سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای خواستگاری موزیسین برجسته از همسرش
ماجرای خواستگاری حسین دهلوی از من کمی خنده دار است. آقای میرنقیبی که ناظم نوبت عصر آن زمان هنرستان بود چند بار مرا کنار کشید و درباره خانواده ام سوال کرد. من هم رفتم به همکلاسی هایم گفتم فکر کنم می خواهند از همه بچه ها تحقیقات کنند. چند روز بعد گفتند ما می خواهیم یک روز بیاییم منزل شما، به پدر و مادرت خبر بده. من باز هم متوجه نشدم؛ چون در این فضاها نبودم. به بچه ها گفتم فکر کنم از طرف هنرستان می خواهند به خانه همه سر بزنند. یک روز که من هنرستان بودم به خانه ما آمدند و وقتی من برگشتم پدر و مادرم گفتند برای خواستگاری آمده بودند. من خیلی تعجب کردم و پرسیدم از طرف چه کسی؟ گفتند حدس بزن، مربوط به هنرستان می شود. من هر کسی را به ذهنم رسید گفتم به غیر از دهلوی. وقتی گفتند خواستگار دهلوی است من شوکه شدم. باورم نمی شد. گفتم مگر می شود؟ دهلوی خیلی بداخلاق است! من هیچ گاه متوجه توجه استاد به خودم نشده بودم؛ اما بعد که فکر کردم، تازه معنی بعضی از رفتارهایشان را متوجه شدم. به عنوان ...
ببخشید؛ قرص ضد شاخداری ندارید؟!!!
رفتیم و نشستیم تا پیاده رو بند نیاید! بعد که متوجه شدم طرف دعوا خود صاحب نمایشگاه است علت را جویا شدم! صاحب نمایشگاه که مرد فوق العاده جدی بود گفت: این آقا از صبح تا الان وقت ما را برای خرید یک پراید ناقابل 97 میلیونی گرفته! الان که می خوام براش قولنامه کنم رفته در داشبورد رو باز کرده و میگه این که خالیه!!! ازش پرسیدم چیز خاصی باید داخلش باشه؟! میگه اگر 90 میلیون داخل داشبورد این پراید ...
خونریزی قرص اورژانسی، بی بی چک هم منفی بود
سوال مخاطب نی نی بان: سلام من رابطه مشکوک داشتم البته ( ببخشید ، نریخت توش فقط هم روی اندام زناشویی ) زود رفتم شستم چند ساعت بعد قرص اورژانسی خوردم توی ی ماه دو بار ، یه بار کم یه بارم مثل همیشه پریود شدم الان پریود نمیشم 29 روز از آخرین پریودم میگذره ( دومی) ( موعد اصلیم بیست هر ماه که مرداد خیلی کم شدم و 4 شهریور کامل شدم )دو بارم بیبی زدم دارم منفی بود دیوونه میشم کلی هم گرمی خوردم ممکنه حامله ...
متهم: جنایت را بازی رایانه ای می دیدم!
می دانستی که او زنده است یا نه گفت :نمی دانم مرده بود یا زنده.من بی هدف در خیابان راه می رفتم .من حماقت پشت حماقت کردم و حالا بعد از هفت سال متوجه شدم باید با اورژانس تماس می گرفتم. باور کنید من دیوانه شده بودم . من فکر می کردم مثل یک بازی رایانه ای است که غزاله از سطل زباله بلند می شود و به خانه اش می رود. آرمان وقتی برای آخرین دفاع پشت تریبون قرار گرفت گفت: من اشتباه کردم اما قاتل نیستم. من آن زمان بچه بودم و نفهمیدم چه کار می کنم. در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند و قضات دادگاه در رایی 11صفحه ای آرمان را به قصاص محکوم کردند. ...
