سایر خبرها
پدرمان بر سر یک میهمانی زنانه فامیلی آنقدر مادرمان را سین جیم کرد که او عصبانی شد و گفت؛ اصلاً خیال کن مرده ای و من از دخترانمان نگهداری می کنم. خیال می کنی بچه ها را به حال خودشان رها می کنم؟ در میان جر و بحث شان بود که مادرمان عصبانی شد و برای درآوردن لج پدرمان گفت که به او خیانت کرده و... تا اسم خیانت به میان آمد خواهرانش هم خندیدند و دختر کوچکتر گفت: آقای قاضی ما که هر سه شبیه پدرمان ...
موضوعی دعوا کردم و او در حالی که به من بد و بیراه می گفت؛ اعتراف کرد که به من خیانت کرده و هر سه دخترمان از مرد دیگری هستند... وقتی قاضی نگاهش را به سوی آنها برگرداند، دختر بزرگتر گفت: آقای قاضی دو هفته پیش پدرمان بر سر یک میهمانی زنانه فامیلی آنقدر مادرمان را سین جیم کرد که او عصبانی شد و گفت؛ اصلاً خیال کن مرده ای و من از دخترانمان نگهداری می کنم. خیال می کنی بچه ها را به ...
بکشم ولی خواستم مامان و بابامو یکم بترسونم . از یکی از بچه ها قرص برنج گرفتم و قرص رو ریختم دور تختم . عصر که مامانم از سرکار برگشت خودمو به خواب زدم و فکر کرد خودکشی کردم . همین طور که مونا با هیجان به قول خودش از تنبیه خانواده اش تعریف می کرد فرناز از خنده ریسه رفته بود و مرتب با ایول و دمت گرم دختر مونا را تشویق می کرد . خلاصه داستان مونا به اینجا ختم می شود که مادرش با ترس به دخترعموی مونا که ...
در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده - میدان ونک - زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه 273 شد. پس از او سه دختر جوان و نوجوان به ترتیب وارد دادگاه شدند و پس از سلام به حاضران روی صندلی ها نشستند. سه خواهر 27 ساله، 20 و 17 ساله بودند که به همان ترتیب مقابل قاضی جای گرفتند. ...