سایر منابع:
سایر خبرها
قتل مهندس جوان با میل گرد در لواسان + عکس
به این دعوا بی نتیجه ماند آن ها با پیمانکار ساختمانی تماس گرفتند. مرد پیمانکار قصد آرام کردن دو طرف را داشت، ولی عظیم میل گردی را به سمت وی پرت کرد و مرد پیمانکار به سرعت جاخالی داد. در همان لحظه میل گرد در گردن پسر صاحب ملک که شاهد ماجرا بود نشست. پسر جوان که به شدت دچار خونریزی شده بود به بیمارستان منتقل شد، اما ساعتی بعد به خاطر شدت جراحات جان سپرد. به این ترتیب پرونده جنایت تشکیل و ...
دیدار با مردی که خواب را از چشم ساواک ربود
...> باید که مرا چونان گذشته با قدرت و محترم ببینی چند دقیقه ای همینطور در گیجی گذشت تا ذهنم را کمی متمرکز کردم و به صحبت های جمع بازگشتم. احمد آقا شروع کرده بود به تعریف خاطرات زندان. خیلی خودمانی روایت می کرد و اصلاً احساس سنگینی در فضای خانه نمی کردم. داشت از شکنجه های سخت ساواک می گفت و جایی که دیگر به گفته خودش بعد از چند وقت شکنجه شدید دیگر بریده بود. می گفت یکی از ...
لقمه مهربانی
که در فضا پیچیده باز هم دلتان ضعف می رود و نمی توانید مقاومت کنید. مطهره از بچه ها می خواهد غذاها را روی میزها قرار بدهند. در این میان مهدی با صدای بلند به دوستانش می گوید: پنبه را بکن، بینداز توی آتشدان، الکل بریز و بعد آتش بزن. به همین راحتی. آنها در تلاش هستند تا رسیدن مهمان ها زیر غذاها را گرم نگهدارند. غذاها به ظروف سرو و پذیرایی منتقل می شوند و هر لحظه عطری از یک غذا در فضا پخش ...
زنگ آخر ، مشق شهادت
هواپیما بزنیم، آنقدر هم صدایش بلند بود که همه از نزدیک شدن آن و صدایش وحشت کرده بودیم. من در آن شلوغی به دوستم گفتم خلبان ما را دیده آمده برای ما دست تکان بدهد! حتی در آن موقعیت هم درکی از اینکه آن یک هواپیمای جنگی است، نداشتم. در همان هنگام مدیر مدرسه مان پشت بلندگو رفت و با صدایی لرزان داد می زد وضعیت قرمز است همه روی زمین دراز بکشید. همین که چند نفری داشتیم می دویدیم به سمت داخل صدای مهیبی آمد ...
مرگ زمان طلایی در نجات امیرحسین
رفته و همه جا را تمیز کرده بود. آن روز امیرحسین با بدحالی وارد کلاس شد و موضوع را برای معلمش توضیح داد و بعد به قسمت انتهای کلاس رفت و تا ساعت12 روی نیمکت خوابید. اگر همان موقع به پدر و مادر امیرحسین اطلاع می دادند شاید این حادثه تلخ رخ نمی داد و ما عزادار نمی شدیم. خاله امیرحسین با بغض ادامه می دهد: همکلاسی های خواهرزاده ام می گویند که او حتی به معلمش گفته سرش به دکه برخورد کرده است ...
داستان های شاهنامه/ مرگ پسر انوشیروان به نام نوشزاد در جنگ با سپاه پدر
دوات آنلاین - انوشیروان پس از پیروزی بر رومیان به سوی ارمن به راه افتاد . خسرو همسری مسیحی داشت که بعد از اندکی پسری به دنیا آورد که او را نوشزاد نامیدند. پسر به سرعت بالید و بزرگ شد اما علیرغم کوشش های فراوان برای یادگیری آئین زرتشت به دین مسیح گروید و شاه از او تنگ دل گشت و او را در شهر گندیشاپور در کاخی حبس کردند. ازمانی که شاه از روم بازگشت از خستگی راه بیمار شد و خبر ...
درخواست قصاص برای کارگر خشمگین
کمک با پیمانکار ساختمان تماس گرفت و بعد از دقایقی پیمانکار آمد. او هم سعی کرد آن ها را آرام کند، اما احمد بیشتر عصبانی شد به همین دلیل میل گردی برداشت و به سمت مرد پیمانکار پرتاب کرد. با پرتاب میله گرد مرد پیمانکار جا خالی داد و به گردن پسرم خورد. مبین دچار خونریزی شد و زمانیکه او را به بیمارستان رساندم به خاطر شدت خونریزی فوت کرد. بعد از توضیحات پدر مقتول، احمد بازداشت شد. او در همان ...
