سایر خبرها
عشق گناه آلود یک زن به دوست پسر سابق اش / او به پلیس مشهد چه گفت؟
م آیلین شده بودم اما همچنان روابط سرد عاطفی بین ما حکمفرما بود و من فقط به امور خانه داری و بچه داری می پرداختم. در این میان حامد که از این وضعیت خسته شده بود، روزی کنارم نشست و از من خواست اگر موضوعی را در دلم دارم که مرا آزار می دهد برایش بازگو کنم. من هم که تحت تاثیر جملات محبت آمیز همسرم قرار گرفته بودم، ناگهان ماجرای آشنایی و عشق و عاشقی خیابانی ام با تورج را برایش بازگو کردم. آن ر ...
نوه خطاکار از قتل عمد تبرئه شد
حالی که شوکه بود و رنگ به صورت نداشت به مأموران گفت: امروز ظهر برای رفتن به مسجد از خانه بیرون رفتم و بعد از نماز به خانه برگشتم، اما هر چه زنگ زدم، کسی در را باز نکرد. کلید همراهم نبود. از نگرانی با فرزندانم تماس گرفتم و آن ها بلافاصله خودشان را مقابل خانه رساندند. سپس قفل در را شکستیم و وارد خانه شدیم، اما جسد همسرم را دیدیم که خونین روی سجاده نماز افتاده بود. بعد از این توضیحات جسد به ...
می خواستم گزارشگر فوتبال شوم اما به جبهه رفتم
آیند سرک می کشند و می روند. تصورم این بود که دوستان می خواهند خرده بگیرند اما بعد از پایان برنامه مورد تشویق قرار گرفتم. بعد که جنگ شروع شد به عنوان گوینده و گزارشگر به جبهه رفتم و طی 8سالی که در صدا و سیمای اهواز بودم کارم همین بود. ظاهراً جزو نخستین گزارشگرهایی بودید که خبر آزادی خرمشهر را از رادیو اعلام کردید. اینطور نیست؟ بله، برای خوزستانی ها خیلی جالب بود. همه بچه های خوزستان در ...
شکنجه مرد جوان در باغ به دلیل رابطه نامشروع
خانه بودم. یک روز دم صبح وقتی که کارم تمام شد، به خانه آمدم و متوجه شدم مردی غریبه که بعدها فهمیدم نامش امید است در خانه ام است و با همسرم ارتباط دارد. من همان زمان در را روی ریحانه و امید قفل کردم و موضوع را به پلیس گزارش دادم و آنها بازداشت شدند. ضمن اینکه موضوع را به پسرعموهای ریحانه هم گفتم. ریحانه و امید در کمال تعجب یک هفته بعد آزاد شدند. همه مدارک علیه آنها کامل بود و نمی دانم چطور شد که ...
ناگفته های حاجی ایرانی از زندان عربستان/ قدر آفتاب را حالا می فهمم!
ر این مدت با هیچ کسی ارتباطی نداشتم. چند بار از سعودی ها خواستم که اجازه دهند تا با خانواده ارتباط بگیرم تا از وضعیتم مطلع شوند. اما اصلا قبول نکردند. نمی دانستم مسوولان هم حتی می دانند کجا هستم یا نه؟ صبح ها، این درِ بزرگ که دریچه کوچکی داشت، باز می شد و من 15 ثانیه وقت داشتم غذای بی کیفیت را بردارم و اگر برنمی داشتم با رفتار تند مواجه می شدم. در پلاستیک فریزر، برنج را می ریختند و خو ...
منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور
ادعیه کمیل و ندبه توجه خاص داشت و نوایش در این مسجد می پیچید. این شهید بزرگوار قبل از پیروزی انقلاب هم به دلیل فعالیت های مذهبی که داشت تحت تعقیب ساواک قرار داشت. با همسر این شهید بزرگوار گفت وگویی ترتیب دادیم که در زیر می خوانیم. چطور با شهید مصطفی آشنا شدید و ازدواج کردید؟ سال آخر دبیرستان بودم و دیپلم گرفته بودم که از طریق یک معرف با این شهید آشنا شدم ...
