سایر منابع:
سایر خبرها
شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم.بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدندروزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجائی که شنیده احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر ...
شهادت رسید. وی بیان کرد: سعید 14 سال بیشتر نداشت که پدرش فوت شد؛ به همین خاطر بسیار دلواپس بودم و مراقبش بودم تا راه کج نرود؛ و امروز خوشحالم که در این راه موفق بودم. مادر شهید علیزاده افزود: از سال 92 به دنبال این بود که او هم به سوریه اعزام شود و چند بار نیز ثبت نام کرد اما در لحظات آخر کنسل می شد؛ در سال 94 بود که بعد از بازگشتش از حضور در پیاده روی اربعین حسینی دقیقا روز ...
گفتیم خدا پشت و پناهت باشد. نمی دانستیم از ما می خواهد تا آمین گوی دعای شهادتش باشیم. ما هم دعا می کردیم حاجت روا شود. 6 بار اعزام پسرم پنج،شش بار اعزام شد. بار اول، تیر ماه سال 1395 بود. سه ماه در سوریه بود بعد به مرخصی آمد. در اعزام های بعد هم دو ماه می ماند و بعد مرخصی می آمد و مجدد راهی می شد. مرتبه آخر از او بی خبر بودیم که بعد از یک ماه بی خبری با ما تماس گرفتند و گفتند حسین مجروح ...
می دهد: الان هم با مادرم زندگی می کنم، به دلیل دور بودن تو سال ها و اتفاقات گذشته، عملا احساس مادر و دختری نمی کنیم و فقط برای اینکه بعدا پشیمون نشم یه سری مسایلو به جا میارم . از اونطرف مادرم هم حسش به من مثل دو تا بچه دیگش که خودش بزرگ کرده عمیق نیست . طلاق چیز پیچیده ای است یکی دیگر از بچه هایی که با ما صحبت کرد دانش آموز تیزهوشان و معتقد است طلاق پدر و مادر چیز پیچیده ای ...
مردم نیوز : روزگاری رهبر کبیر انقلاب اسلامی(ره) در مورد وصیت نامه شهدا می فرمود: این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. چند سال پیش بود که رهبر معظم انقلاب هم در یکی از دیدارهای رسمی شان به خواندن وصایای شهدا توصیه داشتند. ایشان در این زمینه فرمودند: این وصیت نامه ...
زد و گفت زهرا می خواهم چیزی بگویم. ما چند روز است که در محاصره هستیم. امشب حمله داریم می خواهیم برویم خط را بشکنیم. زنگ زدم وصیت کنم. حلالم کن. من زدم زیر گریه و گفتم نه نمی خواهم وصیت کنی. باید سالم برگردی. جواد گفت ان شاءالله... تو دعا کن. کمی با بچه ها صحبت کرد و بعد خداحافظی کرد. وقتی مادر شوهرم متوجه شد خیلی بی تابی کرد. چون هم جواد و هم پسر دیگرشان در این عملیات بودند. ما تا صبح کارمان گریه ...
. از برادرانم عاجزانه تقاضا می کنم راه مرا با تمام وجود و با تمام قدرت ادامه دهند و تا آنجایی که امکان دارد فکر دنیا و ظواهرش را نکنید اینها همه فانی و گذراست همیشه نظرتان این باشد که در حال مسافرت هستید و پیش خداوند می روید که بتوانید با عنایات خاص خداوند در تحقق اسلام در جهان بکوشید. از خواهرانم می خواهم که مبادا یک لحظه به حال من گریه کنید باید زینب وار چون کوه استوار باشید برای روحم فاتحه بخوانید تا آسوده خاطر باشم، خدایا تو را به خون شهیدان قسم مرا با شهدا محشور کن. انتهای پیام/89047/ 30 ...