سایر خبرها
گزارش کامل برنامه نود
می تواند در این باره صحبت کند. این موضوعات مقطعی است و زمان بگوویچ هم می گفتیم و قبل از او هم می گفتیم. به خاطر دارم تیم در جام ملت های آسیا حضور داشت و به کره باخت. مجلس ما را خواست و آنجا هر کس دلیلی برای این مساله گفت. بعد از آن قطبی آمد و همین حذف اتفاق افتاد و بار دیگر این حرف ها تکرار شد. در ایران حدود 700 نفر زیر 20 سال فوتبال بازی می کنند چطور ما نمی توانیم از پتانسیل آنها استفاده کنیم ...
با انتقادها روحیه مان تضعیف شد/کادرفنی تنها مقصر این شکست نبود
تر راجع به شرایط تیم در این رقابت ها صحبت کنی؟ به نظر می رسید بچه ها فشار زیادی را احساس می کردند و دچار کمبود اعتماد به نفس شده بودند. اینطور نبود؟ همینطور بود، من کاری به شخص خاصی ندارم و شاید اگر حرفی بزنم خیلی ها ناراحت شوند. اما واقعاً فشار زیادی روی ما بود. ما می دانستیم که می توانیم ژاپن را ببریم. ولی خیلی ها ما را قبول نداشتند. الان که حذف شدیم خیلی ها کارشناسی می کنند و می ...
آزمون: لزیونرها دوست داشتند به تیم امید کمک کنند
ارسلان مطهری. _ خب بگو... او دوست من است و اگر حرفی می زنم دوستانه می گویم. به نظرم او نباید در مورد ما آن حرفها را می زد و می گفت لژیونرها نخواستند به تیم المپیک بیایند. چون خود من حتی از گنبد به تهران آمدم و با کادر فنی محترم تیم المپیک صحبت کردم. لحظات آخر نتوانستم تیم را همراهی کنم و از این بابت هم واقعا ناراحت شدم. _ شاید ارسلان تحت فشار آن حرفها را زده. وگرنه او ...
باران کوثری: به نظر یک عده من لوس و فضولم!
باز در کنار همه اینها بازی سختی بود و من هنوز هم استرس این را دارم! به هزار و یک دلیل می توان از شما سوالات فرامتنی پرسید! در همین حرف های قبلی شما هم مدام دارید به شرایط اجتماعی ارجاع می دهید. به نظر شما شب آوازهایش را می خواند یک نمایش فمینیستی است؟ من خودم نگران عکس العمل دوستانی بودم که چنین دغدغه هایی دارند! چون فکر می کردم نکند ما داریم زن را ضعیف نشان می دهیم که تاب ...
آقای فرهاد مجیدی میشه به دیدن مسعود بیایید؟/ این گزارش دردناک است
. چرا؟ چون پول نداشتم. الان اما اگر کار سربازی ام جور بشود، دلم می خواهد فوتبالیست شوم. می دانی؟ این سربازی برای ما خیلی بی انصافی بود. من خودم انگار 23 سال سربازی کردم. حالا باز هم باید سربازی بروم. باید برای سربازی خانه ام را تحویل بدهم، بعد وقتی که پادگان می روم، شب ها جایی برای خوابیدن ندارم. اما راهی ندارم. باید سربازی بروم که مرد بشوم. انگار هنوز مرد نشدم... این همه رنج کشیدن برای مردشدنم کافی ...
نجفی به بزرگی معنای جدیدی بخشید
نمی شود که چرا اینجاییم. بزرگان زیادی در این مجلس حضور دارند که درباره عمو یدی صحبت کنند ولی من این حرف ها را به نمایندگی از نسل خودم می زنم. عمو یدی به ما یاد داد می شود پشت صحنه آرام بود. یادم نمی رود در اوج همه تنش ها؛ این عمو یدی بود که در پشت صحنه مرا آرام می کرد. می خواهم به کسری بگویم که پدر تو آدم منحصر به فردی بود به خاطر تخصصش و به خاطر امنیتی که در پشت صحنه برای ما ایجاد می کرد.رخشان بنی ...