این چادر باید طلایی می شد
داشتی؟ آن زمان خیلی خوشحال بودم که قهرمان شده ام. اما خوشحالی بیشتر من به این دلیل بود که با چادر روی سکو رفتم و پرچم ایران را بالا بردم. از چند سالگی چادر سر می کنی؟ از وقتی بچه بودم حجاب را دوست داشتم. چادر رنگی همیشه همراه من بود. دوست داشتم می پوشیدم، دوست نداشتم هم نمی پوشیدم. اجباری در کنار نبود. اما وقتی بزرگ تر شدم بیشتر به حجاب علاقه مند شدم و تصمیم گرفتم حجاب ...
روایت متهمان آشوب| برای ابراز همدردی آمده بودم ولی به آشوب و جنگ ختم شد/ مطالب علی کریمی و آقامیری روی ...
، الآن حدود 13 سال می شود که در ایران هستم. علت برگشتنم به ایران هم به خاطر این است که کشورم را دوست دارم و دوست داشتم اینجا زندگی کنم. البته خانواده من سیاسی بودند، از همه بیشتر پدرم سابقه فعالیت های سیاسی داشت و در زمان شاه هفت سال زندان بود. انقلاب که شد پدرم آزاد شد و چون شرایط مساعد نبود به آلمان رفتیم. آنجا پناهندگی گرفتیم و پدرم بعد از سه - چهار سال کار سیاسی را کنار گذاشت. من هم در آلمان ...
سرنوشت تاریک عشق خیابانی دختر عاشق پیشه به مرد زن و بچه دار / خبر مرگش مرا شوکه کرد!
سراغم آمد و ادعا کرد به خاطر من همسر و فرزندانش را رها کرده و قصد دارد با من ازدواج کند! من هم که منتظر چنین فرصتی بودم با وجود همه مخالفت ها پذیرفتم و با او به یکی از شهرهای جنوب کشور رفتیم عرشیا نیز در یکی از ادارات دولتی استخدام شد و ما سال ها به طور پنهانی با یکدیگر زندگی می کردیم در این شرایط باز هم اختلافاتی بین ما به وجود آمد چرا که او مرا پیردختری می دانست که باعث شده ام تا با ...
خوشحالم روی سکو با چادر پرچم ایران را بالا گرفتم
نائب قهرمانی مسابقات استان خراسان رضوی را کسب کردم. در سال 99 هم در مسابقات کشوری شرکت کردم و در آنجا مقام ششم را کسب و به اردوی تیم ملی دعوت شدم. در مسابقات اندونزی هم برای اولین بار بود که در چنین رویداد بین المللی شرکت کردم. وی افزود: در ابتدای مسابقات آسیایی کمی استرس داشتم. با خودم فکر می کردم که همان اتفاقی که دوست دارم رقم بخورد و اگر هم نشد من همه تلاش خود را کردم و خیالم راحت است که ...
افسر ارتش شاهنشاهی که رزمنده دیروز و شاعر امروز است
...، عراق سوله را هدف موشک قرار داد و همه 13 خلبان ما همانجا پر پر شدند. هم دوره ای داشتم به نام سرهنگ عروجی. آمد و با من خداحافظی کرد و همان روز به جبهه اعزام شد. فردای همان روز در تانک شهید شد. حتی لباسش هم به دست خانواده اش نرسید. سربازی هم داشتیم که اهل روستای می آباد از توابع بخش مرکزی ملایر بود که عازم جبهه شد و هنوز هم خانواده اش چشم انتظار بازگشت نشانه ای از او هستند ...
رابطه جنسی زن شوهردار با فروشنده لباس/ شکایت مرد از همسرش به جرم خیانت!
