سایر منابع:
سایر خبرها
گفت و گو با گروگانگیر میلیاردی پسر 16ساله
طراحی کردیم. چطور علی را ربودید؟ روز اجرای نقشه علی و دوستش به بهانه مسافر سوار بر خودرویم شدند و پس از مدتی همکلاسی علی از خودرو پیاده شد و پس از آن ما علی را ربودیم و به خانه ویلایی در اسلامشهر بردیم. علی چند روز نزد شما بود؟ 2 روز پیش ما بود. کی دستگیر شدی؟ وقتی فهمیدم پلیس وارد عمل شده، فهمیدم که رد مرا زدند تا اینکه مادرم به من زنگ زد و گفت بیا ...
مرد افغان دخترش را 16 میلیون تومان فروخت
بشوم که دوستش ندارم به همین دلیل با پدرم مخالفت کردم که او کتکم زد و گفت تو را فروخته ام و باید زن پسر جوراب فروش شوی، نمی دانستم چه کنم اما همچنان جواب من منفی بود تا این که پدرم مرا در اتاق حبس کرد. دختر نوجوان ادامه داد: دو روز زندانی بودم تا این که فهمیدم پسر جوان می خواهد به تهران بیاید و مرا به زور به مشهد ببرد. هیچ راهی نداشتم تا این که از پنجره اتاقم در طبقه اول به خیابان پریده و ...
چشم اندازهای دیدنی در سرزمین پیچ های خطرناک!
کشید که به خانه مونا رفتم و در آنجا چای خوردم. او به من گفت که می توانم مهمانش باشم. روستا تازه در حال بیدار شدن است. مردها سر مزارع می روند و پسرها هم به دنبالشان هستند. محصول اصلی روستا ذرت است و هر سال کشت می شود. زن ها هم اغلب مشغول نظافت منزل هستند. هر طرف که می روم، با لبخند اهالی روستا مواجه می شوم. آن ها مرا به صرف چای و ناهار دعوت می کنند، اما من به آن ها می گویم که ...
زندگی خصوصی محافظ خوش تیپ رییس جمهور +تصاویر
نشست خودش برود و جلو بنشیند. روز عروسی وقتی خواست مرا از آرایشگاه به سالن ببرد در عقب را باز کرد من سوار شدم بعد خودش تا رفت جلو بنشیند فیلمبردار گفت: داری چکار می کنی؟! خندید گفت: ببخشید حواسم نبود. وقتی رسیدیم سالن اذان را گفتند و عبدالله خواست که صدای اذان در سالن پخش شود و نماز جماعت را برپا کرد. آخر مراسم که خواستم با خانواده خداحافظی کنم برایم خیلی سخت بود چون تک دختر هم ...
روایت یاران شهید سعید سیاح طاهری
زخمی از جنگ رفته بودیم. من از همه کوچک تر بودم و دیگران مدام خاطرات آبادان دهه پنجاه را تعریف می کردند؛ سال هایی که من هنوز راه رفتن هم بلد نبودم. روز اول بعد از خوردن نهار گروهی، دوباره بساط خاطره گویی باز شد و من در حال خمیازه کشیدن چشمم به مرد سپیدمویی افتاد که مشغول کمک برای جمع کردن سفره غذا بود. من هم که منتظر فرصت برای فرار بودم وقتی دیدم که دست تنهاست به کمکش رفتم و داشتیم سفره ها را بیرون ...
سنگینی آدم ربا، دختر نوجوان را نجات داد!
اما فرصت نشد و پسر جوان به زور مرا سوار خودرو کرد. راننده که مرد چاقی بود، به محض اینکه من و همدستش داخل خودرو شدیم، حرکت کرد و به سمت خیابانی در غرب پایتخت رفت. وی ادامه داد: به زور مرا داخل آپارتمانی در طبقه دوم بردند. مرد چاق شیشه کشید. بعد موادش تمام شد و از همدستش علی خواست تا پیش فروشنده برود و هرچه زودتر برایش شیشه بخرد. پسر جوان تر که نیما نام داشت، مرا مورد آزار و اذیت قرار ...
