . چرا باید بیخیال باشیم !؟ آسیب ورزش ما از اینجاها نمود پیدا می کند . عظیم شرفی دبیر هیات کشتی شهرستان جویبار و کارشناس کشتی در ادامه این میزگرد عنوان کرد :در هر سازمان و نهادی سه عامل مدیریت ، برنامه ریزی و منابع مالی را داریم که این سه مورد اصولا هم سو و هم تراز هستند. در هر قستی اگر یک مدیر خیلی خوب داشته باشیم ...
ماه همسر مردی شدم که 30 سال از خودم بزرگ تر بود و با این شرط که بچه ام را به آن خانه نبرم. ایشان می گفت 18 سال است که بچه ام را ندیده ام. تو بگو من چه کار کنم. گفتم خب اشتباه کردی که بچه ات را در ازای زندگی با یک مرد پولدار 30 سال بزرگ تر از دست دادی و نمی توانم برایت کاری انجام دهم. روز بعد دختر جوانی جلوی در آمد که برایم خیلی عجیب بود. با خوشحالی لبخند می زد و بعد از سلام گفت می توانم داخل ...