سایر منابع:
سایر خبرها
سریال های نوروزی عمر آدم هم جلوی چشم رژه می روند. طاهره خانم یادتان هست که به خودش می گفت بانوی چنگال به دست ؟ همان سریال بی مزه توی این حالت ها حکم شاهکار را پیدا می کند. آیتم های طنز ساعت خوش ی آن سال ها به گمانم از تمام طنزهای نوروزی سال های بعد خواستنی تر می آید. یا چه می دانم؟ همان کارتون کوتاه شده رابین هود دیزنی که رسم بود هر سال روز 12 فروردین نشانش بدهند. این چیزها ربطی به کیفیت آن ...
دیدم که وقتی من را بلند کردند از زیرم خون می ریزد. من دست زدم سمت چپم و دیدم دستم تا کجا رفت داخل، دست کردم زیرم دیدم دستم رفت داخل، متوجه شدم که داستان جدی است. همین طور شدید خون می ریخت از من، چند دقیقه ای بعد گفتند قایق آماده کنید و ایشان را برسانید به اورژانس. اگر این جا بماند کارش تمام است. من این صحبت ها را می شنیدم، یکی از بچه ها آمد و گفت: اگر کاری دارید، برنامه ای، وصیتی دارید ...
می گفت که می خواهم ترک کنم، حتی تمام درد و رنج های خودش را یک مرتبه در نامه ای نوشت؛ مهم ترین مسأله زندگی اش این بود که قبلا در زاهدان راننده تاکسی بود، اما به دلیل اعتیادش، خانم او طلاق گرفته و حالا هفت سال است، بدون خانه و کاشانه است. نه پولی بود و نه حامی داشت. مانده بودم که چه کنم به صورت بسیار اتفاقی با رئیس مواد مخدر بم آشنا شدم و از طریق طرح اجباری البته با رضایت خاطر خود حمید به مدت 45 روز ...
.... در تمام این مدت تنها با پسر کوچکش گاهی تلفنی حرف می زده و حالا بعد از 20 سال این اولین دیدار آنهاست؛ دیداری تلخ و غمگین. دست های لرزان دخترش را توی دست فشار می دهد و می گوید: بددل بود و عصبی. در میان جمع آدم معقولی بود و همیشه به من می گفتند اگر مادر و پدر نداری، خدا شوهر خوبی نصیبت کرده است. هر روز می آمد و کابل را به جانم می کشید. بدنم را با پیچ گوشتی داغ می سوزاند. پیچ گوشتی داغ را ...