سایر منابع:
سایر خبرها
5 داستان کوتاه عاشقانه
زده بودم. خیلی جا خورده بودم. گفت چی می گی؟ گفتم چی می گم؟ می گم حالا؟ الان؟ واقعاً حالا؟ بیشتر ادامه ندادم. پیانو رو آوردن گذاشتن اون جای خالی ای تو خونه که مامان خالی کرده بود. من هم رفتم تو اتاقم. نمی خواستم بزنم تو پرش. ولی هزار بار دیگه هم از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من می خوره!؟ من که خیلی سال از داشتنش دل کندم. ده سالی تو خونمون خاک خورد و آخرش هم مامانم بخشیدش به نوه عموم. ...
گفتند هر طرح مستندی که دوست دارم درباره تاریخ انقلاب بیاورم/ اشرف بزرگ ترین وافور ایران را در کاخ تمیشان ...
بی سی را می بینید. مستندهای من و تو، مستندهای چندانی نیست اما احساسات را تحریک می کند، به این معنی که هم ذات پنداری با رضاخان و فرح و ... است. بی بی سی این نگاه را دارد که تقصیر انگلیس نبود که این کار را کرد، تقصیر آمریکا بود! ما باید به نگاهی در مستندهایمان برسیم. اما این نگاه این نیست که رو و علنی فحش بدهیم، قضاوت کنیم و بگوییم که همه باید این قضاوت را قبول کنند. چرا بخش های خبری ...
انتظار به سبک معمار انقلاب
.... طلبه هفده ساله بودم. رفتم در خانه امام را شب زدم. یک بچه آمد. بچه ده، دوازده ساله کمتر. گفتم: یک سؤال است به ایشان بدهید، جواب بدهد. سؤال این بود که اگر قبرستانی مثلًا شصت سال از آن گذشته است، می شود این قبرستان را حمّام ساخت یا نه؟ امام این را که خواند، فرمود که: این از شئون فقیه موجود است. خانه آقای بروجردی بروید. یعنی ادب می کرد. این ادب خیلی مهم است. فقیر پهلوی امام حسین(ع) آمد. گفت ...
داستان زندگی زن کارتن خوابی که همبازی نوید محمدزاده شد
ژاوه وند که روزگاری کارتن خواب بود و جسم بی جانش روزگاری نه چندان دور جوی آب رها شده بود حالا در 63 سالگی در نشست خبری "مغزهای کوچک زنگ زده" گفت: من متاسفم برای کسانی که فکر می کنند در تهران چنین قشری نیستند. من هم این زندگی سخت را تجربه کرده ام. برشی از زندگی لادن ژاوه وند از کارتن خوابی تا پرده سینما * 3روز افتاده بودم تو جوب. بدنم از چند جا شکسته بود و بیهوش شده بودم. برف ...
با شب ادراری کودکان چه باید کرد؟
چگونگی برخورد با شب ادراری کودکان تأکید کرد: نوع برخورد در شب ادراری بسیار مؤثر است. مطمئن باشید کودکان بعد از 2 سالگی آرام آرام می آموزند که اندام های تناسلی را منقبض کنند و ادرارشان را نگه دارند. گاهی در طول روز هنگام بازی، کودکان شلوار خود را خیس می کنند. در این مواقع مادر نباید وحشت زده برخورد کند. حتی اگر می تواند کودک را راهنمایی و بغل کند و به سمت سرویس بهداشتی ببرد و اگر مقدار کمی از ادرار ...
یک روز در مرکز درمان اعتیاد و بازتوانی مادر و کودک
ماه متوجه شدم شوهرم معتاد است. بعد از این که کمی کمکش کردم و دیدم ترک نمی کند، تصمیم گرفتم که طلاق بگیرم. او بسیار به من وابسته بود و هنوز بعد از این همه سال از جدایی مان زن نگرفته است. می دانم که مثل دیوانه ها عکس هایم را به دیوار خانه اش زده است آدم توانایی هیچ کاری را ندارد چه برسد به فکر کردن او تصریح می کند: به ایران آمدم و بینی ام را عمل کردم و دکتر قطره هایی را برای تنفس ...
نقش شیخ فضل الله نوری در نهضت مشروطیت
مسلط به روی پایه ها سوار شده بودند. همه چیز گواهی می داد که هیچ جای امیدی نیست. تمام مقدمات اعدام از شب پیش تهیه دیده شده بود! یک حلقه مجاهد دور دار دایره زده بودند. چهارپایه ای زیر دار گذاشته شده بود. مردم مسلسل کف می زدند و یک ریز فحش و دشنام می دادند. هیاهوی عجیبی صحن توپخانه را پر کرده بود که من هرگز نظیر آن را ندیده بودم و نه دیگر به چشم دیدم. ناگهان یکی از سران مجاهدین که غریبه بود و من او ...
