صادقی: عشق بازوبند نبودم
سایر منابع:
سایر خبرها
راز اخراج یک بازیکن در زمان حجازی فاش شد
مهاجمان حریف بودند. بصیر آن زمان یک میلیون دلار از الهلال پول گرفته بود و تازه به همراهی تیم ملی مراکش از جام جهانی برگشته بود. خدا بیامرز ناصر حجازی می گفت اگر این مهاجم را استقلال داشت در هر مسابقه پنج گل به حریفان خود می زد، من مامور این بازیکن بودم و اجازه ندادم تا 90 دقیقه بازی نفس بکشد. و بدترین بازی ای که برای استقلال انجام دادید؟ بدون اغراق می گویم در تمام سال هایی که برای استقلال بازی می کردم نه بازی بدی انجام دادم و نه مهاجمی توانست در نبرد مستقیم مرا دریبل کند. منبع خبر : وانا نیوز ...
بازیکن اسبق استقلال: رکوردار حضور در فینال آسیا هستم
مقابل پرسپولیس در جام حذفی به میدان رفتم. همان مسابقه که استقلال شکست خورد؟ در ضربات پنالتی مغلوب پرسپولیس شدیم، یکی از پنالتی زن های استقلال در این مسابقه بودم و توپم را تبدیل به گل کردم اما در نهایت شکست خوردیم. اتفاقا خاطره جالب از آن مسابقه دارم. چه خاطره ای؟ 2 بازیکن پرسپولیس در این مسابقه توسط من مصدوم شدند، یکی مرحوم فریبرز مرادی بود که پایش شکست و ...
رزاقی راد: علی پروین نگذاشت به پرسپولیس بروم
بابک معصومی هم در ین تیم بودند و سرمربی اش آقای فرکی بود. بعد از سربازی از نیرو ی زمینی و سایپا پیشنهاد داشتم ، سایپا دو میلیون می داد و نیرو ی زمینی 5 میلیون ، پول خوبی بود و من هم جوان بودم و رفتم نیروی زمینی که مربی اش جلال چراغپور بود. بعد به ابومسلم رفتم و بعد از سه فصل بازی در این تیم به پاس پیوستم." اما رزاقی راد با پرسپولیس و استقلال داستان های جالبی دارد. او تا آستانه پوشیدن ...
روایت دروازه بان سابق استقلال از شکستی که منجر به اخراج حجازی شد
بعد به دو سال تقلیل پیدا کرد. بعد از آن به تمرینات یک تیمی رفتم و سرمربی تیم من را می خواست اما سرپرست آن تیم گفت که من مشکل اخلاقی دارم. خودش سرتا پا مشکل اخلاقی بود اما من را قضاوت می کرد. ما دیگر پیگیر این مسائل نیستیم و گذشته ها گذشته است. بازیکن سابق استقلال در پاسخ به این سوال که دلتنگ فوتبال است یا خیر گفت: من هشت سال در استقلال بودم، در رده نوجوانان و جوانان کاپیتان تیم ملی بودم ...
اسمم را می شنیدند، می گفتند تو همانی که فقط تیرک می زنی؟
خودتان می دانید. من در شهر رشت هستم که وضعیت مناسبی ندارد ولی خدا را شکر خانواده ام همه در سلامت کامل هستند. باشگاه هر چند روز یکبار برنامه تمرینی می گذارد و همانجا تمرینات را انجام می دهیم و هر چند روز هم مربیان تماس می زنند و شرایط ما را کنترل می کنند. *صحبت های مدیرعامل باشگاه مس در مورد اینکه دو تیم ابتدایی جدول فعلی مسابقات لیگ یک را لیگ برتری کنید، حسابی با واکنش سایر مدعیان ...
صحبت های جنجالی بهرام افشاری درباره احمد مهران فر در اینستاگرام + فیلم
... وی در ادامه، در پاسخ به سوال مدیری مبنی بر تفاوت ظاهری اش با سایر بازیگران (قامت بسیار بلند) و سختی که برای حضور در این کار کشیده، بیان کرد:برای اینکه خودم را ثابت کنم، سختی ها کشیدم و حرف ها شنیدم؛ اما پر رو بودم و همیشه می گفتم می خواهم باشم؛ چرا که بازیگری و سینما یعنی زندگی. در همه دنیا زیبا، زشت، قد بلند، قد کوتاه، پولدار و فقیر هست و من هم جزو آن ها هستم. او در ادامه ...