بزرگترین آرزوی یک دختر فلج +تصاویر
بافندگی امرار معاش کرده و نان دستانش را می خورد، حرف های این جهادگر مرا در فکر فرو برد و کنجکاو شدم این معلول توانمند را از نزدیک ببینم. با وساطت این دانشجو توانستیم با این معلول توانمند ارتباط برقرار کنیم و همانطور که شنیده بودیم از پشت تلفن با صدای گرم و دلنشین او روبرو شدیم که شوق دیدار را در ما چند برابر کرد، لیلا ما را به خانه خود دعوت کرد و ما راهی روستای وحدت از توابع شهر انبارالوم ...
فرهنگ در رسانه
ایجاد کرده است اشاره و اظهار کرد: در ابتدای کار قرار بر این بود که فقط یک حق عضویت پنج هزار تومانی از اعضا گرفته شود و بعد از آن دیگر مبلغی از طرف اعضا پرداخت نشود اما الان صندوق اعتباری هنر، سالی 20 هزار تومان عضویت از اعضا دریافت می کند.ایرج راد گفت: تمام این مشکلات عدیده که بسیاری از آن ها پیش از این وجود نداشت در حالی پیش آمده که برخی هنرمندان هنگام مراجعه به صندوق اعتباری هنر برخوردهای ...
فرار دختر نوجوان هنگام خواب مرد سنگین وزن
خانه بردند. خیلی ترسیده بودم به طوری که که توان هیچ کاری نداشتم و فقط گریه می کردم و با التماس از آنها می خواستم مرا رها کنند، اما فایده ای نداشت. دو مرد خشن تلفن همراهم را از من گرفتند تا نتوانم به خانواده ام خبر دهم. وی ادامه داد: لحظاتی بعد مرد چاق که خیلی بی حوصله و خسته به نظر می رسید به دوستش مقداری پول داد و از او خواست برای او شیشه تهیه کند و دوستش هم پول را گرفت و از خانه خارج ...
24 ساعت هضور در قتلگاه اشرار
آر پی جی و انفجار گلوله اش، کوه را می لرزاند؛ بعد از چند دقیقه صدای شلیک ها قطع می شود ... نیم ساعت بعد، همه دور تویوتاها جمع شده اند؛ سرهنگ رفیعی می گوید ترسیدند و فرار کردند داخل خاک پاکستان... سوار می شود و هر سه تویوتا به سمت میله مرزی 226 حرکت می کنند. همه ساکت نشسته اند؛ هیچ کس حرفی نمی زند؛ بعد از چند دقیقه گروهبان جوان در آینه نگاهمان می کند و می گوید: انگار جناب سرهنگ و اون دو ...
ده کار ساده که زوج های خوشبخت هر روز انجام می دهند
فکر همدیگر هستید. با اینحال باید این کلمات را به زبان بیاورید:" آنچه می گویم کلمه است و کلمه تنها سلاحی است که برای شکار قلب تو دارم". بایزون 7. شوخ طبع هستند. یکی از دلایلی که دلم پیش مرد زندگیم جاماند شوخ طبعی اش بود. درست زمانی که فکرش را نمی کنی بامزه ترین جوک ها را میسازد و تعریف می کند. و می تواند ساعت ها مرا بخنداند. جوک گفتن و شوخی کردن های گاه گاهی تاثیر بسیار مثبتی ...
مروری بر عجیب ترین گریم های بازیگران مشهور جهان
رژیم های چاق و لاغری و گریم های عجیب و غریب بگیرید تا ایفای نقش جنس مخالف. ادی ردمین بازیگری که سال گذشته برای ایفای نقش استیفن هاوکینگ در فیلم تئوری همه چیز برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد، امسال به چالش جدیدی تن داده که باز هم او را به لیست نامزدهای نهایی بهترین بازیگر مرد اسکار رسانده است یعنی بازی در نقش یک زن. دختر دانمارکی/ Danish Girl عنوان فیلمی زندگینامه ای به ...