مایلی کهن: شاید با عباس آقا پنجم هم نمی شدیم
به شما می گویم اطلاع داشتم که با BBC فارسی مصاحبه می کنم. این بچه ها بارها آمدند سر تمرین و چون از هموطنان عزیز من بودند، تازه شرمنده شان شدم که خیلی با آنها صحبت نکردم. چون سعی کردم و تصمیم داشتم در حین برگزاری مسابقات زیاد مصاحبه نکنم. وقتی غریبی این بچه ها را به عنوان یک ایرانی دیدم، وظیفه خودم دانستم که با آنها مصاحبه کنم. ضمن این که درواقع رهبر کشورمان هم خودشان گفته اند که حتی اگر به من و ...
خاطرات غسالخانه از زبان غسال رجایی و بهشتی
: دقیق انجام شد؟ آقای غیوری من را بوسیدند و گفتند: عالی بود... و بعد خواست به عنوان انعام به من مبلغی دهد که قبول نکردم. بعد از چند روز آقای غیوری نامه ای به دفتر ریاست بهشت زهرای تهران نوشت که در آن آمده بود، آقای صفر آزادی نژاد به دلیل ویژگیها و دقت و سلامتی که دارد بهتر است به عنوان مسئول و ناظر غسالخانه فعالیت داشته باشد و من به مدت 13 سال مسئول شدم. سر در بهشت زهرا(س) نوشته ...
واکنش علی حسینی به ادعای هادی پانزوان/ از بازگشت سعید می ترسند!
می دهد: قبل از مسابقات جوانان آسیا سعید در اختیار من بود. آن موقع تمرین کرد، وزنه زد و مسابقه داد اما دوپینگش اعلام نشد اما وقتی در اردو رفت و با شماها کار کرد، دوپینگی شد، چرا؟ چون دلیلش را خودتان بهتر می دانید. پدر سعید در پایان درباره اینکه چرا در این مقطع زمانی که دوباره بحث بازگشت سعید به میادین مطرح شده، این حرف ها به وجود آمده است، این واکنش را نشان داد: می ترسند. می ترسند سعید ...
زندگی مادری که با "بخشش" تمام شد+عکس
نداری هایم ساخت و همیشه آرام بخش زندگی مان بود. ساعاتی بعد یکی از پزشکان بیمارستان با من درباره اهدای عضو صحبت کرد. وی تصریح کرد: وقتی این حرف ها ر ا شنیدم یاد وصیت خودم به صغرا افتادم که به او گفته بودم اگر برایم اتفاقی افتاد و مرگ مغزی شدم، اعضای بدنم را به بیماران نیازمند اهدا کند. اما حالا به جای عملی شدن وصیتم، صغرای مهربانم که پرکشیده بود. تصمیم گرفتم رضایت دهم تا اعضای بدن او به بیماران اهدا و یاد همسرم برای همیشه جاودانه شود و من و خانواده ام نیز در راه خیر قدمی برداشته باشیم تا روح همسرم در آرامش باشد. *جام جم ...
ابهّت امام در نظر سیاستمداران جهان در کلام رهبر انقلاب
وقتی که من با او صحبت نکردم، او جرأت حرف زدن نداشت! نشاط حرف زدن نداشت! مرعوب! توجّه می کنید؟! من یک خرده از خیابانها پرسیدم، از هوا پرسیدم _معمول است که آقا، هوای خوبی دارید. این هم از همان کارهای تعارفاتی است_ گفتم هوای شما خیلی خوب است. حرف زدیم و صحبت کردیم و یک تکّه هم شوخی کردیم؛ او یواش یواش به نشاط آمد، که با من حرف زد! من وقتی به ایران برگشتم، به امام گفتم: شاذلی بن ...
من اصلا تخته نرد بلد نبودم اما مایلی کهن با آبروی من بازی کرد
طور که گفتم پدرم از این موضوع بسیار ناراحت شد. من سر سفره پدر و مادرم بزرگ شده ام و برای افراد احترام زیادی قائلم اما نمی توانم بی احترامی به پدرم را تحمل کنم. پدر من یک کفاش زحمتکش بوده که من را با پینه دوزی و زحمات فراوان بزرگ کرد اما از حرف هایی که در آن موقع درباره من زده شد بسیار ناراحت و آزرده خاطر شد. * البته بعد از آن هم دیگر چنین حاشیه ای از تو نشنیدیم. - بله، من سرم به کار خودم گرم بوده و همیشه به فکر فوتبال بوده ام نه حاشیه اما گاهی این اتفاقات پیش می آید. ...
