سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شهید قربانخانی: خیلی ها می گویند که چقدر به شما پول می دهند؟/ سردار سلیمانی آمد و مهمان مجید شد/ ...
مجید کم نگذاشتم. باشگاه خبرنگاران جوان: چه شد مجید را برای رفتن به سربازی راضی کردید؟ مادر شهید: برایش دفترچه اعزام گرفته بودیم، تک پسر بود و می ترسیدیم، چون فردا می خواست ازدواج کند. به من گفت خودت سربازی برو! من نمی توانم بروم. دفترچه را پر کردیم و یک ماه با او صحبت کردیم تا راضی شد سربازی برود. پدر مجید، چون جبهه رفته بود، می گفتیم برو کارت ایثارگری را می گیریم و نمی ...
مادر شهید قربانخانی:گفته بود خواب حضرت زهرا (س) را دیده است
.... خدا شاهد است؛ حیف عکس و فیلم ننداختم. خانه ما هم سند داشت . پدرش گفت مجید به من گفتند در حسابم فلان مقدار ریختند. بیا الان برویم مغازه؛ من غیر از تو کسی را ندارم. بیا برویم مغازه را به نامت بزنم. برو از گاو صندوق سند را برای خودت بردار. کارت های بانکی را آورد، من همین طور اشک می ریختم که نرود. کارت های بانکیش را پخش کرد، گفت آقا افسر در این راه من خیلی زحمت کشیدم که من را ببرند ...
دعانویسی روی دیوار!
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی انقلاب نیوز ، فرهیختگان نوشت: در بازار مکاره سایت اینترنتی دیوار هرکسی هرچه دارد می فروشد؛ برخی هم از ناآگاهی و خرافه گری مردم سوء استفاده کرده و آرزو می فروشند. در های وهوی این بازار خریداران فریب خورده به خیال خام خود می خواهند به آرزوها و خواسته هایشان برسند، آن هم با یک دعای اینترنتی که معلوم نیست نگارنده آن کیست و چه نوشته است. روی این دیوار اینترنتی دعانویسانی ...
امیربانو کریمی: پدرم آرزو داشت پروین اعتصامی شوم/هجوی که مصفا برای فروزانفر سرود دکتری اش را 10سال به ...
تو راهرو -من تو کلاس بودم در کلاس من را باز کرد- مثل این که آمده بود به من چیزی بگوید و شکایت کند –چون غالبا به من شکایت می کرد- و من هم محل نگذاشتم -خوب من را خیلی دوست داشت بد اخلاق بود ولی خیلی مرد خوبی بود من هم گاهی وقت ها بی محلی و بداخلاقی می کردم- خلاصه من که بی محلی کردم، دنبال رواقی راه می افتد و یک مرتبه دیدم سر و صدا در راهرو بلند شد آمدم بیرون دیدم مصفا با عصا به جان رواقی افتاده که ...
56 ضرب المثل عربی به همراه معنی و معادل فارسی
... ☆✿☆✿☆✿☆ 11. القلب یهدی إلی القلب. (نظیر: دل به دل راه دارد.) ☆✿☆✿☆✿☆ 12. الحقّ مرّ (نظیر: حرف حق تلخ است.) ☆✿☆✿☆✿☆ 13. لا یؤخذ المرء بذنب أخیه. ترجمه: شخص را به گناه برادرش مؤاخذه نمی کنند. (نظیر: گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.) ☆✿☆✿☆✿☆ 14. خیر الکلام ما قلّ و دلّ (نظیر: کم گوی و گزیده گوی ...
مناظره ی توییتری موافقان و مخالفان افزایش قیمت بنزین
استفاده نمیکنی خری از خودته. محمد سلیمانی: این چه ادبیاتی است؟ درآمد بخش قابل توجهی از مردم وابسته به رانندگی است همه که مثل شما کار اداری ندارند. یک کم فکر کنید سپس سخن بگوئید. سرپیکو: روزی سه الی 4 ساعت تو راه تا برسی سر کار،اینجور میشه که مثلن تورنتو کار کنی و اوتاوا زندگی....خب [...] یه جا نزدیک تر به محل کارت خونه بگیر...حالا خودت خری نمیفهمی، اطرافیان هم کسی نبود بهت بگه ...
از ضرورت اخلاق حرفه ای تا شرایط تحقق رفتار اخلاقی در فعالیت علمی
ملااحمد نراقی و دیگران در چارچوب آثار دینی کتاب های اخلاقی نوشته اند. اما در پس پشت این آثار نیز نوعی اخلاق فضیلت مشهود است. با این مقدمات می توان گفت یک علم ورز و دانشگاهی، و حتی پیش از آن یک انسان و شهروند، به محیطی تعلق دارد و در نتیجه از او انتظار می رود که به عنوان یک انسان و شهروند به اصول اخلاقی پایبند باشد. بزرگان اندیشمند جهان از شرق تا غرب و به طور مشخص در فلسفه، زیست اخلاقی ...
کلاهی که از قضاوتِ قضاوت های دیگران بر سر ما می رود
آیا من و تو اگر به جد دنبال عشق، شادی و آرامش در زندگی می گردیم و نمی خواهیم خودمان را فریب بدهیم نباید به این فکر کنیم که در روابط اجتماعی ما بخش قابل توجهی از رفتارهای مان که بر زحمت هایمان می افزاید مربوط به قضاوت کردنِ قضاوت های احتمالی دیگران است؟
در مقابل این دشمنی که آرایش جنگی در مقابل ملّت ایران گرفته، ملّت ایران بایستی آرایش مناسب بگیرد، باید ...
تمدّنی ما یعنی تعلیم و تربیت است؛ یکی اینکه اساساً روز معلّم به نام شهید و به نام شهادت است؛ و جهات مختلف گوناگونی که در ضمن صحبت عرض خواهم کرد. شهید عزیز ما، مرحوم آقای مطهّری (رضوان الله تعالی علیه) به معنای واقعی کلمه یک معلّم دلسوز بود، خوب فکر میکرد، خوب بیان میکرد، خوب دنبال میکرد؛ صِرف اینکه حرفی بزنیم و تکلیفی اداء کنیم نبود. ما از نزدیک میدیدیم که چگونه دلسوزانه، رسوخ اندیشه های عمیق ...
معلمی با عشق معنا می شود
خندند چون به خاطر ظاهر بور او را خارجی می دانند، یکی دیگر را نشان می دهد این محسن عاشق ماشین است و همهٔ ماشین ها را می شناسد، این حسین هم عاشق ریاضی است حتی شماره پلاک ماشین های معلم هایش را از حفظ می داند . بچه ها می گویند: خاله، ما از معلممان راضی هستیم، خیلی خوب است، برادرش هم پارسال معاون ما بود معلم با لبخند و آرامش دعوت می کند که بچه ها روی صندلی های خود بنشینند. فاطمه ...