دلنوشته یک دانش آموز درباره حاج قاسم : امروز فهمیدم که ایشان را نمی شناختم و بزرگی ایشان را نفهمیده بودم
بگوید کمی بعد لب به سخن باز کرد و از آخرین عملیات موفق آمیزش گفت. با چه اقتدار و شوری تعریف می کرد و من هم با لبخندی به حرف هایشان گوش می دادم و لذت می بردم. چه دلاوری ها که نکرده بود این سردار ما. من تا به امروز وانمود می کردم که می شناسمش اما امروز که با ایشان هم سخن شدم فهمیدم که من هیچ ایشان را نمی شناختم و بزرگی ایشان را نفهمیده بودم. انگار زمان متوقف شده بود. هیچ کس نگفت محمدجواد بیا و چایی ...
برای صادقی نوشتم موتور بچه بازی نیست!
... به درخت خوردی، درست است؟ بله، با موتور روی زمین کشیده شدم و بعد به درخت بزرگی خوردم. تصادف به قدری شدید بود که همه فکر می کردند من زنده نمانم. به سرم ضربه خیلی شدیدی وارد شد و شکافت. همانجا سریع من را به بیمارستان بردند. این را هیچوقت نگفتم. من روز در کما بودم. آن موقع چرا خبر رسانه ای نشد؟ به خاطر مسایل فوتبالی و اینطور چیزها. ولی 6 روز در کما بودم و یک ماه ...
تلخ و شیرین های جانباز ضایعه نخاعی/بهترین دوران در منطقه رقم خورد
زمان کلاس یازدهم بودم. بعد از آن می دیدم که همکلاسی هایم، همسایه ها، دوستانم و اقوام به جبهه اعزام شده و من هم با توجه به وظیفه و تکلیف، درس را رها کرده و به خدمت سربازی رفتم. در ابتدا در گردان زرهی تیپ یک زاهدان بوده و بعد از گذراندن دوران آموزشی به منطقه سومار کرمانشاه اعزام شدیم. * چگونه جانباز شدید؟ رسته من در جنگ مخابرات بود و بی سیم و تجهیزات ارتباطی گردان ...
اگر الان هم جنگ شود خواهم رفت
هردو آن شب شهید شدند . آن شب با فرمانده محور،" آقا صالح" از آب با قایق رد شدیم ولی چون کارگره خورده بود برگشتیم وایشان در عملیاتهای بعدی جانباز نخاعی شد و حقیر هیچ نصیبی نیافتم . ** * چه مدت در جنگ بودید؟ عملیات ها می رفتم. جمعا دوسالی شد. در تمام مدت به عنوان نیروی بسیجی بودم. همزمان درس هم می خواندم و حتی ا واسط جنگ، کنکور قبول شدم ولی بعد از اتمام جنگ دانشگاه را ...
قدم گذاشتن در خیابان برای من تبدیل به کابوس شد
شرور در چهره راننده عبوری شد. سحر در این رابطه به خبرنگار اجتماعی خبرگزاری برنا گفت: صبح خیلی زود بود و هوا هنوز کاملا روشن نشده بود و برای اینکه به محل کار سریع تر برسم و آن روز کارهای زیادی داشتم یک خودروی گذری را دربست گرفتم. تا اواسط مسیر نیز هیچ چیز مشکوکی از راننده مشاهده نکردم تا اینکه در حوالی بزرگراه ارتش در کنار خیابان توقف کرد و زمانی که از او علت توقف را پرسیدم عنوان کرد که ...
جانباز افغانستانی: افتخار می کنم که جانباز جنگ ایرانم
شهید تاجیک پور امدادگری را آموخت و من کار کردن با آرپی جی 7 را آموختم. اولین باری که به جبهه رفتم پادگان دوکوهه بود و عجیب دل ما گرفته بود. از پادگان دو کوهه به سایت 5 و 6 در تیپ زرهی رمضان رفتم و در آنجا پاسبخش شدم، پیک هم بودم و در روز های آخر حضورم آر پی جی می زدم. در دوران پاسبخشی ام، از نوجوانی بسیجی بود که هیچگاه او را فراموش نمی کنم. نامش عباسپور بود و بعد ها به شهادت رسید، به حدی ...