دیالوگی از فیلم چه سرسبز بود دره من
قبل گذشته فراموش می کنه اما خاطره حوادثی رو که سال ها پیش اتفاق افتاده روشن و واضح نگه می داره. خاطرهٔ مردها و زن هایی که مدت ها پیش مُردن. با این همه هنوزم آدم با خودش می گه چی واقعیه چی نیست؟ چطور می شه باور کرد که همه دودمانم از این جا رفتن در حالی که صداشون هنوز تو گوشمه! نه! حاضرم چندین بار بگم نه، چون اونا در ذهن من دارن واقعن زندگی می کنن. دور بر زمانی که سپری شده حصار و برچینی نیست. آدم می ...
حبس و دیه برای نوجوانی که 2 نفر را کشت
بدهند؟ متهم گفت: خانواده من و پسرخاله ام درگیری قدیمی داشتند و من فکر می کنم به همین خاطر او مرا قاتل خودش معرفی کرد. سپس قاضی گفت: براساس گزارشی که سفارت افغانستان ارائه داده است، تو در یک درگیری مسلحانه در افغانستان شرکت داشتی و فردی را با تیر به قتل رساندی و سپس از دست پلیس فرار کردی و به ایران آمدی؛ بنابراین سابقه قتل داری. چرا در آن درگیری شرکت داشتی. آن طور که حدس زده می ...
سلام مرا با بغض فروخورده در گلویم پاسخ گو باش
دانی که چه لذتی دارد وقتی که شبکه های حرمت را با پارچه ای آغشته به گلاب تمیز میکردم و زیر لب هم دعای فرج را با خودم زمزمه میکردم، چنین آرامشی را هیچ کجای دنیا پیدا نمیکنم. آقاجانم دلم را به شبکه های حرمت قفل زدم به علامت ارادت و دلبستگی، این ارادت خالصانه ریشه در کودکی ام دارد، عشق به شما میراثی از اجدادم می باشد، از همان کودکی دلسپرده که نه، سر سپرده ات بودم. مولای من دلم برا حرمت پر ...
اسم رمزی که بعثی ها را گیج می کرد!
...! فرمانده گروهان 3 شهید حمید سربی قرار شد یکسری از بچه ها جلوی کانال باشند و یک تعدادی عقب تر. سُربی اینها جلو بودند، قرار شد ما هم با شهید شادآلویی که من پیکش بودم، نیروها را بچینیم و آنجا خط پدافندی بشود. آن طرف تر گردان عمار عملیات کرده بودند، منتها چون یکسری کارهای محور را بلد نبودند، یکسری کارها را ما باید انجام می دادیم. ما اصلاحی داریم در جنگ بنام زخم مکند ...
هماوردی یک زنِ شاعر با کرونا
. مشکل تنفسی زیاد داشتم اما ترس رفتن به بیمارستان را داشتم چون اگر به بیمارستان می رفتم، پدرم روحیه اش را از دست می داد. این بیمارستان نرفتن هم به این مسئله برمی گردد که من یکی از خواهرانم را در بیمارستان از دست دادم و همین باعث خاطره تلخ در ذهن پدر و مادرم شد. تا اینکه حالم بسیار بد شد و اصلا هوشیاری نداشتم و این حالت سه روز طول کشید. چون قبل از این هم مشکل ریوی داشتم این هم بر تشدید بیماری اضافه ...
برای پرستاری از کرونایی ها جانم را هم بدهم، باز هم خوشحالم
...، گمنام بودم. اگر وزنه بردار نبودم، من هم یکی مثل آنها بودم . اصلا فکر می کردی در پرستاری به جایی برسی که یک باره نام تو بر سر زبان ها بیفتد؟ خدا را شاهد است دنبال این نبودم اسمم پررنگ شود. این اتفاق برای مردم جذاب بود که پرستار و وزنه بردار باشید. اما خیلی ها از پرستارها هستند که کارشان به مراتب سخت تر و سنگین تر از من است و در این رابطه نسبت به آنها واقعا عذاب وجدان دارم. من ...