مقصر عزل و قتل امیرکبیر
می آورد و وجود وی را مانع رسیدن دشمنان به اهداف خود می دانست؛ دشمن از برای این غلام، از زن و مرد زیاد است، خداوند وجود پادشاه را از بلا محافظت نماید . اما وابستگی این لایه های قدرت سنتی یعنی شاهزادگان و حکام و زنان حرمسرا، به امتیازات سنتی و فراتر از قانون و یا قوانین نانوشته قجری، چنان بود که حمایت شاه نیز تا زمانی می توانست مؤثر واقع گردد. هدف مخالفین و دشمنان امیر، سیاستگذاریهای اوست ...
کی روش؛ مایلی کهنی از موزامبیک!
او با کریس رونالدو چگونه بود، چرا همین چند ماه پیش در بگو مگوی مجازی با کوارشما به شاگرد سابقش لقب الاغ داد و چطور هیچ کدام از بازیکنان پرتغال در بازی با ایران حاضر نشدند حتی برای احوالپرسی با کارلوس پا پیش بگذارند. دیگر بگذریم از تنش های رخ داده هنگام اخراج او از تیم ملی امارات، ناگویا گرامپوس ژاپن و رئال مادرید. حالا این مرد همیشه تنها، بعد از آنکه دریافته دیگر آینده ای در کشورمان نخواهد داشت ...
چیزی نمانده اسما تا پرکشیدن من... تا گریه های حیدر... (با نوای حاج میثم مطیعی)
محکم و نامرئی آسمان. یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد، من مأمور به سکوت بودم و حرفهای دل مرا هم او می زد. چند سال مگر از جاهلیت می گذرد؟ جاهلیتی که در آن شتر مقام داشت و زن ارزش نداشت. جاهلیتی که در آن دختر، ننگ بود و اسب، افتخار. زنی در مقابل قومی با این تفکر و بینش بایستد و یکه و تنها از حقیقت دفاع کند! این دل اگر از جنس کوه و صخره و فولاد باشد. آب می شود، گاهی ...
معروفترین ستارگان درگذشته زن هالیوود و علت مرگ آنها +عکس
- ایو مونتان - شارل بوایه چهره ای که اغلب برگمن در فیلم هایش بازی می کرد نشان دهنده زنی بود که انگار برای زجر کشیدن آفریده شده بود زنی که تحمل بالایی داشت و به جای اینکه گلایه ای داشته باشد فقط با نگاه هایش حرف می زد. اغلب در جدال عشق در برابر مرد مورد علاقه ای شکست می خورد و قربانی می شد. او اوج این بازی ها را در فیلم های کازابلانکا و بدنام به نمایش گذاشت که هر دو فیلم جزء با ارزش ترین دارایی های ...
40 سال 40 روز – سال 76
رقم زد. حالا علی پروین هم لحظه ای به کنار در ورودی سورتمه آمد و در شادی مردم شریک شد. تهران سنگین ترین ترافیک تاریخش را تجربه می کرد ولی اعصاب کسی خرد نبود و برف پاک کن اتومبیل ها هم با حرکت موزون ملت همراهی می کردند. یک ساعت بعد از پایان بازی همه قنادی ها و شیرینی فروشی ها خالی شده بودند. کارمندان از ساختمان های مرتفع برگ های تقویم رومیزی شان را به وسط خیابان می ریختند و مرد میانسالی از بالکن ...
دادگاه خانواده/ عاقبت ازدواج پسر بی پول با دختر ثروتمند
دوات آنلاین - مردی که همسرش را طلاق داده وقتی زن جوان به او پیشنهاد داد دوباره با هم ازدواج کنند به مرکز مشاوره پلیس استان خراسان رضوی رفت تا از مددکاران راهنمایی بگیرد. او داستان زندگی اش را این طور تعریف کرد: خواسته پدرم این بود که باید با دختری ازدواج کنم که دست پدرش به دهانش برسد. چند ماه دنبال خانواده ای پولدار می گشتیم تا به خواستگاری دخترشان برویم. بالاخره یکی از ...
خودم از شوهر جانبازم خواستگاری کردم +عکس
آمد که خب حالا آن اتفاق افتاده است. حالا من همسر یک جانباز هستم. الآن می توانم به او خدمت کنم. می توانم یک جوری زندگی او را بچرخانم. به خودم می گویم خدایا شکرت چه سعادتی نصیب من شده است. یادم می آید که این مرد چقدر بزرگ است و چه کار بزرگی انجام داده است. بعد انرژی پیدا می کنم بلند می شوم وزندگی ام را شروع می کنم. همیشه به خدا می گویم تو در این زندگی به من همه چیز داده ای. اول این که واقعاً مثل این مرد نصیب من نمی شد، چون از همه نظر از من سرتر است. دوم حاصل این ازدواج دو بچه است که ان شاء الله صالح تربیت شده اند و برای جامعه مفید هستند. ...