کاش پدرم مهربان تر بود
، باید همان اول باشد. بعد همه چیز راحت می شود، بار دوم و سوم راحت تر می نشینی پای مواد، با استرس و عذاب وجدان کمتر... دوران سربازی ام که تمام شد، تریاکی شده بودم. خیلی طول نکشید که مادرم موضوع را فهیمد. از همان اول هم به من شک کرده بود. حق هم داشت. زود می رفتم و دیر می آمدم خانه. لباس هایم مدام بو می داد. از همه بدتر اما روزی بود که آن مواد لعنتی را در جیبم پیدا کرد... هیچوقت یادم نمی ...
شرط عجیب لیبی برای دادن موشک به ایران در زمان جنگ
پدافند داریم. ساعت 9 بود در قرارگاه خوابیده بودم بیدار شدم رنگ سردار رضایی و سردار شفیع زاده پریده است . وزیر سپاه در دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: شفیع زاده گفت شما برای 20 روز آفند و 40 روز پدافند مهمات دادید و الان 55 روز است من دارم آفند می کنم. این پنج رقم مهمات را من 48 ساعت دارم. یک لحظه فکر کردم و گفتم برو شلیک کن. سردار رضایی گفت می دانی یعنی چه؟ یعنی بعد از 48 ساعت باید دست ها ...
نیکبخت: همه می دانستند فرهاد بهتر از استراماچونی نتیجه گرفت
ملی هم فیکس بازی می کردم ولی اتفاقاتی را رقم زدند که من بیش از آن رشد نکنم. عده ای از محبوبیت فوتبالیست ها می ترسند. این بلا را سر ناصر حجازی، احمدرضا عابدزاده و علی کریمی هم آوردند. خیلی ها درک نمی کنند چه بلایی سر من آوردند که مجبور شدم از استقلال بروم. فقط از بیرون مرا قضاوت می کنند. اول نیکبخت باشید بعد مرا قضاوت کنید. ولی فرهاد استعفا کرد. فرهاد سادگی کرد. الان باز من از ...
مسئولان لیبی می گفتند به شرطی موشک می دهیم که عربستان را بزنید
این موشک ها به اسلام و مسلمین عزت دادی. گفتم خدا به ما موشک داد. اما در عملیات فاو، پنجاه و هفت روز بود حمله می کردیم. روش ما قبلا این بود که وقتی سردار رضایی عملیات را آماده می کرد به ما می داد و ما برآورد می کردیم. بعد به ما گفتند 20 روز حمله و 40 روز پدافند داریم. ساعت 9 بود در قرارگاه خوابیده بودم بیدار شدم رنگ سردار رضایی و سردار شفیع زاده پریده است . وزیر سپاه در دوران دفاع مقدس ...
جانبازی که حامل خبر شهادت برادرش بود
داشت آنها را نگاه می کرد که زنگ به صدا در آمد، رفتم در را باز کردم می دانستم رضاست. از حیاط مادرم را صدا کردم و گفتم: مامان بیا، رضا برات پور باهات کار داره مادرم آمد بعد از احوالپرسی گفت: چیزی شده؟ گفت: حمید دوکوهه بود سلام رسوند، دو روز دیگه میاد به رضا گفته بودم که نیم ساعت بعد من بیا، ولی نیامد، درست زمانی آمد که تلویزیون داشت حلبچه را نشان می داد. مادرم گفت: آقا رضا ...