روایت 55 روز برزخی در “قلب کرونا”/دلتنگ توام مادر
خونه مراقبش بود و من احساس می کردم اینجا بیش تر می تونم مفید باشم پس سعی می کردم تحمل کنم؛ سحر اومد و بهم گفت تست یکی دیگه از همکارامون مثبت شده و وضعیتش وخیم مرد خوبی بود و با دقت تمام کارشو انجام می داد، رفتم و بهش امیدواری دادم که کرونا رو شکست می دیم حرفی که دیگه خودمم باورش نداشتم ولی دوست داشتم هنوز به اونها امید بدم؛ آخر شب اومدن گفتن همکارم جونشو از دست مظلومیت ...
آرزوی عجیب پیشکسوت استقلال : ان شاالله کرونا چند دلال فوتبال را بکشد!
گذاری کنیم و سپس همان تیم را به امید ها بفرستیم و بعد تیم ملی بزرگسالان. کاری که در دوره ما انجام می شد. اینجا دو ماه مانده به مسابقات بازیکنان را دور هم جمع می کنند تا به المپیک برویم؛ البته در آخرین دوره اینطور نبود و من در جریان بودم و با استیلی صحبت می کردم، ولی این تیم 2 سال قبل قرار بود در کمپ تیم ملی تمرین کند، ولی آقای کی روش نگذاشت! من همان زمان به استیلی گفتم که این تیم به المپیک نمی رود ...
صادقیان: دوستی من با تتلو به هیچ کس ربطی نداشت!
نشان نداد. کلا چه کاری می توانست انجام دهد؟ (با خنده) صادقیان در مورد ارتباط اش با امیر تتلو و آوردن او سر تمرین پرسپولیس گفت: من با امیر تتلو آن زمان که در پرسپولیس حضور داشتم، دوست بودم و پیش او می رفتم. با او خیلی رابطه داشتم، اما خیلی به من هجمه وارد کردند و گفتند چرا با این و آن دوست هستی؟ اصلا به کسی ارتباطی ندارد که من با چه کسی دوست هستم. زندگی شخصی من است و دوست دارم که دوستانم ...
کامیابی نیا: باید مجسمه برانکو را بسازند
راحتی پیروز شوید. چون همه می آیند جلوی پرسپولیس خودشان را نشان بدهند و به خاطر همین باید در پرسپولیس همیشه بهترین باشید. بعد از جراحی ات که مشکلی نداری؟ نه اما روزهای سختی داشتم، به نقطه ای رسیده بودم که شاید می گفتم دیگر فوتبال بازی نکنم ولی خیلی ها کمکم کردند و به من روحیه دادند. بعد از عملی که انجام دادم و فکر می کنم عمل دومم بود، شرایط ریکاوری کردن سخت بود. در اوج بازی ها ...
یعقوب زاده: در مسابقه برابر سپیدرود پاهایم می لرزید!
.... – از سال 62 در تیم بزرگسالان سپیدرود حضور داشتید و چرا سال 67 با مهرزاد نوغانی به تیم استقلال رشت تیم رقیب سپیدرود پیوستی؟ سال 67 ما با مهندس بیژن شعار به یک سری اختلاف نظر برخوردیم و من بیشتر به خاطر دوستانم و اثبات توانایی های خودم به مدت یک سال از سپیدرود جدا شدم و به استقلال رشت رفتم و شاگرد مجید جهانپور شدم. -پس از حضورت در استقلال رشت برخورد هوادران ...
لژیونر والیبال زنان: دادکان یک عذرخواهی به من بدهکار است
ها یاد بگیرند. سرویس را که زدم توپ خورد به طبقه دوم و شیشه های کلاس شکست. هیات دو و میدانی از من خواست تا به والیبال نروم وقتی از پرتاب وزنه می خواستم به والیبال بروم از طرف هیات دو و میدانی دنبالم آمدند. من به دو و میدانی علاقه مند نبودم و به ورزش های توپی و گروهی علاقه داشتم تا آنکه به آکادمی باشگاه سپاهان رفتم و خیلی زود به تیم ملی والیبال زنان دعوت شدم. در سال 86 تیم ملی ...
