سایر منابع:
سایر خبرها
! یک هفته آزمایشی بیا. 2 تا شیفت داریم. 6صبح تا 12 ظهر. 12 ظهر تا 6 عصر. جمعه ها هم تعطیل. 2 شیفت ماهی 5 میلیون یه شیفت 5/ 2 . یک سؤال اساسی بیخ گلویم مانده. می خواهد تلفن را قطع کند: خانم ببخشید. لطفا به این سؤال جواب بدید. چرا آگهی کردید که فقط دانشجو؟ برای او انگار پرسش چندان عجیب و دور از ذهنی نیست: دانشجوها درس خوانده و جوان هستند. یا یک کاری را قبول نمی کنند یا اگر قبول کردند دوز و کلک در ...
سبزواری ، جمعه 19 آذر ماه ساعت 16 از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. داستان فیلم درباره پرستاری به نام زهره اعتماد است که درست در شب میهمانی با نامزدش و خانواده هایشان با خانمی در خیابان برخورد کرده و او را به بیمارستان می رساند. مصدوم از او می خواهد که بچه اش را که در شهریار در خانه تنها مانده به پیش او بیاورد. خانواده داماد که از نیامدن زهره ناراحت شدند با دلخوری منزل پدر و مادر زهره را ترک ...
دبستان بودم. یک باغی بود که پدربزرگم باغبانش بود و خانوادگی به آنجا می رفتیم. آنجا یک درخت آلبالو بود. من می نشستم و توی ذهنم قصه می چیدم و فیلمنامه درست می کردم. یک روز آلبالوها را کندم و هسته هایش را جدا کردم و گذاشتم روی گردنم و فشار دادم تا این که مثل خون پاشید روی صورت و گردن و لباسم . آلبالوهای له شده را هم روی گردنم نگه داشتم انگار که گوشتم پاره پاره شده و رفتم سمت خانه که همه دور هم بعد از ...
ها حدودا نیم ساعت زمان می برد. حالا همه چیز برای شروع ضبط برنامه آماده است. دکور برنامه خندوانه در این فصل(فصل هشتم) رنگی تر و شادتر از قبل است. روی زمین پر از خرده ورقه هایی نقره ای رنگ است. انگار که اینجا قبلا جشنی بزرگ برپا شده باشد. اما این ها هم جزو دکور ثابت این فصل هستند تا حس جشن و شادی به تماشاگران و مهمان برنامه منتقل شود. رامبد جوان وارد صحنه می شود و پس از ...
زیبایی مطرح کرد و از پدر خود که ناشنوا بود، یاد کرد و گفت: آقاپدر من همیشه خدا را شکر می کرد و می گفت که کر شدم اما خر نشدم! و درست انتخاب و اداره کردم. این حرف او بسیار به دل رهبر نشست. شهید حاج قاسم سلیمانی هم بسیار به صنعتی زاده احترام می گذاشت و خیلی چیزها از او آموخته بود. دعایی در ادامه با تأکید بر اهمیت توجه به استعدادها به مسئولان کشور یادآوری کرد: بنیانی که صنعتی زاده به جا گذاشت، ...
شک نکنید، این کتاب مشکل گشاست، چون قدیمی است، خیلی دم دست نیست و همه دعاهای آن را در دفتر نوشته ام که کتاب خراب نشود. نگاه ملتمسانه ای به حاج آقا می کنم و می گویم، حاج آقا دوست دارم زندگی ام مثل روزهای قبل از نامزدی شیرین شود و همسرم به همان میزان مرا دوست داشته باشند. با اشاره سر این اطمینان را می دهد که زندگی ام را نجات خواهد داد، مکثی می کنم و می گویم، بنویسید حاج آقا توکل بر خدا ...