داستان کوتاه قلب افشاگر از ادگار آلن پو
زمینه سازی ها و پنهان کاری ها دست به کار کشتن پیرمرد شدم. یک هفته قبل از اینکه او را به قتل برسانم بیش از همه وقت احساس خوب و محبت آمیزی به او داشتم. هر شب حدود نیمه های شب، یواشکی می رفتم چفت در را بر می داشتم، و آهسته، آهسته در را به اندازه ای باز می کردم که سرم را ببرم تو. روی فانوس را پوشانده بودم، وقتی مطمئن شدم که روزنه یا پرتوی از نور وجود ندارد، سرم را توی اتاق می بردم. اگر می دیدی چطور با ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
شهید نجمی رفتم بعد از مدتی از آقای تهرانی مسوول درمانگاه خواستم برم خط مقدم. فهمیده بودم شب جمعه 20 آذر سال 60 عملیات می شود، چندین بار برای رفتن به خط را اصرار کردم و گفتم من از زن و بچه و همه چیز دست کشیدم که با دشمن در خط مقدم بجنگم. آقای تهرانی از مهارت کارم خبردار بود بدون اینکه پاسخ درستی برای حضورم در خط بدهد مسوولیت تجهیز امدادگران را کار خیلی سنگینی بود را به من سپرد. کار را با ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
طی کردیم، برای دور ماندن از تیررس دیده بان دشمن یک جاهای کاملا به طرف زمین خم می شدیم منطقه بسیار حساس بود. رزمنده ها از کار ما ناراحت شدند، حاج آقای بیات رو به ما کرد و گفت: نیروهای رزمنده اول امیدشان به خداست، بعد به شما امدادگران و پزشکان. با اینکه تنها یک بهداشت یار بودم اما دکتر صدایم می کردند، رزمندگان با حضور امدادگران روحیه می گرفتند. مجدد به درمانگاه شهید نجمی رفتم بعد از مدتی ...
آرمان باز هم در پرونده غزاله به قصاص نفس محکوم شد + آخرین جزییات
خانه آوردم و روی پادری گذاشتم.روی ان پلاستیک کشیدم و او را با چمدان به بیرون از خانه بردم. آرمان در پاسخ به سوال قاضی درباره اینکه هنگام انتقال جسد به سطل زباله می دانستی که او زنده است یا نه گفت :نمی دانم مرده بود یا زنده.من بی هدف در خیابان راه می رفتم .من حماقت پشت حماقت کردم و حالا بعد از 7 سال متوجه شدم باید به اورژانس تماس می گرفتم. باور کنید من دیوانه شده بودم . من فکر می کردم مثل ...
دزدی کردم چون شقایق گفت از ظاهرم خوشش نمی آید
قدس آنلاین : چند روز قبل خبر دستگیری یک سارق گوشی قاپ به مأموران پلیس اعلام شد. وقتی مأموران به محل دستگیری رفتند زن جوانی که شاکی بود گفت از بازار میوه و تره بار که خارج شدم در حال صحبت با تلفن همراهم بودم که موتورسواری با سرعت از کنارم رد شد و گوشی تلفن همراهم را قاپید. به گزارش روزنامه ایران او ادامه داد: در حالی که شوکه شده بودم شروع به داد و فریاد کرده و از مردم کمک خواستم. ...
نقش اصلی شهید احمد کاظمی در شکست حصر آبادان چه بود؟
...، بنابر این از همان اول، در متن جنگ قرار گرفتیم. آدم های دیگر و آن هایی که از دور دستی بر آتش داشتند، معمولاً با احساسات پاک می آمدند و بعد گاهی واقعیت خشن جنگ شوکه شان می کرد. این را ما خیلی زود و به تجربه دریافتیم و برای اینکه تکرار نشود راه حل هایی برایش پیدا کردیم. یکی از راه حل های ما این بود که افراد تازه رسیده را بلافاصله به مناطق سخت نمی فرستادیم تا کم کم به اوضاع عادت کنند. آن ...