حضور آقازاده مبتذل سر مزار شاه/ چه کسی باید خجالت بکشد؟
ساختاری هستند. اگر خود را جای طرف مقابل بگذارید حاضرید دوباره به این جریان اعتماد کنید؟ وی در پاسخ به سخنان یکی دیگر از افراطیون استناد می کند و می گوید من در زندان با برخی از این آقایان بودم و کلمات این دوستان جناح چپ را نگاه می کردم. هر 9 روز یک کلمه جدید در فرهنگ سیاسی اختراع می کردند... زیدآبادی [که توجیه کننده مشروعیت اسرائیل در روزنامه خرداد بود] می گفت من در زندان فکر می کردم طرف مقابل اگر جای ...
شهید همدانی گفت مراقب باشید فتنه گران به مردم آسیب نرسانند/ شوخی انفجاری 2 سر بُرد سردار همدانی با طلبه ...
ام از من راضی باشد چرا که در قلب ما جا باز کرده بود. ** نمی شود، نداریم! یک روز حاج آقا دستوری به من داد و من گفتم: حاج آقا نمی شود. او از این حرف من ناراحت شد و به من نهیب زد که این حرف از تو بعید است. تو یک فرمانده جوان هستی و باید بتوانی. آیا درست است من هم مانند شما بروم به آقاعزیز و آقامحسن بگویم نمی شود؟ و بعد آن ها به حضرت آقا بگویند نمی شود! تو باید بروی دنبال انجام ...
لباس عروسی که به سلیقه شهید مدافع حرم دوخته شد+عکس
بود با یک جعبه شیرینی خیلی بزرگ! *جلسه خواستگاری با صحبت از شهدا هیچ وقت فراموش نمی کنم همان جلسه اول با پدرم سر صحبت را درباره شهدا باز کرد. پدرم هم رزمنده بود و انگار با این حرف ها به هم نزدیک تر شده بودند. بعدها درباره این حرف های روز خواستگاری از او پرسیدم. با خنده گفت نمی دانم چه شد که حرف هایمان اینطور پیش رفت. گفتم اتفاقاً آن روز حس کردم خشک مذهبی هستی! اما ...
ترکش های خاطره
....اما در چه وضعی بودم ،خدا می دانست. همانگونه که اشاره کردم اسم مرا اشتباهی داریوش نوشته بودند. والدینم از اطلاعات بیمارستان خواهش کرده بودند که مرا ببینند و آنها در جواب گفته بودند که واروژ طهماسبی(طهماسی) نداریم ، بلکه داریوش طهماسبی داریم. مادرم بالاخره از آنها می خواهد که اجازه بدهند حداقل داریوش را ببیند اول از همه مادرم را دیدم بعد دایی ام را و بعد پدرم. مادرم از آن روز همانجا ...
خستگی رنگ می بازد...
مانده است؟ من هم به او لبخند زدم و گفتم اینها تازه کار یک ساعت من است که انجام نداده ام! او هم متوجه اشتباه خود شد و به اتاقش رفت، اما من ناراحت از سخنان مدیر دیگر به آن شرکت نرفتم. مدتی بعد چاپخانه خودم را تاسیس کردم و در آن تمام ماشین هایی که تا آن زمان نمونه ای از آن به ایران نیامده بود را آوردم و کارم را شروع کردم. البته چهارسال بیشتر کار نکردم و وقتی دیدم که دست های زیادی به کار وارد شده است ...
علی بهزادی:نمی دانم چطور آدم زنده توانسته برای خودش قبر رزرو کند
ویژه کرده بود. به طوری که پدر من به عنوان یک شاهینی و پرسپولیسی اصیل اینقدر این مرد رادوست داشت. علی بهزادی افزود: پدرم مدام می خندید. هرجا می رفتیم همه از او به خاطر اخلاقش و گرمایش صحبتش استقبال می کردند اما من می دانم دلش خون بود. وقتی کارش داشتند تا درب منزل به دنبالش می رفتند و بعد از انجام کار دیگر احوالش هم نمی پرسیدند به او می گفتم پدر شما که می دانید فلانی بعد از چند سال زنگ ...