16 ساله تو پارک می خوابم!
آتشفشان از دستهام شره کرد. البته اون لحظه همون کلک قدیمی رو به خودم زدم؛ فکرکردم نکنه با رد کردن لطفش مخصوصاً اون رفاقت تو تعارفش دلش بشکنه، اما اینا همش حرفِ... مرد فال رو داد و رفت. دوستم زنگ زد که دوربزن بیا دم داروخونه. رفتم از سر چارراه دوربزنم دیدم مرد فال فروش لابه لای ماشینا داره به مردم التماس می کنه که یه فال ازش بخرن. حالا من روزی شصت تا از اینا می بینم اما نمیدونم چرا این یکی حکم پل ...
رنج های فرزند یک قربانی فاجعه منا
رشته های مروارید، آخرین یادگاری از پدر است. دو رشته مروارید سفید، ظریف و زیبا. مرواریدهایی که در شهر مکه خریده شد اما پدر هرگز نتوانست آنها را بر گردن دخترانش بیاویزد. سفری که برای پدر بی بازگشت شد. روزهای بی خبری، تعلیق، اشک و آه، آزمایش های ژنتیک برای شناسایی پدر، حمله به سفارت عربستان در تهران که موجب شد سفرشان به مکه نیمه تمام بماند و زودتر به ایران بازگردند بدون دیدن مزار پدر و ... چهار ماه تمام است زندگی شان شده یک کابوس تمام عیار؛ کابوسی که نجمه و خانواده اش را لحظه ای رها نمی کند. نجمه، ...
مردی که گام به گام، سلطان صحنه ها شد
. اینجا برایم غریب نیست، در خیابان هایش بالا و پایین می شوم تا به درب سالن میلاد برسم. مردم منتظر و ایستاده. آمده اند تا شبی تبدار تجربه کنند، امشب قرار است آدرنالین توزیع شود. در کنار درخت کاج خیابان روبروی میلاد، چند نفری جدا از جمعیت ایستاده اند. دو خانم میانسال، یک خانم به نسبت مسن و سه دختر جوان، سه مرد جوان هم به آن ها می پیوندند، به نظر می رسد خانوادگی آمده باشند. ناگهان صدایی توجهم ...
گفت وگو با محمد قائد درباره دو کتاب/ آشفتگی در فکر تاریخی
منابع اطلاعات بسیار متنوع است و کتاب فقط برای معدودی آدم فاضل همه چیزدان چاپ نمی شود. مثلاً بینوایان که رمانی است همچنان مردم پسند برای نیازهای آن روزگار نوشته شد و واقعاً دائره المعارف است. ژان والژان هنگام فرار از دست ژاور وارد کوچه ای می شود. ویکتور هوگو روایت را قطع می کند و در یک فصل کامل به شرح تاریخچه ساختمان های کوچه و آخر و عاقبت سازنده و خریداران و ساکنان بعدی می پردازد. یا دو تا دختر که از ...
سراب عشق
داخل شناسنامه ام خط زدم و تو دیگر دختر من نیستی. واقعا پدرت این کار را کرد؟ بله،دقیقا از شب بعد از عروسی ام،دیگر پدر و مادرم را ندیدم. حتّی آنان پس از چند ماه خانه خودشان را فروختند و به شهر دیگری رفتند و بعد از گذشت یک سال متوجه شدم که تمام فامیل به خاطر کاری که من با خانواده ام کردم، مرا طرد کرده اند. خب بعد چه شد، منظورم بعد از عروسی ات با فرهاد است؟زندگی ات ...