حرف های جنجالی شاهرخ بیانی علیه پروین و امیر قلعه نویی
داشت نه اجازه ساخت. قطر بودم که کاظم اولیایی برای تیم، پیراهن تیم ملی ایتالیا را سفارش داد. آن زمان نزدیک به 10هزار دلار پول از جیب دادم تا برای استقلال پیراهن تیم ملی ایتالیا را بخرم. عجب لباس هایی بود! من با عشق این کار را کردم. بعدها آقای آقامحمدی که در هیأت مدیره بود به من گفت هرچقدر هزینه کردی را به تو می دهیم. رابطه من با استقلال اینطوری بود. تیمم را دوست داشتم. بزرگانش را دوست ...
امیرحسین صادقی: بیشترین درگیری را با قلعه نویی داشتم ؛ آقای حقیقی من زیرابت را پیش علی دایی نزدم!
کیان باشگاه دفاع کنند و این درست نیست که هرکسی برود در تلویزیون و درمورد استقلال صحبت کرده و عقده گشایی کند. امیرحسین صادقی در ادامه صحبت هایش به گلایه درباره دوران حضورش در این تیم پرداخت و گفت: زمانی که به استقلال آمدم سال دوم بازوبند را به دستم بستم و این زیاد برای من مهم نبود بلکه مهم این بود که برای تیمم موثر و مثمرثمر باشم. در این 11 سالی که من در استقلال حضور داشتم ...
کارگرجم: قهرمانی در آسیا رویایی ترین دوران فوتبالم بود
به آنجا رفتیم و در تیم خردسالان استقلال حضور پیدا کردیم. چند سالی از استقلال دور افتادید؟ بنا به مشکلاتی که داشتم از فوتبال و استقلال دور شدم تا اینکه مسوول وقت تربیت بدنی که می خواست تیم قدرتمندی را از سربازان تشکیل دهد مرا به تیم فوتبال سرباز فرستاد. آنجا عملکرد خیلی خوبی داشتم و توسط نایب رویین دل به راه آهن پیوستم. شاید جالب باشد بدانید در یک سال همزمان در 2 تیم فوتبال ...
مصاحبه با فوتبالیست ارزنده شرق گیلان اسدالله عبدالله تابار
در حال حاضر آیا در فوتبال فعالیت دارید لطفا توضیح دهید؟ بعد از گرفتن مدرک مربیگری درجه c آسیا و برگزاری دوره های مختلف مدارس فوتبال پایه چندین سال در عرصه مربیگری فعالیت داشتم که عبارت است از: سرمربی تیمهای همیاری رودسر ,شهرداری کلاچای در لیگ برتر گیلان , شهرداری چابکسر در لیگ برتر بزرگسالان گیلان , شاهین چابکسر قاسم آباد در لیگ برتر بزرگسالان گیلان و همچنین مدتی در باشگاه پگاه ...
افشاگری میگل کولی دستیار شفر ؛ از راه ندادنش به محل تمرین تا یک خاطره جالب
بسیار و ماندگار برای من بود. در آن مسابقه فینال شاید بهترین عملکرد را نداشتیم، اما یکی از ماندگارترین نتایج را گرفتیم که باعث قهرمانی استقلال شد. ما در آن سال در یک شهر دیگر به عنوان قهرمانی رسیدیم و آن فضا و اتمسفری که بعد از قهرمانی در ورزشگاه ایجاد شد یکی از صحنه های زیبای حضور در استقلال را رقم زد. البته یک خاطره خیلی خوب دیگری از استقلال دارم که موی بدنم را سیخ می کند هر زمان که به آن فکر می کنم ...