جالب ترین جریمه های مجرمین به جای حبس در ایران!
معاش کند تا این طوری خانواده اش نیز متضرر نشوند. قاضی سلیمان عفیف در این باره می گوید: اگر پدر این خانواده را محکوم به زندان و جزای نقدی می کردم، سرپرست خانواده از فرزندانش دور و زمینه برای ایجاد آسیب های اجتماعی دیگر فراهم می شد. این در حالی بود که قاضی پرونده تا به حال رانندگان خاطی و مجرم بسیاری را به چنین مجازاتی محکوم کرده است، اما او دلیل این که چرا در میان همه مجازات های جایگزین ...
حکایت وارثان میرزا رضای شاه شکار
من انداخت و سری تکان داد. مادرم با خوشحالی گفت: پسرمان پیش خواهرم درس می خواند، متدین و باخدا است و نماز و روزه اش ترک نمی شود. پدرم با نگاهی سرشار از محبت، سراپای مرا برانداز کرد و لبخندی زد... به گفته تقی، مادرش تا یکی دو ماه، هر هفته شب های جمعه شام می پخته، بعد هم دست او را می گرفته و برای دیدار پدر به شاه عبدالعظیم می رفتند: در آنجا دور هم شام می خوردیم و همان جا هر سه نفری توی یک ...
3 داستان کوتاه احساسی خیانت پسر به دختر
خیانت پسر به دختر→ 3 داستان کوتاه خیانت پسر به دختر 1- خیانت آرمان به دختر همسایه اسم من مرجان است و اسم عشقم آرمان بود. خیلی دوستش داشتم. آرمان همسایه ما بود و من با آرزو خواهرش دوست بودم. او خیلی وقت بود که از من خوشش آمده بود و وقتی حواسم نبود من را نگاه می کرد اما من توجهی به او نداشتم، تا اینکه یک روز خواهرش به من گفت که برادرش از من خوشش آمده است. اول جاخوردم. با ...
سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما
خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله ی فلسطین را جور دیگری کرد. خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد. ...
بازخوانی روایتی از بک مبارز؛ گفته بود انگلیس ها خیلی خطرناکند
...> مرحوم کاشانی که خب مظهر این حرکت محسوب میشد یعنی مظهر مردمی و دینی این حرکت محسوب میشد و الا مصدق را که عامه ی مردم نمیشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلی التفات داشت مرحوم کاشانی، بعد از جریان ترور رزم آرا روزنامه ها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزم آرا بود و با همان لحن مخصوص خودش مثلاً میگوید بی سوات، نمیدانم، یک چیزی، یک جمله ای محبت آمیزی ...
گفتگو با آیت الله خامنه ای درباره شخصیت شهید نواب
کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله ی فلسطین را جور دیگری کرد. خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد. ...
خودم از شوهر جانبازم خواستگاری کردم
خب حالا آن اتفاق افتاده است. حالا من همسر یک جانباز هستم. الآن می توانم به او خدمت کنم. می توانم یک جوری زندگی او را بچرخانم. به خودم می گویم خدایا شکرت چه سعادتی نصیب من شده است. یادم می آید که این مرد چقدر بزرگ است و چه کار بزرگی انجام داده است. بعد انرژی پیدا می کنم بلند می شوم وزندگی ام را شروع می کنم. همیشه به خدا می گویم تو در این زندگی به من همه چیز داده ای. اول این که واقعاً مثل این مرد نصیب من نمی شد چون از همه نظر از من سرتر است. دوم حاصل این ازدواج دو بچه است که ان شاء الله صالح تربیت شده اند و برای جامعه مفید هستند. ...
مرگ زمان طلایی در نجات امیرحسین
همکلاسیان امیرحسین، یکی از بچه های کلاس ششمی، در جریان دعوا خواهرزاده ام را هل داد که سرش به شدت با دکه فلزی بوفه برخورد کرد. به طوری که پس از این اتفاق دچار حالت تهوع شد و چندبار بالا آورد. اینها را مستخدم مدرسه به ما گفت. چون پشت سر امیرحسین رفته و همه جا را تمیز کرده بود. آن روز امیرحسین با بدحالی وارد کلاس شد و موضوع را برای معلمش توضیح داد و بعد به قسمت انتهای کلاس رفت و تا ساعت12 روی ...
هما؛وقتی پرنده سعادت نیست!