کرونا برایم مفید بود | کنکوری ها باید مدام درس بخوانند
ن فرصت برای رفع نقاط ضعفم استفاده کردم. در کل فکر می کنم کرونا برای من مفید بود . *روز امتحان اضطراب هم داشتید؟ قبل از آزمون اصلا اضطراب نداشتم و خیلی راحت سر جلسه حاضر شدم چون مطمئن بودم رتبه ی خوبی را کسب می کنم. سوالات دروس عمومی سخت بودند، من هم انتظار سطح بالای سوالات را داشتم اما در دروس اختصاصی اصلا انتظار سوالات سخت را نداشتم برای همین بعد از شروع سوالات اختصاصی، حدود یک ساع ...
خونریزی زیاد پریودی، واقعا داغون شدم
سوال مخاطب نی نی بان: سلام من مجردم. 16 تیر عادت شدم و جلو انداختم اما عادتم قطع نشد و بعد از حدود 14 روز لکه بینیم شروع شد و مدام تا 15 مرداد که عادت شدم و 3 روز بعد تموم شد و دوباره لکه بینی بعد رفتم دکتر و سونو نوشت گفت که کیستای ریز دارم و بهم قرص گلوکوفاژ و یه قرص دیگه از LD ضعیف تر. گلوکوفاژ رو روزی 2 بار و اون یکی هم شبی یکی اما با خوردن قرص هرمونی هنوزم لکه بینی داشتم تا اینکه 6 تا از قرص ...
مردی که به خاطر کرایه صاحبخانه اش را کشت
...> منتظر دستگیری بودم متهم به صندلی مقابل بازپرس جنایی تکیه زده و مدام می گوید ای کاش بر اعصابم مسلط می شدم. ای کاش با زن صاحبخانه دعوایم نمی شد و آن روز از ساختمان بیرون می رفتم و این همه اتفاق بد پشت سر هم برایم نمی افتاد. حالا باید منتظر طناب دار باشم، دلتنگ پسر 10 ساله ام هستم و می دانم بعد از این که فهمید پدرش قاتل است دیگر مرا نمی بخشد. بعد بغض گلویش را چنگ می زند و هق هق گریه امانش نمی ...
10سال زیر تیغ به خاطر قتل ناموسی
او وحید هم دستگیر شد. دو متهم در بازجویی ها مدعی شدند با انگیزه ناموسی سیامک را به قتل رسانده اند. وحید در جریان بازجوی ها گفت: من مدتی در زندان بودم و در این مدت کامران به خانواده ام رسیدگی می کرد و مدیون او بودم. وقتی از زندان آزاد شدم، سراغ کامران رفتم که ناراحت بود. وقتی علت ناراحتی را پرسیدم، مدعی شد مردی مزاحم همسرش شده و مزاحمت های این مرد زندگی اش را تحت تاثیر قرار داده است. چند ...
شیری: این پرسپولیس می تواند فینالیست شود / فقط یک تیم بزرگ بلد است دست به کارهای بزرگ بزند
صعود تیم به مرحله بعد و بهبود یافتن شرایط مصدومیتم آماده سفر به قطر می شوم تا هرچه زودتر به تیم ملحق شوم . پس ماجرای کرونا چه بود که می گفتند تو نتوانستی با تیم بروی؟ اصلا چنین چیزی نیست و باور کنید من خنده ام گرفته بود. جالب است که من هر روز کارهای فیزیوتراپی را زیر نظر کادرپزشکی تیم انجام می دادم و حتی دکتر تیم هم در این خصوص مصاحبه کرد. به هرحال به این حواشی عادت کردیم اما ...
10سال زیر تیغ به خاطر قتل ناموسی
قصاص کردند. سپس وحید در جایگاه قرار گرفت و گفت: من فریب کامران و همسرش را خوردم و نمی دانستم مینا با سیامک در ارتباط بوده است. آن روز هم برای ترساندن سیامک با او درگیر شدم، اما چاقو در بدنش فرو رفت.در ادامه کامران در جایگاه قرار گرفت و گفت: وقتی متوجه رابطه همسرم و سیامک شدم، او ادعا کرد که مرد جوان مزاحمش شده و با اصرار از او خواست که به این رابطه ادامه دهد. حرف های همسرم را باور کردم و با وحید ...