سایر منابع:
سایر خبرها
حرف های شش جوان محکوم به اعدام پای چوبه دار
آن جا بودم! تا این که یکی از دوستانم تماس گرفت و از من خواست برای شراکت در کار طلاسازی به ایران بازگردم. من هم به خاطر تجربیاتم دوباره به ایران آمدم و به همراه آن دوستم در یک نمایشگاه بین المللی طلا و جواهر شرکت کردم. آن جا با دختری که برای استخدام آمده بود، آشنا شدم و بعد از یک ماه ارتباط، با او ازدواج کردم ولی از همان روزهای اول به مشکل خوردیم چرا که من رفتارهای او با دیگران را نمی پسندیدم. ...
عاقبت شوم دوستی اینترنتی با سپهر ؛ دختر 16 ساله باردار شد !
شوم و با دوستان دیگرم ارتباط داشته باشم. با ورود به کانال های تلگرامی با 2 دختر دیگر به نام های سارا و نگار آشنا شدم. طولی نکشید که ارتباط ما با یکدیگر آن قدر صمیمانه شد که فقط به حرف های آن دو نفر گوش می کردم و از خانواده ام فاصله گرفته بودم. مدتی بعد سارا و نگار ، پسر 28 ساله ای را به من معرفی کردند که به قول آن ها بچه پولدار بود. او جوانی مغرور و سرسخت است که با دیدن تصویر تو در شبکه های اجتماعی ...
شعرهایم را فروغ فرخزاد تصحیح کرد/خود ایرانی ها با زبان فارسی ستیز کردند نه عرب ها
اسمش یحیی است، دیگر پدرم پیر شده بود و می خواست اسم پدرشان زنده بماند به همین خاطر اسم بچه آخری را یحیی گذاشت، اسم پدرم محمد و اصالتا کاشانی است، بعد پدرم به اطراف قم آمدند، در خاندان عربشاهی های کهک ازدواج کرد و آنجا ماندند و زمین و زندگی شان آنجا بود، خان بودند و زندگی خوشی داشتند و من هم خاطرات بی نهایت دل انگیزی از این دوران بچگی دارم. خانواده مادرم از کهک هستند و خان آنجا بودند، پدرم برعکس ...
میترا با پای خودش به لانه مجردی رفت !
همسرم روز به روز زندگی ام را سرد و بی روح می کرد. او حتی به غذاهای متنوعی که روی میز غذاخوری می گذاشتم اعتنایی نمی کرد و با بهانه جویی و جملات کنایه آمیز اشک را از چشمانم جاری می کرد. آن جا بود که فهمیدم او قبل از ازدواج با من، دختر دیگری را دوست داشته و تنها به خاطر اصرار پدر و مادرش با من ازدواج کرده است. مجبور شدم موضوع را با پدر و مادرم در میان بگذارم اما آن ها نیز مرا درک نمی کردند و معتقد بودند ...
نه قیام و نه کودتا؛ مصدق را شاه عزل کرد
توانستم بروم. همان شب دکتر فاطمی تلفنگرام کرد و گفت، پریوش عزیزم نمی توانم ببینمت و فردا تو را خواهم دید. روز بعد متوجه شدم دکتر فاطمی مضروب شده است. به بیمارستان نجمیه رفتم و احساس کردم پای دکتر فاطمی را با اسید سوزانده اند. **ایرنا: پای دکتر فاطمی چطور با اسید سوزانده شد؟ عبدخدایی: او گفت نمی دانم. به همسر دکتر فاطمی گفتم عکسی که در موزه وزارت خارجه است دیده اید؟ آن عکس کیف دکتر فاطمی ...
از دغدغه خوردن یک وعده نان تا دامداری پنج هزار متری
ویژه بعد از مرگ همسرش، به کار و تلاش پرداخته و از نانوایی، کشاورزی، کار در کارخانه بلور سازی، سبزی خشک کنی و دامداری؛ جملگی منظومه ای از همت بلند او برای تأمین معاش بوده است. روایت امروز ما داستان زندگی فاطمه اکبرزاده بانوی مددجوی کمیته امداد ورامینی است که از سال ها سختی و زندگی برایم گفت؛ از روز هایی که فرزندانش مجبور بودند به دلیل فقر خانواده فقط نان در تابه روغن سرخ کرده و بخورند و ...