: همای اوج سعادت به دام ما افتد، اگر تو را گذری بر مقام ما افتد . فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی از محمدجعفر یاحقی هم توضیحاتی درباره این پرنده زیبا داده است: در بهرام یشت بند 36 درباره این مرغ آمده است آنکه استخوان یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را نمی تواند از پای درآورد. مرغ، فر بسیار به آن کس می دهد... . به نظر می رسد لغت ...
زوایای پنهان و ناگفته های خواندنی از زندگی شهید نواب صفوی
متوجه شد، حاج خانم مادر در سمینار هستند آمد و گریه کنان گفت شهید نواب بعد از سفری که به مصر داشتند آمدن اُردن یادتان می آید که با ملک حسین پادشاه اردن دیدار کردند ، به او می گویند که من با سلاطین دیدار نمی کنم، ولی شما پسرعموی من هستید؛ پسر عمو زیر بار انگلستان نرو . به مادرم می گوید که شهید نواب آمدن روستای ما، دیدند حصاری در روستا کشیده شده ، گفتن این چیه؟ گفتن این را اسرائیلی ها کشیدند ...
عشق جنون آمیز و جنایتی هولناک
سیمافراهانی| اشک های سمیه و اعتراف به عشق جنون آمیزش را هیچ کس از یاد نمی برد. دختر نوجوانی که به خاطر علاقه دیوانه وارش به پسری 16 ساله دست به جنایتی وحشتناک زد. درست 22 سال پیش بود. سمیه که او هم 16 سال داشت به تازگی با شاهرخ آشنا شده بود. وقتی مخالفت سرسخت خانواده اش برای ازدواج با شاهرخ را دید، تصمیمی هولناک گرفت. می خواست با کشتن اعضای خانواده اش، با شاهرخ ازدواج کند. همین شد که بعد از ظهر ...
داستان کوتاه آدم کش ها اثر ارنست همینگوی ترجمه نجف دریابندری
داریم؟ جورج دریچه ای را که به آشپزخانه باز می شد باز کرد. صدا زد: سم، یه دقه بیا این جا. در آشپزخانه باز شد و سیاه آمد بیرون. پرسید: چیه؟ دو مرد پشت پیشخان نگاهی به او انداختند. اَل گفت: خیلی خوب، سیاه. همون جایی که هستی وایسا . سم سیاه که پیشبند به کمر ایستاده بود به دو مردی که پشت پیشخان نشسته بودند نگاه کرد. گفت: چشم، قربان. اَل از روی چهارپایه اش بلند شد. گفت: من با این ...
فتاوای آیت الله العظمی سیستانی (مدظله) در مورد ازدواج دائم
هستم 24 ساله وقصد دارم با دختری ازدواج نمایم که در اروپا زندگی می نماید واز نظر حجاب کمی سهل انگار است ، مثلا با موی برهنه رفت وآمد می کند. حال اگر بخواهم با این قبیل اشخاص ازدواج نمایم ، آیا از نظر احکام خداوند در این دنیا ودر دنیای آخرت مسئولیت وبازخواستی برای من وجود دارد؟ جواب: قبل از ازدواج مسئولیتی ندارید ولی بعد از آن مسؤول حفظ حجاب او هستید وباید اورا از بیرون رفتن بدون حجاب منع ...
بازخوانی روایتی از بک مبارز؛ گفته بود انگلیس ها خیلی خطرناکند
بشوم و مشغول کارهایم بشوم، این آمد گفتش که تو داری درس میخوانی اینجا؟ برو فلسطین بجنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عده ای از جوانها در مصر سخنرانیهایی ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله ی فلسطین را جور دیگری کرد. خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد. ...
گفته بود انگلیس ها خیلی خطرناکند
نظر روشنفکرهای آن روز کار مطلوب و خوبی به حساب نیامد و تفسیر خوبی رویش گذاشته نشد. مرحوم کاشانی که خب مظهر این حرکت محسوب میشد یعنی مظهر مردمی و دینی این حرکت محسوب میشد و الا مصدق را که عامه ی مردم نمیشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلی التفات داشت مرحوم کاشانی، بعد از جریان ترور رزم آرا روزنامه ها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزم ...
خودم از شوهر جانبازم خواستگاری کردم
آقای نعناکار اولین جانبازی بود که در دزفول ازدواج کرد. تمام بچه های هم سنگرش با همان لباس خاکی و فرم جبهه دور ما حلقه زدند و تفنگشان را به زمین می کوبیدند و شعر می خواندند. این ارکستر عروسی ما بود. من هم زیر چادر اشک می ریختم. گروه خانواده؛ نعیمه موحد: وقتی خاطرات قبل از ازدواج تا آشنا شدن با همسرش را تعریف می کند انگار تمام آن سال ها مثل یک فیلم ویدیوئی روبه رویش قرار دارد. مکث می کند ...