بیمارستان مرخص کردند و تا حدودی مورد توجه همسرم قرار می گرفتم با بزرگ شدن فرزندانم تصمیم گرفتم حرفه ای را برای خودم دست و پا کنم و با توصیه یکی از دوستانم به صورت اشتراکی آرایشگاهی را دایر کردیم و بیشتر اوقات خودم را در در محل کارم سپری می کردم و دیگر به کمبود محبت هایم فکر نمی کردم. روزی برای خرید لباس به یک بوتیک لباس فروشی که فروشنده آقا داشت، رفتم. یک لباس انتخاب کردم فروشنده طوری از ...
خیانت تازه داماد بی حیا به همسرش/ او با خواهر خانمش رابطه داشت!
ما می آمد، اما ارتباط خوبی با پدر و مادر و خواهر کوچک ترم داشت. او هر بار که هدیه ای برای من می خرید، همزمان کادویی هم به خواهرم می داد. پدرم نیز که کارگر ساختمانی بود و درآمد چندانی نداشت، از این رفتارهای دامادش بسیار خوشحال بود. من نیز از پیمان به خاطر همه محبت هایش به خواهرم قدردانی می کردم تا این که فهمیدم توجه او به حمیرا غیرمتعارف است به گونه ای که یک شب به طور اتفاقی از خواب ...
اعترافات زشت و شرم آور یک زن متاهل درباره روابط نامشروعش
نزدیک بود و من قصد داشتم به خاطر چشم و هم چشمی و حسادت های زنانه در این مجلس خودنمایی کنم چرا که برادرم برای کادوی عروسی همسرش پراید صفر خریده بود، ولی فریبرز توان مالی پرداخت هزینه های لباس یا حتی آرایشگاه گران قیمت را نداشت. به همین دلیل موضوع را برای پسر جوانی بازگو کردم که در یکی از قرار های کافه ای گروه، با او آشنا شده بودم. سیروس که از خانواده ای مرفه بود نه تنها همه هزینه های لباس و ...
جانبازان و آزادگان زرتشتی | روایتگر یگانگی و همبستگی همه ایرانیان
اپ شد و ما همگی خود را به بیرون پرت کردیم. او به من گفت که خمپاره به جیپ خورده و از بین رفت. همسرم در این حادثه، دستش شکست، اما خیلی از جبهه و جنگ برای ما تعریف نمی کرد، چون دوست نداشت اتفاقات بد را برای ما بازگو کند. بار آخری که همسرم خواست ما را ترک کند و جبهه برود، به دلش افتاده بود که این رفتن، برگشتی ندارد، جدا شدن از فرزندانش برای او بسیار سخت بود و همسرم از تمام خویشان و همسایگا ...
محاکمه مرد ایرانی که در گرجستان قاتل شد/ عضو یک گروه شیطان پرست شده بودم
تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم یک تاجر ایرانی از مهاجران هموطن خود حمایت می کند به همین خاطر خیلی خوشحال شدم و به دفترش رفتم. شهرام در پاسخ به این سؤال که چرا دست به قتل زدی، گفت: من وقتی به دفتر وحید رفتم سعی کردم همه مشکلاتم را با او درمیان بگذارم و مطلبی را از وحید پنهان نکنم. به همین خاطر پس از آشنایی اولیه توضیح دادم که مدتی پیرو یک فرقه شیطان پرستی شده بودم. در ابتدا وحید سکوت کرد ...
کودک ربایی برای ازدواج اجباری با مرد همسایه
، فتانه برای تحقیقات به دادسرا احضار شد، زن جوان که دستش رو شده بود، گفت: مدت ها بود که به سیروس علاقه مند شده بودم، اما او تمایلی به من نداشت. به خاطر علاقه ام خودم پیشقدم شدم و پیشنهاد ازدواج دادم، اما او مخالفت کرد و خانه اش را اجاره داد و رفت. مدتی بعد زن جوانی با فرزندش ساکن آن خانه شدند و من بعد از مدتی از صحبت های زن جوان و رفت و آمد های سیروس متوجه شدم که به هم علاقه مند شده اند. ...
