سایر منابع:
سایر خبرها
آنهایی که در نوجوانی مرتکب قتل شده اند و امروز آزادند
.... هشت سال تمام به ترفندهای مختلف خودم را به دیوانگی زدم که اعدام نشوم. سال آخر هم در زندان رشت بودم. توی این سال ها صدبار اعتراض دادم و بالاخره خانواده ولی الله به 170 میلیون تومان راضی شدند. می دانی؟ من مطمئن بودم که مادرش اعدامم نمی کند. مادرش من را خیلی دوست داشت. بچه که بودیم صدایم می کرد. سر من را روی یک زانویش می گذاشت و سر ولی الله را روی زانوی دیگرش و برایمان می خواند . 18 دی ماه سال 92 ...
برجام 1 چه گلی به سر وضعیت اقتصادی مردم زد که حالا گفتاردرمانی برجام 2 را نزدیک انتخابات زمزمه می کنند
بود؟ برای اقتصاد و مردم چه خواهد داشت، برای اوضاع سیاسی منطقه و امنیت منطقه چه دارد و بعد در مورد برجام 2 صحبت شود. اصلا ببینیم که این آیا الگوی خوبی بوده و آمریکا که روز 22 بهمن همه تنفر و انزجار خود را نسبت به آن اعلام کردند، به وعده های خودش عمل می کند؟ و تازه اگر عمل بکند آیا نتیجه ای برای مردم خواهد داشت؟ بعد می شود درباره الگو برداری آن هم نه با این روش ها بلکه با روش های جدید ...
سحر قریشی: هنوز کل سینمای ایران را نمی شناسم چه برسد به سینمای جهان
روراست هستم و دستم در دست مردم است. این اتفاق شاید برای هر خانواده ای بیفتد که طلاق بگیرد و با فرد جدیدی آشنا شود. من اگر ازدواج کنم حداقل با مجلات معتبرتر صحبت یا در اینستاگرام خودم اعلام می کنم. حتی نام نامزدی را آقای رشیدپور روی من گذاشت؛ اما به نتیجه رسیدم که اشتباه کردم و گفتم دیگر اجازه نمی دهم کسی از زندگی من چیزی بداند. از طرفدارانم هم عذرخواهی می کنم چون خواستم با آنها صمیمی باشم. ...
ماجرای تبانی د ر لیگ یک فوتبال
چنین اشتباهی کنم که گل چهارم را بخوریم؟ اگر بازی بعدی ما را دیده باشید متوجه می شوید که تماشاگران چگونه مرا تشویق می کردند. اینکه بیاییم با یک فیلم این حرف ها و تهمت ها را بزنیم، صحیح نیست. چندین و چند سال است که من پیشنهادات خوبی دارم ولی به همه آن ها جواب منفی داده ام تا پشت خط گلرهای اسمی لیگ برتر نمانم بعد یک شبه می آیند آبروی مرا می برند؟ چرا اجازه دفاع به من ندادند؟ - با برنامه تماس ...
دستگیری مردی که همسر خود را به قتل رساند
و نهایتا با مسعود تماس گرفته و وی نیز خود را به خانه رساند و همراه مسعود وارد شدیم که با جسد مادرم مواجه شدیم. *تحقیقات از همسر متوفی در تحقیقات اولیه مشخص شد که همسر متوفی بنام مسعود ( 66 ساله ) پس از مرگ همسر اولش ، مجددا در سال 90 با متوفی که او نیز چند سال پیش همسرش فوت کرده ازدواج مجدد کرده اما با این وجود، هر دو نفر به صورت جداگانه زندگی می کردند. مسعود گفت : صبح روز بیست ...
از فراری دادن روحانی مسجد تا حساسیت شدید ساواک روی چادر مشکی
توانستم در کلاس درس حاضر شوم تا اینکه در سال 1361 روز قدس استادیوم قدس همدان در موقع نماز جمعه همراه مادرم بودم که به یک باره وسط استادیوم مورد بمباران دشمن قرار گرفت در آن روز آیت الله نوری به خاطر اینکه نماز جمعه تعطیل نشود نماز را به مسجد جامع همدان منتقل کردند و حدوداً 80 نفر در آن روز به شهادت رسیدند؛ طوری که از تمام خانه ها توسط یک وانت بار برای بیمارستان ها برای مجروحان ملحفه، قیچی و هر ...