عیادت حاج محمدتقی بیان معتمد محله قبا
خبر را برایش آوردند هم در همین اتاق بود. آن زمان این اتاق، اتاق خوابشان بود و صبح بود که تلفن زنگ زد و مردی از پشت خط گفت می خواهد نامه ای از احمد برای پدرش بخواند: می دانستم پسرم شهید شده، دلم می گفت. خودش همیشه می گفت شهید می شود. حتی آن روزها که هنوز جنگ شروع نشده بود. می گفتم مگر کربلاست مادر که شهید شوی...؟! می گفت شهید می شوم. فامیل می گفتند چون بعد از 3 دختر به دنیا آمده خودش را لوس می کند ...
برای هم زن و شوهر باشید نه پدر و مادر// اطلاع رسانی یزد
. زمانی که اقتدار مردان بر اثر مادری کردن بیش از اندازه زنان از بین برود، جذابیتشان را برای همسرشان از دست می دهند. زیرا زنان دوست دارند مرد زندگیشان مقتدر و توانا باشد و از پسربچه هایی که مجبورند مدام دنبالشان باشند خسته و کلافه می شوند. در نتیجه همین عامل باعث سردی روابط می شود. در واقع آنچه باعث بروز مشکل می شود رفتار شماست نه بی توجه بودن شوهرتان به کارهایش.عشق، حرارت و شور و حال ...
شکنجه ساواک تاوان دفاع از آبرو و عفت!(پاورقی)
...> برای لحظاتی طولانی حس می کنم هیچ چیزی از مغزم نمی گذرد، انگار به خواب رفته است . تصور می کنم که مرده ام ، این اقتضای مرگ است ، وقتی روح از بدن جدا می شود و با جهان پر راز و رمز مرگ روبرو می شود، آدم دیگر به فکر چیزی و کسی نیست اما چرا من می توانم به شیرین و مادرش فکر کنم ، آیا آن ها توانستند فرار کنند؟ *** روز بعد با ناله خودم بیدار می شوم ، پتو به زخم هایم که در طول شب خونریزی داشت ...
شب عروسی، شبی برای حرف مردم
...، فقط به این فکر کنند که مراسمی رویایی با هزینه های سنگین داشته باشند؟ نه، فکر نمی کنم این طور باشد. چون وقتی که برای گرفتن مراسم شروع زندگی می آیند به رابطه اطمینان دارند و می خواهند با هم زندگی کنند، به فکر طلاق نیستند. حتی از چند نفر پرسیدم که با شروط ضمن عقد آشنایی دارند، بعد دیدم که دردسر شد، دامادها شاکی شدند و عروس ها هم گفتند که این چه کاری است، زشت است. بین همه مراسمی که در ...
فرهنگ در رسانه
گروه فرهنگی: امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ...
لباس عروسی که به سلیقه شهید مدافع حرم دوخته شد+عکس
شباهتی به خواستگاری دارد آخه! مادرش گفت از این حرف ها بگذریم، ما برای موضوع دیگری اینجا آمده ایم... مادرم که پذیرایی کرد هم هیچ چیز برنداشت! فقط یک چای تلخ! گفت رژیم ام! ( همه می خندیم) آن روز صحبت خصوصی نداشتیم. فقط قرار بود همدیگر را ببینیم و بپسندیم. که دیدیم و پسندیدیم... آن هم چه پسندی... با رضایت طرفین قرار های بعدی گذاشته شد. *مرد شیرین زبان من... ...
بازی کارتونه رو یادته /پاسخ های "کارتونه رو یادته 3.3"
. بوشوک 40. آقای خط صفحه ی 3 41. کماندار نوجوان 42. چاق و لاغر 43. پاریکال 44. یوگی و دوستان 45. پینگو 46. زبل خان 47. سه کله پوک 48. رامکال 49. بیگلی بیگلی 50. خپل 51. بارون 52. بینوایان 53. مسافر کوچولو 54. سفرهای گالیور 55. گنجشکک اشی مشی 56. شیلا 57. واکاشی زوما 58. تنسی تاکسیدو ...