داستان سرقت های معمایی دزد سیاه پوش
که کسی به من شک کند. با اینکه کلید داشتم باید صحنه سازی می کردم. قفل در را تخریب کردم و برای دزدی به خانه اش رفتم. سه بار این سرقت ها را انجام دادم. یک لباس یک دست مشکی هم خریدم تا شناسایی نشوم و لو نروم. چون خودم پیگیر پرونده بودم، فکر نمی کردم کسی به من شک کند. باز هم قصد داشتی به این سرقت ها ادامه دهی؟ با خودم گفتم اگر چند سرقت دیگر از خانه عمویم انجام دهم، می توانم بار خودم را ببندم و وضعیت مالی ام برای همیشه خوب خواهد شد، ولی لو رفتم و دستگیر شدم. ...
قاتل: در بگومگو عصبانی شدم زنم را خفه کردم
از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و به یکدیگر علاقه مند بودیم. من فریب زن جوان را خوردم. با اینکه من همسر و فرزند داشتم اما او با من ارتباط برقرار کرد و کاری کرد که از زندگی و همسرم زده شوم. او با حرف هایش باعث ایجاد اختلاف بین من و همسرم شد و زندگی ام را نابود کرد. باور کنید من نیتی برای قتل همسرم نداشتم و از عمو و زن عمویم می خواهم که به خاطر فرزندمان من را ببخشند. با وجود پشیمانی متهم اما ...
قتل مرد هوسران توسط همسرش
جدا نشدی؟ به خاطر دخترم . اگر از همسرم جدا می شدم، او حضانت دخترم را می گرفت و اجازه نمی داد او را ببینم. چطور با همسرت آشنا شدی؟ ما خیلی سنتی ازدواج کردیم. او از بستگان پدرم بود و وقتی 15 سال داشتم به خواستگاری ام آمد و با او ازدواج کردم. چند سال از خودت بزرگ تر بود؟ حدود 17 سال. از چه زمانی متوجه خیانت او شدی؟ همان ...
برای شهادت همرزمانم گریه نکردم
آغاز شده بود بعد از فرود هواپیما رزمنده ها را سریعا به پادگان دوکوهه منتقل کردند. این پیشکسوت دفاع مقدس افزود: در عملیات فتح المبین به عنوان اولین عملیاتی که در آن شرکت داشتم کمک آرپی جی زن بودم و بعد از آن در عملیات های بیت المقدس، والفجر 3، خیبر، بدر، والفجر 8 و کربلای یک، 4، 5 و 8 حضور داشتم. وی با اشاره به خاطرات تلخ و شیرین دوران دفاع مقدس گفت: از جمله خاطرات خوب آن زمان ...
بنزما: شروعم در رئال مادرید خوب نبود چون خیلی بچه بودم/ من با نسل زیزو و رونالدوی برزیلی بزرگ شدم
چیزی نبود که هر روز به آن فکر کنم، فکر نکنید به تمرین می رفتم برای اینکه می خواستم توپ طلا را ببرم. اما همیشه از بچگی در ذهنم بود. من با نسل زیزو و رونالدوی برزیلی بزرگ شدم. آنها توپ طلا را برنده می شدند. من با تماشای آنها یاد می گرفتم که فوتبال را دوست داشته باشم. از بچگی رویا و هدف و آرزویم بوده است. من سعی می کنم تمام آرزوهایم را حداقل در مورد حرفه ام برآورده کنم. به هرچه آرزو داشتم می رسم ...