ناگفته های یک "مدافع حرم" از مبارزه با داعش
روزنامه ایران پس از این مقدمه، آورده است: اسمش کاظم است. 35 سال دارد. خانه کوچکی در مرکز شهر دارد. روی مبل نشسته و زیر پای چپ بانداژ شده اش چهارپایه ای پلاستیکی گذاشته اند تا راحت باشد. دو پسر 3 و 5 ساله اش از سر و کولش بالا می روند. البته حق هم دارند، پدرشان را 25 روزی ندیده اند. کاظم متفاوت تر از آنی است که فکرش را می کردم. پیش خودم جوانی قد بلند و چهارشانه با هیکلی ورزیده تصور می کردم ولی او یک جوان کاملاً عادی است. قدی متوسط دارد با صورتی کشیده و بینی عقاب گونه و اندامی لاغر. آرام است و با ...
جسد گمشده سیل 7 ماه قبل، پیدا شد!
، خواهر حسن ، یک روز بعد از خاکسپاری برادرش، در گفت وگو با شهروند با صدایی گرفته و مغموم، از روزی می گوید که چشم انتظاری پدر و مادر با تحویل گرفتن بدن پسرشان از پزشکی قانونی و بلاتکلیفی هفت ماهه شان با خاکسپاری او در قطعه 305 بهشت زهرا تمام شد: یک هفته پیش از آگاهی شاپور تماس گرفتند و گفتند بیاید برای پیگیری. پدر و مادرم رفتند و آنجا عکس چهار جنازه را به آنها نشان دادند. مادرم آن روز به یکی از ...
ناگفته های یک "مدافع حرم" از مبارزه با داعش
به گزارش نامه نیوز، روزنامه ایران پس از این مقدمه، آورده است: اسمش کاظم است. 35 سال دارد. خانه کوچکی در مرکز شهر دارد. روی مبل نشسته و زیر پای چپ بانداژ شده اش چهارپایه ای پلاستیکی گذاشته اند تا راحت باشد. دو پسر 3 و 5 ساله اش از سر و کولش بالا می روند. البته حق هم دارند، پدرشان را 25 روزی ندیده اند. کاظم متفاوت تر از آنی است که فکرش را می کردم. پیش خودم جوانی قد بلند و چهارشانه با هیکلی ورزیده تصور می کردم ولی او یک جوان کاملاً عادی است. قدی متوسط دارد با صورتی کشیده و بینی عقاب گونه و اندامی لاغر. ...
نقشه مأمور مخفی قلابی برای کلاهبرداری میلیونی
، مرد جوان دستم را گرفت و گفت مأمور مخفی وزارت اطلاعات بوده و همه حرف های مرا ضبط کرده است. درحالی که به شدت ترسیده بودم بریده بریده به او گفتم که من حرف بدی نزدم. مرد جوان اما مدعی بود که من به نظام توهین کرده ام و باید برای تشکیل پرونده و بازجویی به اداره آنها بروم. او می گفت به خاطر تعطیلی اداره ها و اینکه آخر هفته است باید 2روز بازداشت بمانم و بعد به دادسرا معرفی شوم. پیرمرد التماس ...
گفتگو با پرویز پرستویی، مردی از جنسِ مردم
...> – دست شان درد نکند! جالب بود که تمام بچه های هم نورد با من، می گفتند یک استشهاد محلی کوهنوردی تهیه کنیم و بگوییم پرستویی هر روز اینجاست. خیلی ها می گفتند کوهنورد هفته ای یک بار به کوهنوردی می رود، چه شده که پرویز پرستویی هر روز سر به کوه گذاشته؟ من به هیچ عنوان با این لفظ افسردگی و انزوا، خویشی ندارم چون مسیرم را انتخاب کرده بودم. ما حق نداریم افسرده باشیم. ما حق نداریم دچار انزوا شویم. ما شرح ...
