سایر منابع:
سایر خبرها
می رسید. توفیق دارم که در روزهای سخت در کنار مردم عزیز سرزمینم باشم وزیر بهداشت خاطرنشان کرد: توفیق دارم که در روزهای سخت در کنار مردم عزیز سرزمینم در شرایط سیل، زلزله و مبارزه با کرونا باشم. روزهای اول مسؤولیتم در وزارت بهداشت با سیلاب های گسترده در 25 استان و شرایط بسیار وحشتناک در 6 استان روبه رو شدیم و هیچ روزی از تعطیلات نوروز سال گذشته را در کنار خانواده نبودم و 9 سفر ...
. وقتی بچه ی صاحب باغ گفته بود خارَک میخواد، پَرونگ بست دور کمرش و رفت بالای نخل پیر تا براش خارک بچینه اما پرونگ کهنه پاره شد و پیرمرد رو کمر خورد زمین. خدا بیامرز مثل رطب چسبید کف نخلستون و همونجا رحمت خدا رفت. عبدو همسن ما بود. سیزده سال. 5 تا کُکای دیگه هم داشت که پشت سر هم با اختلاف یک سال دنیا اومده بودند. کار زیادی از دست بچه ها بر نمیومد. فوقش بتونستن برن پادویی یا حمّالی کنن تا ...
یک بار بهم گفت که مشکلات مالی، یواش یواش گریبان آدم را می گیرند. گفت مثل سرماخوردن می ماند؛ اول فقط گلویت کمی می خارد، بعد سرت درد می گیرد و شاید هم سرفه کنی. بعدش یک دفعه می بینی دور و بر تختت پر شده از دستمال کاغذی و ریه هایت انگار دارند بالا می آیند. شاید یک شبه بی خاممان نشویم، اما اوضاع که چنین حسی به من می داد. من آخرهای کلاس اول بودم. بابام مریض بود. مامانم شغل معلمی اش را از دست داده بود ...
نیز به تدریج در صفحه ی چشمه ها منتشر خواهند شد. دوچرخه نه، باغبون دل! روی چمن های نم خورده، روبه روی کتاب خانه نشسته بودیم. من علف های کنارم رو می کندم و آوا غرق بود در کتاب جست وجوی زمان از دست رفته ... اون قدر غرق بود که خودم رو پاروزنان بهش نزدیک کردم و گفتم می شه باهام صحبت کنی؟ نگاهی بهم انداخت و تق، کتاب رو محکم بست. نفس عمیقی کشید و گفت: می گن با خوندن این کتاب زندگی ...
روزانه و شغلی را می توان و بلکه باید پیش بینی کرد. مثلاً همه کارکنان می دانند در انتهای بازه های زمانی مشخص باید یک گزارش کامل و جامع از کارهایی که انجام داده اند، ارائه دهند. برخی در انتهای هر شیف کاری شان در یک روز، برخی هم در انتهای هر سال. آن فردی که بعد از انجام هر کاری، آن را ثبت می کند و مستندات آن را هم اضافه می کند، موقع ارائه گزارشش خیالش راحت است و با دست پر به مافوقش مراجعه ...
چسبیده بود به من. همسرم در حالی که رنگ به رخ نداشت، خودش را به من رساند، پرسید کاظم واقعاً چی شده؟ گفتم در ماشین که توضیح دادم، می خواهند درباره حادثه میکونوس تحقیق کنند، اینکه به من چه ربطی دارد، نمی دانم؟! . پلیس ها از کیف دستی ام سی هزار مارک پیدا کردند. پرسیدند این پول مال کیه؟ گفتم برای شرکت؛ باید فردا صبح بابت صورت حسابی به ایران حواله کنم . به غیر از این 500 600 مارک هم در جیب شلوارم بود، آن ...