خیانت های همسر رنگ خون به خود گرفت/ خودکشی زن جوان به خاطر هوسرانی های همسرش! +جزییات کامل
... او در نهایت خسارت به پروژه و مبلغ هنگفتی را که برادرم به عنوان قرض از او گرفته بود، بهانه قرار داد که اگر این مبالغ را به او پرداخت کنم به صورت توافقی مرا طلاق می دهد. من هم که این پول را نداشتم خیلی زود به سراغ فرشید رفتم که دوست نزدیک رحیم بود و با او در مراسم عقدکنان دخترش آشنا شده بودم. وقتی ماجرا را برایش شرح دادم او نیز بدون تامل چکی با مبلغ درخواستی من امضا کرد و به دستم ...
سخت گیری دارنده توپ طلا به پسرش
. پنجمین جام خیلی خاص بود. نمی گویم که نسبت به بقیه جام ها نقش بیشتری داشتم اما چنین حسی داشتم. *پیشرفت در باشگاه: شروع خیلی مشکلی داشتیم چرا که خیلی جوان بودم و در رئال مادرید تنها بودم. زبان اسپانیایی را بلد نبودم. اولین فصلم خیلی مشکل بود اما با خودم فکر کردم: آسان نیست. استعداد دارم و همه چیز برای موفقیت در این باشگاه مهیاست اما باید بهتر شوم و رشد کنم. اگر به سطح کنونی ادامه ...
امروز سالروز تولد ابوالقاسم حالت است
.... همه می دانستیم در ماه محرم کسی نمی تواند ازدواج کند. (کسی به احترام این دو ماه ازدواج نمی کند.) دلیل بعدی مخالفت قلبی من با ازدواج بود. و دلیل مهم تر اینکه اصلا دختری را برای ازدواج و زناشویی در نظر نگرفته بودم. آن روز گذشت و ماه محرم آمد. من برای استفاده از چند روز تعطیلی که داشتم راهی تهران شدم. از آبادان به تهران آمدم و در تهران بود که برای دیدن دایی ام به خانه اش رفتم. من مدت ها ...
(عکس) رستوران شیک و لوکس احمدرضا عابدزاده پاتوق سلبریتی ها
با همه وجود برای من دعا کردند و خدا هم به خاطر همین اخلاص و صمیمیت و از ته دل خواستن، جواب دعای آن ها را داد. زمانی که مردم به رستوران من می آیند نیز، همچنان با مهربانی برخورد می کنند. دستپختم خوشمزه است: اگر به پای تعریف از خودم نگذارید باید بگویم دستپختم خوب است و هرکس آن را خورده از آن تعریف کرده است. وقتی تصمیم به افتتاح این رستوران گرفتم در طبخ غذا دقت کردم و فکر می کنم از آن روز به بعد به نوعی با آشپزی حرفه ای آشنا شدم که برای من بسیار لذت بخش بود. منبع: وقت صبح ...
محاکمه عامل قتل تاجر ایرانی در گرجستان
مشغول به کار شدم. به من گفتند یک تاجر ایرانی هست که به ایرانیان در گرجستان کمک می کند. من عضو یک فرقه شیطان پرستی شده بودم و حرف هایی در فضای مجازی منتشر کرده بودم. وقتی در دفتر کار مسعود فیلم ها را به او نشان دادم عصبانی شد و گفت به من کمک نمی کند، به همین خاطر با هم درگیر شدیم و من با یک خنجر تزئینی که چند روز قبل خریده بودم چند ضربه به او زدم. سپس موبایل و نوت بوکش را دزدیدم و فرار کردم. ...
3 روز اسارت پزشکی سرشناس در چنگال آدم ربایان مامورنما
متهم سر مرا به پایین خم کرد و اسلحه را روی سر من گذاشت ، بعد از آن هم با بستن دست و پا و چشمانم به سمت جنوب تهران حرکت کردند. حدود ساعت 11 هم اقدام به بیهوشی من کردند که البته موفق به انجام آن نشدند ومن هوشیار بودم اما خودم را بیهوشی زده بودم. وی افزود: من را داخل یک خانه بردند که رمپ پارکینگ داشت و پس از آن هم به یک انباری نمور وکثیف منتقل شدم، متهمان پس از آن شروع به تهدید من کردند و ...