لحظه های قبل از اعدام شهید لبافی نژاد به روایت همسرش
زندانی انفرادی به طول یک و نیم و عرض یک متر بودم. اتاق خفه و تاریکی بود که واقعاً تحمل اش دشوار بود. از همه بدتر موقعی بود که ما را پشت در اتاق شکنجه به صف می کردند و با شنیدن هر صدای فریاد و ناله ای می لرزیدیم. تمام لحظات آن یک سال شکنجه بود و هر بار که در زندان باز و بسته می شد، فکر می کردیم حالا نوبت ماست. *شکنجه گر شما چه کسی بود؟ منوچهری و گاهی هم حسینی. در تمام طول شکنجه ...
روابط عاشقانه انزواطلب ها
بیشتری به تنها ماندن دارید. در واقع شما برای پنهان کردن خود واقعی تان هزینه گزافی می پردازید زیرا احساس می کنید اگر کسی خود واقعی شما را بشناسد، همه چیزتان را از دست می دهید و این برایتان تفاوت چندانی با مرگ ندارد! به مرور شادی، صمیمیت و اعتماد از وجود شما رخت می بندد و جای خود را به پوسته ای نفوذناپذیر می دهد. به این ترتیب، شخصیت دروغینی برای خود می سازید که از خود حقیقی تان قوی تر است ...
گفتگو با پسری که دختران را اغفال می کرد
در بهشت زهرا(س) یا در خیابان ها می خوابیدم. مدتی هم در یک کبابی در مشهد کار کردم و شب ها هم همان جا می خوابیدم. قبل از آن ، چه می کردی؟ همه کار کرده ام از بلال فروشی بگیر تا دست فروشی، هر کاری که فکر کنی، کرده ام. برادرهایت چه می کنند؟ سه نفر از آنها از من بزرگ تر هستند و ازدواج کرده و پی زندگی خودشان رفته اند. من هم که الان اینجا هستم و یکی از برادرانم ...
نشست کتاب خوان مدرسه ای در زرندیه برگزار شد
است و کشیش محلی هم او را تشویق می کند و به او خواندن و نوشتن یاد داده است. یک روز که تام اطراف دروازه های قصر پرسه می زد شاهزاده کم سالی را می بیند. نگهبانان تام را می زنند تا او را دور کنند تا این که شاهزاده به آنها فرمان می دهد که از این کار دست بردارند. بعد از تام دعوت می کند که به داخل قصر بیاید، این دو شیفته تفاوت های سبک زندگی یکدیگر و در عین حال شباهت های ...
شگرد خاص برای اخاذی15میلیون تومانی/من مامور ویژه برخورد با مخالفان کشور هستم!
ایران نوشت:چندی پیش مردی با مراجعه به دادسرای خارک از داستان عجیب گرفتار شدن در دام فریبکاری مرد جوان پرده برداشت. مرد بازنشسته در شعبه چهارم دادسرای خارک به بازپرس گفت: به خاطر بیماری قلبی ام به مطب دکترم در میدان آرژانتین رفتم و پس از معاینات پزشکی به سمت خانه در حرکت بودم که متوجه مرد جوانی شدم که در چند قدمی ام درباره مسائل اقتصادی و مشکلات جامعه با تلفن حرف می زد و پس از پایان حرف ...
با امیر حاج رضایی از مخبرالدوله تا خیابان دانشگاه/ بدون کتاب دوام نمی آورم
و صریح می گوید و نگران قضاوت شدن نیست. درباره بعضی از فیلم ها می گوید: ساده بگویم، خیلی از فیلم ها را متوجه نمی شوم، بعد با خواندن تحلیل ها و نقدها، یک مقدار ارتباط برقرار می کنم، مخصوصا با خواند نقدهای منتقدانی که نظرشان برای من قابل احترام است. همین باعث می شود که من بروم یک فیلم را ببینم. دست خالی از سینما بیرون نمی آیم، یک چیزی یاد گرفته ام و آمده ام بیرون. مرزبندی هم ندارم، مثلا ...
دیگر برای امرار معاش بازی نمی کنم/ می خواهم بچه ها مرا بشناسند
به معنی دوری از تلویزیون نیست، بیان کرد: اتفاقا قاب تلویزیون را خیلی دوست دارم چون با مردم احساس نزدیکی می کنم و سعی می کنم هیچ وقت فرصت بازی در تلویزیون را از دست ندهم اما ترجیح می دهم بعد از این متفاوت تر ظاهر شوم. بختیاری با اشاره به اینکه برای حضور در شبکه نمایش خانگی هم همین نظر را دارد، گفت: پیشنهاد تله فیلم ها و آثار رسانه تصویری هم به من می شود ولی همه این ها را رد کردم چون دلم ...