ادوارد پی. جونز: دوست دارم با داستان هایم زندگی کنم
در تمام دوران نویسندگی اش در سه دهه گذشته فقط سه اثر داستانی منتشر کرده: دو مجموعه داستان به نام های گمشده در شهر (1992) (ترجمه فارسی با عنوان یکشنبه بعد از روز مادر ) و همه بچه های خاله هاگار (2006) و یک رمان حماسی به نام دنیای آشنا (ترجمه فارسی از شیرین معتمدی، نشر شورآفرین) که برایش جایزه پولیتزر سال 2004 را به ارمغان آورد؛ رمانی که عنوان برترین و بزرگ ترین رمان قرن را بر پیشانی خود دارد و آن طور که والتون مویامبا، نویسنده، منتقد و استاد دانشگاه ایندیانا می نویسد: از نظر من، دنیای آشنا، بهترین رمان چاپ شده امریکا در قرن 21 است. ...
فرار شوم دختر به دنیای شیطانی دو پسر
. او در بین راه یکی از دوستانش را هم سوار خودرویش کرد. آنها مرا به خانه ای در یکی از روستاهای شمال بردند و آنجا بود که فهمیدم فریب شیطان را خورده ام و همه وعده های این پسر دروغ بود. چند بار می خواستم از آنجا فرار کنم اما هیچ جا را بلد نبودم. هر لحظه خودم را نفرین می کردم که چرا چنین اشتباهی کردم تا اینکه دل به دریا زدم و از خانه روستایی بیرون آمدم و سرگردان بودم که پلیس مرا بازداشت کرد ...
اندر احوالات آقای همسایه
.... او اسکناس ها را در دست افسر پلیس گذاشت. مرد جوان وقتی با چهره برآشفته مامور نیروی انتظامی مواجه شد تصمیم دیگری گرفت. داماد جوان با صدایی بغض گرفته گفت: جناب سروان ، من به تازگی ازدواج کرده ام. امشب تا دیروقت بیرون بودم و بهانه آوردم که سرکار هستم . قرار بود به خانه پدر همسرم بروم. نامزدم چند بار زنگ زده و منتظرم است. این صد هزار تومان را بگیرید و چند دقیقه ...
فرهنگ در رسانه
، عمر و...؛ یا چرا نام دختر ناشایستی را که مورد تجاوز چند مرد بی بند و بار قرار گرفته زینب یا فاطمه می گذارند. به راستی واقعیت چیست؟ چرا در مجموعه های مختلف سریال های شبکه های مختلف ماهواره ای، از میان هزاران نام ترکی برای شخصیت های اصلی سریال، از اسامی ائمه و خاندان مطهرشان، در نامگذاری شخصیت های داستان استفاده می شود؟ چرا نام های دیگری در نظر گرفته نمی شود؟ آیا سنی مذهب ...
عاشقانه های من
اهداف جدید تخصص های جدید می طلبید، من را از کلاس فشرده زبان فرانسه می کشید بیرون و می فرستاد کلاس کاشت مژه مصنوعی. برای همین است که من الان از هر هنر و حرفه ای یک سر سوزن و در حد بیوگرافی اطلاعات دارم. ساعت خواب و خوراکمان هم هر بار با ساعت مقصد تنظیم می کردیم و من از ساعتهای طولانی تایپ و ترجمه متون آرتروز گردن گرفته و مجبور بودم گردنبند طبی ببندم. وقتی یکی از مشاورینِ آنطرفِ آب که چند پیرهن ...
در جست وجوی سفره ا ی به وسعت تمام فامیل و آشنایان
.... در طول مهمانی هم خیلی از افراد مدام با گوشی تلفن همراه خود و شبکه های اجتماعی سرگرم هستند. مدت کوتاهی دور هم می نشینند، کمی خوش و بش می کنند و بعد هم ناهار یا شامی می خورند و هر کس می رود دنبال کار خودش. انگار نه انگار که مثلاً آمده اند مهمانی که همدیگر را ببینند، دور هم باشند و از اوضاع و احوال هم خبر بگیرند. این روزها واقعاً اوضاع مهمانی رفتن آدم ها فرق می کند. یادی از مهمانی های ...