واکنش جالب علی دایی به عکسش روی دیوار خانه افسانه پرسپولیس
گویم که از فقدان ایشان به شدت ناراحت هستم و امیدوارم روح همایون خان غرق در آرامش شود. * در مورد بازدیدی که از موسسه های خیریه داشتید، صحبت می کنید؟ چه شد که با بهمن دهقان و محمد محمودی به موسسه های خیریه شهر قدس رفتید؟ - همراه با دوستان عزیزم سری به این موسسه ها زدیم و اتفاقا در آنجا یک اتفاق جالب افتاد. این از شانس ما بود که به طور سرزده در مراسم تولد یکی از بچه ها شرکت کنیم ...
بگرد رفیق خوب پیدا کن
نماز هم مستجاب است. ولا یعطی الله القلب الغافل شیئاً. خدای متعال به قلبی که غافل است هیچ چیز نمی دهد. به قلبی که هیچ در نمازش نیست و غافل است و وقتی دعا می خواند حواسش نیست، وقتی زیارت می خواند، حواسش نیست، خدا چیزی به او عطا نمی کند. نمازهای ما به همین دلیل از بین می رود. بعد فرمودند که برای اینکه جبران شود، برای اینکه کمبودهای نماز جبران شود، [چه باید کرد] نمازی که همه اش از دست رفته که خب همه اش ...
دلتنگ تلویزیون های لامپی!
را بیمارستان می برند و بعد از آن دیگر نمی تواند کار کند . خانه ای با پول دیه پیرمرد از زندگی شان می گوید؛ یک نفس و بدون قطعِ حرف هایش. از روزگاری می گوید که عبدالله خانه نشین شد و او بیکار بود. اوضاع خانه چندان خوب نبود و روزهایی بود که حتی نانی هم در سفره نداشتند. همان روزها عبدالله با موتور تصادف می کند. مطصفی انگار همه چیز را مرور می کند و لب به سخن باز می کند اما سخت ...
صوت سبز مسافر سفید پوش جاری است
برقرار کردیم و با بچه ها صحبت کرد و خبر داد که آماده حرکت به سمت سرزمین منا است. خبری تلخ فردای آن روز که عید قربان بود با خود فکر کردم خوشا به سعادت حسن که در آن فضا نفس می کشد. تا بعد از ظهر همان روز نمی دانستم چه اتفاق ناگواری رخ داده است. با شنیدن این خبر بی طاقت شده بودم و فقط می خواستم صدای حسن عزیز را بشنوم تا دلم آرام گیرد. بسختی با استادش ارتباط برقرار کردیم و او گفت ساعاتی قبل ...
بی قراری برای یافتن غلام قله های ماووت
هستم و هرچه دنبال جنازه غلام می گردم، پیدایش نمی کنم، صبح که از خواب بیدار شدم تمام ذهنم مشغول خوابی بود که دیده بودم، پریشان و مضطرب با مادرم مشغول خوردن صبحانه بودم که صدای زنگ در بلند شد. دلم هری ریخت، رو به مادرم گفتم: آخ! پدر غلام آمد سراغ بچه اش رو از من بگیرد. ترسیدم و با دلهره در را باز کردم، پشت در ناصر حسن زاده را که دیدم کمی خیالم راحت شد، با ناصر رفیق بودم و چند بار با هم به ...
در برنامه 90 دیشب چه گذشت؛ فردوسی پور موتورگازی شد، مایلی کهن مسی!
سیستمی است که الان گواردیولا در تیم بایرن استفاده می کند. من با هیچ کس فالوده نخورده ام و صرفا فنی حرف می زنم. این کارشناس که تحلیل دقیقی از عملکرد ایران داشت، ادامه داد: در نیمه دوم، بازیکنان ایران دوندگی زیادی داشتند که این خبر خیلی خوبی است ولی از دقیقه 80 به بعد میزان دوندگی ما به 78 کیلومتر تیمی رسید. تنها ایرادی که به کادر فنی وارد است این است که وقت های اضافه استراتژی نداشتیم. ولی در ...