برای اینکه کمتر شلاق بخوریم،تا می توانستیم فریاد می زدیم!
ساواک بیفتم. اسم مستعار رابط ما با سازمان یوسف بود. یک روز در مشهد پنج ساعت با او در باره تغییر مواضع ایدئولوژیک بحث کردم. اذان مغرب بود که بحث مان تمام شد. در همان موقع صدای اذان بلند شد. گفتم: در بحث ایدئولوژیک با تو که قانع نشدم، ولی اذان نیاز به استدلال ندارد! خدا را شکر می کنم که همواره در مواقع بحرانی دست ام را گرفته و هدایت ام کرده و نگذاشته است دچار لغزش شوم. خود سازمان می دانست صادق ترین ...
اسناد توزیع برنج آلوده بیخود می گوید/با سروصدای رسانه ها انبارها پلمب شد/اگر آرسنیک داشت چرا مجوز ورود ...
...! تسینم: نامه خطاب به شما ( بازرگانی دولتی ایران) است و انبار شهید مدرس نام برده شده است. دو روز بعد نیز شما در واکنش به این نامه، نامه زده اید به مناطق چهارده گانه که محموله نامبرده شده را فعلاً دست نگه دارید تا مجدد آزمایش شود. قنبری: درسته. تسینم: اشکال همین جاست؛ وقتی معاونت غذا و دارو صراحتاً اعلام می کند برنج غیرقابل مصرف است، چرا در نامه دوم اعلام می ...
اشعار آیینی ویژه ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
... (سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است) وحید قاسمی ... برای آمدنت لحظه بی قراری کرد ... قلم به دست گرفتم که با خدا باشم قلم به دست گرفتم که از شما باشم قلم به دست گرفتم که از تو بنویسم و با ثنای تو هم دوش انبیا باشم قلم به دست گرفتم در انزوای خودم که غرقتان شوم و از خودم جدا باشم قلم به دست گرفتم ...
هتک حرمتِ دختر دانشجو برای تخریبِ روحیه انقلابیون / دوکلمه موردِ تاکید امام خمینی(ره) چه بود؟
منظور شکنجه روحی و تضعیف اراده بنده و امثال بنده داشتند. این گونه اتفاقات، بسیار تلخ و ناراحت کننده بود؛ اتفاقاتی که به کرات روی می داد. آخرین باری که زندانی شدید، چه زمانی بود؟ آخرین باری که زندانی شدم اردیبهشت 1357 بود. در مسجدجامع کرج سخنرانی می کردم که مرا از منبر به پایین کشاندند و یک شبانه روز در اداره ساواک کرج و 16 روز هم در کمیته مشترک تهران بازداشت بودم. ...
عقدمان را آقا خواند
. من آن موقع در بسیج و سپاه فعالیت می کردم و همه چیز برایم ملموس بود خیلی از این قضایا دور نبودم. من بدون هیچ تردیدی پذیرفتم و از خدا خواستم تا مرا در راهی که انتخاب کرده ام، کمک کند. روی انتخابم خیلی مصمم بودم و شکی برای من وجود نداشت. الان هم ندارم امیدوارم در وظایف و کارهایی که انجام می دهم، کوتاهی نداشته باشم. دیدگاهم هنوز هم عوض نشده است، همان نگاه گذشته را حفظ کرده ام. انتخاب آگاهانه ...
چپی ها با لودادن های مکرر کامیونیست لقب گرفته بودند!
! اساسنامه مؤتلفه را شهید بهشتی به شکلی تنظیم کرده بودند که اگر به دست ساواک هم می افتاد، نمی توانست چیزی را درباره ما اثبات کند، چون ظاهراً متعلق به یک هیئت دینی بود. یک بار چند اساسنامه را از منزل مرحوم آقای شفیق گرفتند و ایشان گفته بود: ما برای شناخت اسلام جلسه می گذاریم، اینکه جرم نیست! ظاهر اساسنامه مؤتلفه نشان می داد مربوط به یک هیئت دینی است و تمام جزئیات در آن رعایت شده بود. البته تدوین این ...