پرواز تا اوج از کوچه های خاکی روستا
...، چراکه معتقد بود برای داشتن فرزند صالح باید از همان اول به حلال و حرام توجه کرد. رحیم در یازدهم آذرماه سال 65 به منطقه شلمچه در خوزستان اعزام شد و حدود 45 روز بعد در پانزدهم بهمن ماه همان سال بر اثر انفجار خمپاره در نزدیکی او به شهادت رسید. شدت انفجار به حدی بود که سر ایشان و نیمی از بدنشان متلاشی شده بود. در عملیات کربلای 5 من مسئول بهداری سپاه ساوجبلاغ بودم که مجروحان را به عقب می ...
حوزه قم با ارتباطات بیشتر با حوزه نجف در مباحثِ لازم، به تفاهم برسند/ با گرفتن امتحانِ تستی از طلبه، به ...
وتا زمانِ اخذ مدرک دکترا، 6 سال از عمرم را در این راه گذاشتم و بعد هم در همان جا عضو هیأت علمی شدم و تا سال 1387 هم که بازنشسته شدم، در همان دانشگاه تهران، حضور داشتم. در مدت حضورم در دانشگاه و تا زمانی که شهید بهشتی در قید حیات بود، از ایشان، خیلی استفاده کردم و آموختم و ایشان، به گردن من خیلی حق دارند، راهنمای رساله دکتری ام هم شهید مطهری بودند. دوره دکتری، در کلاس 5 یا 6 نفر بودیم و بیشترِ ...
دیدار رهبری از نزدیک هیجان وصف ناشدنی برایم بود
که بعد از 28 سال به من رسیده بود و منطقی تلخ و ناباورانه از نبودنم در این کاروان خبر می داد. در اوج امید با ناامیدی با مسئول بسیج رسانه فارس تماس گرفتم و از او چگونگی امکان حضور در این کاروان را جویا شدم. ابتدا به علت گذشتن زمان و بستن لیست به من گفته شد که دیگر کاری نمی توان کرد و انشالله در دیدار های بعدی، اما طلبیده شده بودم. دلم می گفت: محمد تو خواهی رفت و ...
روایت عاشقی حسین و منیژه در سال های اسارت
است که از ناشر گرفته ایم. 4 سال آرایشگاه نرفتم 9 ماه گریه کردم. حال عجیبی بود. صلیب سرخ با خیلی از همسران خلبانان ایرانی تماس گرفت اما از حسین خبری نبود. بعد از 9 ماه، اندوه و غم مطلق سراغم آمد. اشکم خشک شد. هیچ چیز برایم مهم نبود. به اصرار مادرم بعد از چهار سال راضی شدم بروم آرایشگاه! 23ساله بودم. خانم آرایشگر تا مرا دید با تعجب گفت: دختر به این قشنگی چرا اصلاح نکرده؟! اصلاح ...
بانوی مددکار یزدی، 17 نفر را شاغل کرد
به گزارش روز شنبه روابط عمومی کمیته امداد یزد، این بانوی مددجوی یزدی که ساکن یکی از روستاهای شهرستان بهاباد است با بیان اینکه از بدو تولد به عنوان فرزند مددجو تحت حمایت کمیته امداد بوده گفت: پس از ازدواج به دلیل مشکلات خانوادگی از همسرم جدا شدم و اکنون با تنها پسرم در کنار مادرم زندگی می کنم. وی افزود: پس از اینکه تحت حمایت کمیته امداد قرار گرفتم با مشاوره و راهنمایی مددکاران و کارشناسان ...
مرد متاهل 50 ساله 4 سال با دختر 20 ساله خوشگذرانی می کرد !
...> من که نگران بودم بعد از چند ساعت با بیمارستان ها وحتی آشنایانمان در شهرستان تماس گرفتم ولی خبری از او نیافتم به ناچار برای گزارش گم شدن همسرم به کلانتری رفتم که آن ها مرا به آگاهی هدایت کردند وقتی وارد پلیس آگاهی خراسان رضوی شدم گویی دنیا دور سرم خراب شد؛ همسر 50ساله ام را به اتهام اغفال یک دختر دانش آموز دستگیر کرده بودند. آن جا بود که فهمیدم براساس برخی شواهد موجود همسرم به خاطر ...