افشاگری ستاره تراکتور درباره پرسپولیسی نشدنش
تراکتور به تو بازی می دهیم اما بعد از اینکه به آنجا رفتم ترسیدند و یک نیم فصل کامل به من بازی ندادند و دلیل بازی ندادن به من را فنی اعلام کردند اما بعد از اینکه در نیم فصل دوم رای فیفا به نفع من صادر شد شرایط من تغییر کرد و توانستم بازی کنم. شرایط من در نیم فصل دوم به خوبی پیش می رفت و به ترکیب اصلی نزدیک شده بودم اما ویروس کرونا باعث شد تا این روند متوقف شود. خیلی خوشحال هستم که در تراکتور کنار ...
بعد از گل قهرمانی استقلال حس خفگی داشتم!
، ایستاده بازی را گزارش می کرد را به خوبی به یاد دارم. او حتی موقع خروج از میدان برای من دست تکان داد و من هم برایش بوسه فرستادم. از طرفی هم خوشحالم که هنوز هستم و می توانم کنار باقی مانده های آن روز ها یاد قدیم کنیم و دمی خوش باشیم. از وضعیت این رو های استقلال خبر دارید؟ امیدوارم هرچه زودتر وضعیت باشگاه روبه راه شود. فقط همین! ...
ماجرای تماس های مکرر عبدالمالک ریگی با یک نماینده مجلس
صبح در مجلس بودم. مسئول اطلاعات سپاه استان تماس گرفت که مالک را دیشب پائین آوردیم. همان روزی بود که من وقت از سردار دل ها گرفتم. بعدازظهر رفتم و گفت می دانم چرا آمدی، چون من را می شناخت. به خاطر فلانی آمدی، ولی او را پائین آوردیم. گفتم من آمدم گلایه کنم که دیر پائین آوردید. این خیلی از مردم ما را شهید کرد. گفت خواست خدا بود که این آدم را زنده پائین بیاوریم که اولاً عظمت نظام جمهوری اسلامی و سیستم اطلاعاتی و امنیتی را به رخ دنیا بکشیم، چون یک بار اسرائیل توانست شبیه این کار را در ترکیه انجام دهد. انتهای پیام ...
دیداری که سردار سلیمانی اجازه نداد فیلمبردای شود
...> از بعد شهادت سردار سلیمانی دیدار و قرار ما بچه های شهدا هر هفته کنار مزار مطهر حاج قاسم است. الان خیلی بیشتر از قبل می توانم کنار او باشم و حرف ها و درد دل هایم را بگویم. اکثر اوقات من در گلزار شهدا کرمان کنار قبر بابا و عموجانم می گذرد. حاج قاسم هر سال ایام فاطمیه در بیت الزهرا مراسم داشت، جلوی درب ورودی هرسال می ایستاد و خوشامد گویی می کرد به عموم مردم. امسال بدون حضور او اما کنار زینب خانم بودم و دلم آرام می گرفت. انتهای پیام/ ...
پای تفسیر یک معتاد؛ خاطره یک همراه جهادی بیمارستان
بود و به زمین میرسید، گاهی از روی صندلی آرامش میکردم تا خودش را کنترل کند، بعد از کمی گریه و التماس میگفت مرا رها نکنید، بهم سر بزنید، اگر رفتم کمپ رهام نکنید، بهم سر بزنید، همه این کلمات را التماس میکرد و گریه میکرد، کنجکاو بودم بدانم حال خواهر چطورست؟ آرام شد، دائم میگفت چشم، هر چی تو بگی، نگران مدارک و پول و وسائلی بود که در آخرین خانه که از آنجا آمده بود، جا گذاشته بود، خیلی آرام شد، از اینکه ...
نامه ای که شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرد در کفنش بگذارند
. حال عجیبی داشتم، پر از استرس و خوشحالی همراه بغضی که از من جدا نمی شد. شاید باورتان نشود، حس می کردم می خواهم در را برای پدرم باز کنم که 32 سال پیش به شهادت رسیده بود. در را که باز کردم چیزی به جز محبت و مهربانی در چهره حاج قاسم ندیدم. سلام کردم. حاج قاسم از من پرسید: اینجا منزل دختر شهید است؟ جواب دادم بله خواهش می کنم بفرمائید داخل. بسیار ساده و صمیمی بود. روی مبلی نشستند که قاب عکس ...