سایر منابع:
سایر خبرها
دزدِ متشخص
...: چه می دونم. برنج های انباری این آقا ملکی اینا؟ گفت: برو بالا گفتم: طلاهای این ساختمون رو به رویه؟ گفت: برو بالا گفتم: بگو بابا من نمی تونم حدس بزنم گفت: چند وقت پیش یادته کل ضبط و باندهای ماشین های تو پارکینگ همه باز شده بود؟ گفتم: آره آره. لعنتی کار تو بود؟ گفت: تازه این یه چشمه ریز بود. خواستگاری آقا عزیزی اینا بود یه عالمه مهمون داشتن. یه گونی آوردم هرچی کفش جلو در بود جمع کردم بردم. خیلی ...
مصائب رستوران های تو راهی
. واقعا اگر یکی تمیز باشه، از ظاهر و همه جای خونه اش تمیزی پیداست و چطور میشه دستشویی تو اون وضعیت و مثل دستشویی های بی صاحب بین شهری باشه و غذا تمیز؟ وقت سفارش غذا با مادرم یه گردن سفارش دادیم زیرا گردن گاهی برای سه نفر بس میشه، چه برسه به من و مادرم که هرجا باشیم حتما دونفری یک غذا می گیریم و بخشی اش هم می مونه. دیگران هم کوفته و کباب و ماهی سفارش دادن. وقت غذا آوردن همه چیز رو جمع کرده بودن تو ...
شوخی های جالب؛ از بیکاری فرزندان مسئولین تا دزدی از کامیون مواد غذایی!
هندزفری 3 ماه پیش خریدم الان 40٪ قیمتش رفته بالا یعنی اگر کل زندگیم رو می فروختم هندزفری احتکار می کردم الان 40٪ سود کرده بودم تو فقط 3 ماه، در صورتی که بانک در بهترین حالت تو یک سال 21٪ سود میده! 10. یعنی با اینهمه پیشرفت گوگل مپ و ویز کروکی عروسی ها هنوز در حد نقشه جومانجی گنگه لامصب اون پمپ بنزینه که همیشه میگن بعدش بپیچین، هیچ وقت نیست! وقتی صبح میخوای از ...
هویزه در حسرت یک قطره آب!
مسیری خشک شده بود که می گفتند از اونجا برایشان آب می آورند. آفتاب خودش را نشان داد که یک تانکر آب از راه رسید. گله بهم ریخت. چشمهایشان برق می زد و بیشتر از قبل زبان درازی می کردند. همه آب می خواستند. موسی، دامدار حدودا 55 ساله رگطه ای دام ها رو آزاد کرد تا بتونند آب بنوشند. انگار از حبس ابد اومده بودند، شاد و شنگول واسه چند قطره آب تو بیابون. موسی می گفت: "اینجا نه آب هست و نه علف. هیچی ...
اشکان دژاگه: لطفا بگذارید روی کارم تمرکز کرده و فوتبال بازی کنم
...، یه بی احترامیه به تمام بازیکنای ایرانی و یه بی احترامیه به فدراسیون ایران و حتی بقیه خبرنگاران عزیز. بهتون میگم دقیقا با این سوال منظور ایشون چی هستش که لِولِ لیگ ایران انقد بده که من اومدم اینجا استراحت کنم و این واقعا درد داره!!!!! خب الان من یه سوال دارم! آیا من بی احترامی کردم که دارم فقط فوتبال بازی می کنم و مردم ممکنه تتو های منو ببینن؟ یا ایشون که این سوالو میپرسن. ولی یه ...
ازدواج های عاشقانه به سبک شهدا
روز رفتیم مشهد پابوس امام رضا (ع). بار اولی که رفتیم حرم نگاهی به من کرد و گفت: خانوم می خوام یه دعایی بکنم شما آمین بگی. خندیدم، گفتم: تا دعات چی باشه گفت: حالا تو کارت نباشه گفتم: خب هرچی شما بگید دست هایش را گرفت سمت آسمان، رو به گنبد طلای امام رضا (ع) و گفت: اللهم الرزقنا توفیق شهاده فی سبیلک (شهید حسین محمد علیپور) دعای توسل در شب عروسی مراسم عقدمان سوم شعبان بود ...
شوخی های جالب؛ از این همه دست چپ تا دیالوگ کره ای!
رو همراه خودم نبرم :| 17. دریخچال وا کردم و شروع کردم فک کردن سیب گفت داداش اگه فک کردن تو یخچال جواب میداد این ماست الان سقراط بود کپک زده بابا بندازش بیرون سرویس کرد مارو! 18. طرف اومده بود بلیط بگیره پرسید پسرم یه سالشه واسه اونم باید بگیرم؟ بعد ما هنوزم اگه بخوایم با اتوبوس جایی بریم من میشینم روی پای مامانم تا پول بلیط ندیم:/ ! 19. اینستاگرام امروز پر ...