سایر منابع:
سایر خبرها
برای گشت شبانه از پاسگاه بیرون می زنند و این یعنی محیط بانی، شب و روز ندارد. من و همکارم به دنیای خواب پناه می بریم تا صبح زود برسد و بعد از صبحانه ای بیرون بزنیم. محیط بان ها این بار ما را به جایی در حوالی تالاب می برند. چند کیلومتری دورتر جایی که ناگهان با هزاران پرنده از نوع باقرقره روبه رو می شویم. آن چه می بینیم قابل توصیف نیست. آدم باید خود این صحنه های زیبا را ببیند و لمس کند. باید این پرنده ...
است نه حقوقی نه حمایتی! می گوید: دو بار مدارک را به کمیسیون پزشکی بردیم، جانبازیش را 10درصد حساب کردند. هیچ وقت حقوقی ندادند... صدایش ترک برمی دارد: لااقل یک کار بهش بدهند! شب و روز دعا می کند که خودش و بچه نوجوانش از این محله نجات پیدا کنند. حتی چوب ها و حلبی های سقف خانه ای که به آن پناه آورده را دزدیده اند! خانه رها شده است! صاحب خانه از او اجاره ای نمی گیرد، فقط هراز چندگاهی به ...
یک تفنگ دولول در دست مستقیم به جنگل رفت، اسلحه را روی پیشانی یک نفر دیگر گذاشت و ماشه را کشید. و ماجرا از این قرار است." رمان با همین آغاز جذاب خواننده را پرتاب می کند به دل ماجرا و قلب شهری که قرار است داستان از آن جا روایت شود. شهر در این رمان به مثابه یک کاراکتر است و مانند شخصیت های دیگر به اعمال او پرداخته می شود: "شهر صبح زود از خواب برمی خیزد...شهرهای کوچک اگر می خواهند شانسی در ...
سرویس سرگرمی جوان ایرانی ؛ بخش ضرب المثل: ریشه ضرب المثل بوق سگ "کارکردن از خروس خون تا بوق سگ" جمله ایست که شاید بارها در محاورات روزانه از آن استفاده کرده ایم و یا دست کم آن را شنیده ایم.ریشه عبارت "بوق سگ" به بازار برمی گردد. بازارهای ایرانی از دو گذر بزرگ عمود بر هم ساخته می شد که در میانه بهم رسیده و چهارسوق بزرگ را می ساخت. بازار بسته به بزرگی و کوچکی اش و بازاریانِ آن ...
بیشتر شبیه سگ هایی است که استخوان به دهان به گوشه ای پناه می برند. آن ها به شکلی مخفیانه از بقیه جدا می شوند و تا نیم ساعت کسی نمی بیندشان. بعد با اعتماد به نفس کامل و لب و لوچه کثیف بر می گردند! من هم همان کار را می کنم. در آغاز هر کتاب کمی معذب هستم، اما همین که بتوانم خودم را خلاص کنم و در را ببندم و نگذارم کسی مزاحمم شود، دیگر می توانم با سرعت کامل جلو بروم و در نوشته هایم کاملا غرق شوم. ...
...، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید. **** 1_ کودک گرسنه بود... شیر می خواست... اما مادر خودش هم گرسنه بود، شیر نبود و نوزاد گریه می کرد.دشمن نزدیک بود...با سگ ها....اگه سگ ها صدایی میشنیدن،هممون میمردیم.گروهمون حدود سی نفر بود...می فهمید؟بالاخره تصمیم گرفتیم....هیچ کس جرئت نکرد دستور فرمانده ...
بهار و زمستان مورد استفاده قرارمی گیرد این چشمه های آبگرم به صورت رودخانه در پایین دشت سرد شده و به نام سرگرو یا سرگراب برای مصارف کشاورزی و گوسفندان استفاده می شود و حتی این تغییر رنگ روزانه آب گرم به صورت یک ضرب المثل محلی در آمده که می گویند افرادی که دارای ماهیت نیستند مانند آب گرم دهلران هستی که روزانه به چند رنگ تغییرمی کند. هنوز بررسی علمی و فراگیری درباره آن انجام نشده و هم اکنون ...