سایر منابع:
سایر خبرها
.... تونی در آنجا آرام آرام به سازمان تبهکاران نفوذ می کند و مورد توجه آلخاندرو سوسا (شنار)، عمده فروش موادمخدر قرار می گیرد. او پس از سوءقصدی که به جانش می شود، سردسته های تبهکاران را می کشد و خود رهبری سازمان را به دست می گیرد. سپس با مظهر آرزوهایش، آلویرا (فایفر) ازدواج می کند. اما او و همسرش به دام اعتیاد می افتند و روزبه روز بیش تر به انزوا کشیده می شوند سوسا ، تونی را که به دام پلیس افتاده می ...
رویداد24 علیرضا نجفی: رفقا؛ حزب ما در برابر خود این وظیفه را قرار داده که قوانین عام اجتماعی را که ایدئولوژی طبقه کارگر به دست می دهد، در شرایط خاص و مشخص جامعه افغانستان مورد استفاده خلاق قرار دهد. این را از ولادیمیر ایلیچ لنین آموخته ایم که در آثار خود به مسائل آسیای بیدار شونده توجه خاصی مبذول داشته است. وظیفه ما آن است که ندای انقلاب را به گوش هر باشنده ای در سراسر افغانستان برسانیم و همه ...
کتاب فروش نویسنده: سعد محمد رحیم مترجم: محمد حزبائی زاده نشر نیماژ کشتن کتاب فروش، روایتی است از ماجرای کشته شدن کتابفروشی در عراق. مرد ناشناسی و ظاهرا ثروتمندی با روزنامه نگاری به نام ماجد بغدادی تماس می گیرد و از او می خواهد درباره قتل این کتابفروش هفتادساله، گزارشی دقیق تهیه کند. به نظر می رسد که مرد بانفوذی باشد و البته پیش پرداخت مفصلی هم به ماجد می دهد. ماجد ...
کرده و با موشک، آپارتمان محل سکونت علی رضا را هدف قرار دادند که طی آن، ده ها تن دیگر از مردم بی گناه به شهادت رسیدند و تعدادی نیز مجروح گشتند.صهیونیست ها از این عملیات شادمان شدند؛ چون تصورشان بر این بود که سرانجام توانسته اند حسان اللقیس را هدف قرار داده و به قتل برسانند. صهیونیست ها که شدیدا به دنبال زدن حاج حسان بودند، ساختمانی را در منطقه شیاح هدف موشک قرار دادند که پسر بزرگ او "علی ...
معروف در قصرش به تنهائی، در حالی که زیر لب کلمه “رزباد” را زمزمه می کند، می میرد. او با مرگش مورد توجه رسانه های گروهی و به خصو خبرنگار کنجاوی قرار می گیرد که مایل است رمز “رزباد” را کشف کند. خبرنگار اعتقاد دارد کلماتی که انسان پیش از مرگ بر زبان می آورد، بیانگر زندگی اش هستند. بنابراین پای صحبت پنج نفر، یک روایت از زندگی “کین” می گویند که با دیگری متفاوت است. خبرنگار به یک نتیجه قطعی دست پیدا ...
.... اندوه و بیحالی و بدگمانی و یأس مردم در بازار و خیابان هم به چشم می زد، مردم واهمه داشتند از اینکه در خیابان ها دوروبرشان را نگاه کنند، مبادا مورد سوء ظن قرار گیرند. خیابان های شهر تهران را آفتاب سوزانی غیرقابل تحمل کرده بود. معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابان های فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درخت های کهن را می انداختند. کوچه های تنگ را خراب می کردند ...