سایر منابع:
سایر خبرها
...> با آن که در ایران به دنیا آمدم ولی چون پدر و مادرم افغان بودند، نتوانستند برایم شناسنامه بگیرند. به همین دلیل بدون شناسنامه نمی توانستم براحتی درس بخوانم. به خاطر این مشکل بعد از اول راهنمایی ترک تحصیل کردم. پس بدون شناسنامه چطور توانستی تا اول راهنمایی درس بخوانی؟ تا اول راهنمایی وضع مالی پدرم بهتر بود. به همین دلیل به مدرسه پول می دادیم تا بتوانم در آنجا درس بخوانم. ...
... پدر و مادرم در این زمینه حامی خوبی بودند؛ پدرم در کار تبلیغات بود و مادرم هم معلم انگلیسی. فکر می کنم از این که به ساختن چیزهای خلاقانه علاقه مند شده بودم، خرسند بودند و حتی دوربین شان را نیز بهم قرض دادند که البته وقتی بستمش به کف یک اتومبیل؛ افتاد و شکست و پدرم هم خیلی بابت این جریان خرسند نشد! آیا در دانشگاه هم رشته مربوط با فیلمسازی خواندی؟ فکر می کنم از این که به ...
باید غذایی را می خوردیم که شب گذشته مادرمان پخته و داخل یخچال گذاشته بود اما گاهی اوقات نیز وقتی مادر از سرکار به خانه بازمی گشت آن قدر خسته و کوفته بود که خوابش می برد و نمی توانست غذای فردای ما را آماده کند و ما باید روز بعد تا زمان بازگشت مادرم گرسنگی را تحمل می کردیم. در عین حال جرئت نداشتیم در این باره به پدرمان چیزی بگوییم. چرا که باید به جای غذا کتک می خوردیم. پدرم بیشتر اوقاتش ...
سال قبل، بعد از آنکه چرتکه اش از سربه سری مستمری کمیته امداد با اجاره خانه و هزینه خوراک و پوشاک خودش و پسر ناشنوایش واماند، رفت سراغ پسرعمه و پسرخاله هایش که همه، شوتی بودند. همان روزی که حمید، عکس شوتی های مرحوم را نشانم داد، شخصی ها، مریم را گرفته بودند. بار پارچه قاچاق، مصادره شده بود و ماشین را فرستاده بودند پارکینگ. هفته بعد که از بوشهر برگشتم، با مریم تلفنی حرف زدم. تازه از اداره برق ...
و گفتند این خط سیر سمت منزل شماست و وقتی این حرف را گفتند متوجه شدم که حضرت آقا تشریف خواهند آورد. روز قبلش دختر خانمی که از خادمان هیئت بودند به من گفتند: آقای حدادیان! هر چیز خوبی که برای بچه های خودت می خواهی برای من بخواه. من هم روز تشریف فرمایی حضرت آقا قبل از اینکه وارد منزل شوم به آن دخترخانم زنگ زدم و گفتم هر جا که هستید امشب به منزل ما بیایید و آن خانم هم آمدند. مسئولین حفاظت بیت رهبری ...
به گزارش آفتاب، بعد از این ماجرا و برای تامین هزینه های زندگی ام در بیرون از منزل مشغول کار شدم. اگرچه کار ثابتی نداشتم و مدام شغلم را عوض می کردم اما دوست داشتم سایه یک مرد بالای سرم باشد. با این وجود هیچ کدام از خواستگارانم را نمی پسندیدم چرا که برخی از آن ها یا مسن یا متاهل و دارای چند فرزند بودند و یا ... تا این که روزی یکی از همسایگانم واسطه خواستگاری از من برای پسر مجردی به نام رحیم شد. ...
ها یکی از آئین ها و سنت هایی است که سالیان سال است اجرا می شود و مردم اصفهان هم بر اساس همین سنت دیرینه در آخرین پنجشنبه سال به زیارت اهل قبور و شهدا می روند و بر سر مزار عزیزان از دست رفته شان هفت سین می چینند و برایشان خیرات می کنند. آخرین پنجشنبه سال و زیارت اهل قبور قاب عکس مادر بزرگم را از روی طاقچه برمی دارم و می بوسم و با خود از اتاق بیرون می برم به سمت حیاط می روم، ...
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284
؟ کمی قبل از انفجار دفتر نخست وزیری که شهیدان رجایی و باهنر به شهادت رسیدند. ما از آن موقع مسلح شدیم. * در 30 خرداد 60 که آغاز فاز نظامی بود، شما کجا بودید؟ روز 30 خرداد، ابتدا درگیری و راهپیمایی از تقاطع خیابان طالقانی و ولی عصر آغاز شد، یعنی جایی که دفتر مرکزی سازمان هم آنجا قرار داشت. ما هم مسئول پخش پلاکاردها بودیم و در راهپیمایی حضور داشتیم. 3،4 روز بعد ...
کردند و هرچه مسعود رجوی می گفت قبول می کردند. * شما خودتان هم رجوی را از نزدیک دیدید؟ نه * از چه زمانی مسلح شدید؟ کمی قبل از انفجار دفتر نخست وزیری که شهیدان رجایی و باهنر به شهادت رسیدند. ما از آن موقع مسلح شدیم. * در 30 خرداد 60 که آغاز فاز نظامی بود، شما کجا بودید؟ روز 30 خرداد، ابتدا درگیری و راهپیمایی از تقاطع خیابان طالقانی و ...