علیرضا افتخاری: به خاطر احمدی نژاد طناب خریدم تا خود کشی کنم/ علیه من موضع داشتند چون شعر حدادعادل را ...
.... با هم می رفتیم منزل استاد تاج یا دوستان دیگر. روزهایی که دیگر تکرار نمی شوند. این صحبت ها را در شرایطی به زبان می آروم که نه ایشان نیازی به مدح و تعریف من دارند و نه من به ایشان. اینها حرف های دل من است که همیشه با صراحت گفته ام. من عاشقانه دوست شان دارم و برایشان احترام ویژه ای قائل ام . ولی ظاهراً بعد از آن اتفاقات با آقای احمدی نژاد رابطه خوبی با ایشان ندارید . آن ...
گزارشی از زندگینامه ژوزه مورینیو؛ کالبدشکافی یک برنده
...، تمام دارایی و فعالیت ها ی اقتصادی او را مصادره کرد. همزمان با روی کار آمدن یک شهردار کمونیست در شهر ستوبال، ثروت خانواده مورینیو به کمترین میزان رسید و رفته رفته رنگ و بوی زندگی اشرافی آنها از بین رفت. خانواده مورینیو شرایط ویژه شان در این شهر را از دست دادند و تمامی مستخدمانی که در این خانواده فعالیت می کردند نیز نیز خانه شان را ترک کردند. حالا خانواده ...
اشک شوق اسرای عراقی
حرف زد، می گفت: همه کارها را این بسیجی ها می کنند و من شرمنده ام که اسم ام فرمانده گردان است. همین طور که صحبت می کرد به خط نزدیک می شدیم و در تیررس عراقی ها قرار می گرفتیم، اما حاجی بی خیال بود، گلوله های رسام عراقی ها بر سطح جاده شلیک و از زیر چرخ موتور و بغل گوشمان رد می شد، این ها کم بود عراقی ها خمپاره را هم چاشنی کردند، چند مرتبه گفتم: حاجی جان! دارند می زنند. او متوجه ...
از بازی مقابل دوربین مسعود کیمیایی تا خوابیدن پشت میکروفون
بودم و در سال هایی که زیاد فیلم بازی می کردم، اما در این سال ها برای تدریس به سفر رفته ام. سین: چه چیزی شما را خوشحال می کند؟ جیم: چای نوشیدن و نشستن روبروی خانواده ام، صحبت کردن و بیشتر شنیدن حرف ها، خندیدن، بغض کردن آن ها. سین: بهترین خاطره از اجرا؟ جیم: در سال هایی که در شب های سال نو در تلویزیون برنامه داشتم، یک سال زمان تحویل سال صبح بود، من شب ...
در برنامه 90 دیشب چه گذشت
ارائه کنیم که دیگر شکست نخوریم. وی ادامه داد: اینجا آمده ام تا گزارشی به مردم ایران ارائه کنم. من 20 آبان به عنوان مدیر فنی انتخاب شدم. بنا به دلایلی مربی انتخاب شده نتوانست روی نیمکت بنشیند و 25 آذر مسئولیت به من سپرده شد. ما در کل 38 روز اردو برگزار کردیم. در ابتدا تیمی ناکام را که از اینچوان آمده بود تحویل گرفتیم. خانزاده و چند بازیکن، دیگر کنار ما نبودند. بعد 2 روز به این نیتجه رسیدم ...
سرشت سیاسی علامه
پاییز 1357 بود که شلوغی ها هم شروع شده بود. همان وقت بود که صحبت کردند که من برای روحانیت ناراحتم، آینده روحانیت چه می شود ؟ دخالت در سیاست در تاریخ همیشه به ضرر روحانیت بوده و از این حرف ها می زدند، ولی ما اصولاً خیلی باهم حرف سیاسی نمی زدیم، ایشان آدم خیلی ساکتی هم بود. ایشان تازه انتقاد می کردند به آقامرتضی که شما چرا اینقدر می روید برای کانون اسلامی مهندسین صحبت می کنید. گفتم که ایشان با فعالیت ...