کلاهبرداری کارمند قلابی وزارت اطلاعات
کرده است. این مرد درباره جزییات ماجرا گفت: من چند وقتی در وزارت دفاع کار می کردم و بعد از آن بازنشسته شدم. عصر دیروز از خانه ام درحوالی میدان تجریش به خاطر مشکل قلبی که دارم، به مطب پزشکم رفتم. وقتی کارم در مطب تمام شد، در راه برگشت به خانه ام بودم که حوالی میدان آرژانتین با مرد جوانی که تلفنی درحال حرف زدن بود، برخورد کردم. این مرد با کسی در آن سوی خط درباره واریز یارانه دولتی حرف می ...
استخاره کرد و آیه جهاد آمد
.... آنجا آشنایی صورت گرفت. آن زمان حاج سعید 23 سال سن داشت و من 19 ساله بودم. در مورد معیارهایم برای ازدواج پرسیدند و همین طور صحبت هایی در خصوص شهید بهشتی و بنی صدر و این طور مسائل پیش آمد که آن زمان بحث روز بود. حالا نگو اینها با سؤالاتشان من را برای همسر آینده ام ارزیابی می کردند. بعد از آن مادر حاج آقا به منزلمان آمدند و گفتند می خواهیم شما را هفته آینده برای پسرمان خواستگاری کنیم. فقط چون حاج ...
روایت تلخ از تاثیر حرف شیطنت آمیز زن همسایه!
شهدای ایران : زن 28 ساله درحالی که چشمانش از شدت گریه به سرخی گراییده بود و عنوان می کرد نگران فرزندانم هستم و اکنون نیز زندگی ام در معرض سایه شوم طلاق است به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: زمانی که 18 سال داشتم به طور سنتی و با راهنمایی بزرگ ترها با رحیم ازدواج کردم. او از هر نظر مرد خوبی بود و هر روز عشق و علاقه ما به یکدیگر بیشتر می شد. همسرم کارمند یک اداره دولتی است به همین خاطر هم ...
اگرحب خدا در دل انسان افتاد، حب دنیا هیچ می شود
...، بلد است شتر را کجا بخواباند، شما نگران نباشید، فقط دعا کنید، به دعای شما نیاز است. یعنی باور نمی شد همه آن فتنه ها با دست خالی ما برطرف شود، ما هیچ نداشتیم. امّا وقایع سختی هم پیش رویمان بود. کوتای نوژه چه بود!؟ که اگر می شد، تمام بود. این قضیّه طبس! هلی کوپترها و هواپیماهای آمریکایی آمدند و راحت راحت نشستند و قصدشان این بود که بیایند و امام را بدزدند و به آمریکا ببرند و محاکمه کنند ...
امام به عنوان پدر ماست
...> یکبار وقتی مجروح شد برای مرخصی و درمان بیشتر به خانه آمد هنوز حالش کاملاً خوب نشده بود که قصد رفتن کرد، در جوابم که از او خواسته بودم بیشتر بماند و استراحت کند، گفت: بابا اگر تو بیایی جبهه و آن همه خوبی و ایمان را ببینی، دیگر دلت نمی خواهد حتی یک لحظه هم که شده آنجا را ترک کنی. جوان مهربان و دلسوزی بود، هر وقت که از منطقه می آمد به سراغ خانواده های شهید روستا می رفت و هر کاری از دستش ...
روایتی از اولین شهید قیام 29 بهمن تبریز / گلوله ای که جواب یک سیلی شد/ عاشورایی که بر محمد گذشت
ضبط کرده بود گوش می کردیم. یکی دیگر از کارهای هر شب محمد این بود که اعلامیه های امام(ره) را دست نوشته می کرد و به دست مردم می رساند. هرچه کتاب داشت هرچه به دستش می رسید، عکس های شاه، ولیعهد، فرح همه را پاره می کرد؛ یک روز دیدم که چند پرده در یک قفس به خود به خانه آورد و همه ی آن عکس هایی را که از کتاب ها پاره کرده بود، مرتب درون قفس و زیر پای پرندگان قرار داد. مادرم گفت رفت و آمد به خانه ...