نفسانیات بر آرمان گرایی برخی انقلابیون غلبه کرد
فکری با همین خداباور ستیزها ادامه یافت. دسته سوم نیز شامل شیعه می شد که احمد کسروی نمایندگی آن را عهده دار بود. همه این دسته ها برای خود حزب داشته و جمعیتی را دور خود جمع کرده بودند. البته عده ای از شبه روشنفکران غرب زده نیز به این دسته پیوسته و برخی از ناسیونالیست ها هم به ملی گراها ملحق شدند. آن ها که از آلمان آمده و یا در اروپا تعلیمات ضدخدایی دیده بودند نیز به حزب توده پیوستند. انتشار کتاب های ...
لیلی فرهادپور: هیچگاه مدهوش سینما نشدم
میلیون به تو می دهند! رقمی که واقعا مسخره هست! چون اندازه چرک نویس هایی هم که نوشته ای، زحمت تو را به لحاظ مالی جبران نمی کند. بعد چاپ های بعد که شوخی هست و نسخه مجازی آن که اصلا بازگشت مالی ندارد. اکنون فکر کن می روی سینما، یک روز، یک نصفه روز کار می کنی، از دور هم بودن و گپ و اظهار کرد و گو با آنان هم لذت می بری و چند برابر همین مقدار پول را میتوان بگیری. نخستین بار چه زمانی جلوی ...
بخشش زندگی آرزوی مرد جوان
دلشوره عجیبی در وجودشان نقش ببندد. آنها به اتاق پزشک رفتند و منتظر شنیدن گفته های او و همکارش شدند. پزشکان ابتدا کمی درباره اهدای اعضای بدن با آنها حرف زدند. بعد اعلام کردند همه تلاش خود را به کار بسته اند اما انگار تقدیر جوری دیگر رقم خورده و امیدی به بازگشت مرتضی به زندگی نیست. او مرگ مغزی شده و اگر تمایل داشته باشید، می توانید اعضای بدن او را به بیماران اهدا کنید تا آنها نیز زندگی دوباره به دست ...
امام(ره) خاص ترین اجازه شرعی را به چه کسی داده بود؟
زد که همه متوجه می شدند سید اهل این حرف ها و به قول خودش بازی ها نیست و به راحتی جایگاهش معنوی را به جایگاه ظاهری ترجیح می دهد؛ خودش می گفت: حاضرم شصت سال پیش نمازی ام را بدم به جاش یک نماز هول هولکی راننده تاکسی که دیر رسیده به مسجد و دویده توی وضو خونه یه وضو نصفه نیمه گرفته و اومده اخر صف جماعت ایستاده نماز رو بگیرم، تازه تو این معامله سودم کردم . برای سید جایگاه دنیایی و دولتی و ...
همه جهان می دانند اینجا هستیم اما ما را نمی بینند
وضعیتی داریم، قبلا تو یه روستا تو جنوب کرمان زندگی می کردیم، راهزنا حمله می کردن و درگیر بودیم، تا اینکه یه شب عروسی تازه دامادی رو تو خونه شون می کشند، از اون به بعد ما از محله در اومدیم و آواره شدیم. پاییز و زمستون اینجاییم، 13بدر هر سال اثاث مونو جمع می کنیم و می ریم جنوب کرمان، قبلا تو یه منطقه نزدیک شهرک توحید چادر می زدیم اما شهرداری جمع مون کرد، الان نزدیک 9سالی هست که اینجا پشت میدون تره ...
علی کریمی: باید به خاطر اینکه از من شکایت کردند، عذرخواهی کنند!
که دقیقاً الان نقش اره رو داره براتون بازی میکنه تاج و دارو دستش بیان توضیح بدن که این همه پول جریمه هایی که از بازیکنا و تیمها میگیرن دقیقاً کجا هزینه میشه؟؟؟ پاداش صعود به جام جهانی هم دوره قبل و هم این دوره کجا هزینه شده و میشه؟؟؟ تاج باید بگه چطور قبول کرده پسر خونده کارلوس کیروش مربی تیم ملی شه در صورتیکه مربیان ایرانی رو با آن فضاحت بیرون کرد!!؟؟؟ ...
مردی با تجربیات قرون وسطایی
... گفت: پس نمی نویسی؟! گفتم: نه! ندارم که بنویسم! یک دفعه گفت: کار تو در سطح یک ترور، دو ترور نیست، تو ترورها کرده ای! انفجارهایی صورت داده ای! عضو گیری ها داشته ای. برای خودت دار و دسته درست کرده بودی! اسلحه رد و بدل می کردی! و ... من فقط خندیدم. او از خنده من ناراحت شد و با غیظ چپ و راست به زیر گوشم زد. بعد سیلی و لگد تا خسته شد. عزت مطهری ...
بگذارید بدرقه ام را بکنم!
زیرچشمی گشتم تا دوربین را هم پیدا کنم اما چیزی ندیدم. بهش گفتم: این حق من نبود . این سهم من نبود . نباید این کار رو با من می کرد. لحن جنتلمنانه اش عوض شد و گفت: داداش من سرم تو کار خودمه و دوست ندارم توی زندگی کسی فضولی کنم. فقط اومدم بهت بگم من همه چی دارم. گفتم: خب داری که داری، به من چه؟ خدا بیشترش کنه. چرا به رخ من می کشی؟ گفت: برو بابا، معلوم نیست چی بهت دادن زدی که نشستی داری عرعر می کنی و اشک می ...