من یک دختر ایرانی ام ، متن ادبی بانوی طلبه اراکی در جشن روز دختر
سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم در خانه دوربین مخفی گذاشته تا رابطه...
...، بیرون می رفتم تا این که تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید و با راهنمایی مادرم که دختر باید هنری داشته باشد به کلاس های ترمه دوزی رفتم. آن جا با وحیده که مربی ترمه دوزی بود آشنا شدم و ارتباط صمیمانه ای بین ما شکل گرفت تا حدی که او مرا برای برادرش خواستگاری کرد و قرار شد من و اسماعیل یکدیگر را در حضور خواهرش ملاقات کنیم. خلاصه این دیدارهای پنهانی حدود 2 هفته ادامه ...
راز خاکسپاری دو برادر شهید در تهران
پنجوین عراق سیراب از خون مسعود شد. خاتون از خواسته مسعود سخن به میان می آورد و می گوید: در آن سال های جنگ نابرابر با اینکه افراد کمی در منازل خود از نعمت خط تلفن بهره مند بودند، اما در منزل ما این وسیله مهیا بود و من گاهی اوقات از همین طریق با مسعود در تماس بودم و از اوضاع و احوالش در جبهه با خبر می شدم. یک بار که از جبهه با من تماس گرفته بود تا حال خانواده اش و ما را بپرسد، به من گفت ...
کلوز آپ از خونین شهر
مقری که در خرمشهر داشتیم، قرار شد هر کس از خانه چیزهای مورد نیاز را بیاورد. رفتم تا مسجد جامع، برگشتنی کوچه به کوچه می دوم. دود و آتش پر بود. تا مدت ها کباب نمی خوردم از بوی دود و سوختگی آن روز. خانه که رسیدم، در بسته بود. آقای همسایه گفت خانواده ات رفتند. مادرم آن قدر خودش را زده بود گوشواره از گوشش افتاده بود همان جلوی در. می گفته چطوری برم وقتی دخترم اینجاست. خلاصه مجبورش کردند همگی در ماشین ...
روانشناسی زرد و برخی از مهم ترین و مخرب ترین شعارهای آن|چرا باید از روانشناسی زرد دوری کنید؟
ریشه یابی رها کنید و نادیده بگیرید! یکی از شعارهای دیگر روانشناسی زرد این است که نباید منتظر روزهای خوب بود باید روزهای خوب را بسازید! معنی این جمله این است که اگر شما روز خوبی ندارید تقصیر خودتان است که آن را نمی سازید! بگذارید یک مثال برایتان بزنم، آیا دختر جوانی که توسط برادر و پدرش در خانه حبس شده است، کتک می خورد اجازه ادامه تحصیل ندارد و حتی برادرش به او تجاوز می کند (این یک مثال ...
خاطره بازی با بانوی 107 ساله تهرانی | مادربزرگی که از شوروی دیپورت شد
منطقه مان است. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید قرار ما برای دیدار با هاجر دودله که در میان همه اهل محل و فامیل به ننه معروف است؛ در یک عصر خنک بهاری و در یکی از روزهای اردیبهشت ماه قطعی شد. پس برای این دیدار عازم خانه اش شدم. نگاهم به اسم تابلو کوچه ها و شماره پلاک های خانه ها بود تا مسیر را پیدا کنم، که در میانه راه مرحمت خانم (دختر هاجر دودله) را دیدم و خواستم آدرس را ...
پدر به روایت دختر + فیلم
نداشتند که دختر در خانه ذلیل شود و هر فردی با او مانند کنیز برخورد کند و دستور دهد. به یاد دارم روزی مرحوم پدر در حال خواندن نماز بودند، برادر کوچکترم خیلی بازیگوش بود و کاری انجام داد که من گریه کردم، مرحوم علامه نماز خود را تمام کردند و به برادرم گفتند چرا چنین رفتاری از خود نشان دادی؟ از آن روز به بعد برادرم فهمید که چگونه باید با خواهرانش رفتار کند، لذا دختران در خانه مرحوم علامه(ره) جایگاه ...
تجاوز پسر شیطان صفت به دختر نوجوان!
دوست داشتم هر طوری شده او را ببینم .چندین بار با هم قرار گذاشتیم ولی من نتوانستم سر قرار بروم چون مادرم خیلی سختگیر بود و من می ترسیدم او بفهمد تا اینکه مادرم عمل جراحی کرد و من کارهای بیرون از خانه را بر عهده گرفتم .یک روز بعد از این که برادرم را به مدرسه بردم دیگر خودم به مدرسه نرفتم . سمیرا (از روز قبل هماهنگ کرده بودیم ) آمد درست می گفت یک ماشین پراید هم داشت و خودش رانندگی می کرد . ...
سلطه گری شیطان بر جسم و روح دختر جوان / هم بی عفتم کرد هم بی آبرویم + نظر کارشناسی
برمی داشتم و به او می دادم، بعد از مدتی یک روز نوید سراسیمه و با بغض به من گفت حال مادرش بد است و باید جراحی شود و نیاز به پول دارد و چون در کارگاه ضرر کرده است هزینه جراحی مادرش را ندارد. من این بار برای اینکه پدرم شک نکند؛ خیلی فکر کردم که چطور می توانم پول جور کنم. جرقه ای تو ذهنم زده شد و تصمیم گرفتم طلاهای پریسا را بدزدم. به خانه پریسا رفتم و به بهانه اینکه حوصله ام سر رفته است او ...
شفیع چنانه؛ یادگاری از تاریخ شوش / همسر شایع: گاهی به بعضی اتفاقات می خندم و گاهی تمام وجودم اشک می شود
اشک می شود. آن وقت ها در شرایط سخت و نبود امکانات نان می پختم، تنور خانه را که گرم می کردم می دانستم که بوی نان تا چند صدمتری قلعه می رود. به همین خاطر سهم سربازانی که در نزدیکی قلعه بودند را نیز کنار می گذاشتم و برای آنها نان گرم و تازه می فرستادم. ناصر هم داستان پخت نان در قلعه توسط مادر و تقسیم بین سربازان را از یک ایثارگر در اصفهان شنیده و حالا او هم آرام و همراه با لبخند وارد گفت ...
زن با اراده ای که تریلی 18چرخ می راند و گلیمش را تنهایی از آب بیرون می کشد
.... ما همیشه با هم کل کل داشتیم. این را هم بدانید که هیچ کدام از آنها دست فرمان من را ندارند. خدا بیامرز آن قدر من را تشویق کرد که بالاخره راننده شدم. ازدواج کردم. شوهرم هم مرد جاده بود. خودش ماشین نداشت اما یک آشنایی داشت که روی ماشین سنگین او کار می کرد و دستمزد می گرفت. آخرش هم جانش را بالای همین جاده ها داد و با یک ماشین سواری در اتوبان تهران- کرج تصادف کرد و رفت . دختر نوجوان ...
تحلیل و تجزیه تابلوی شام آخر داوینچی
کسانی که به من ایمان آورند، هرگز تشنه نخواهند گردید. آن نان زنده که از آسمان نازل شد، منم. هر که از این نان بخورد، تا ابد زنده می ماند. این نان در واقع همان بدن من است که فدا می کنم تا مردم نجات یابند. ولی کسی که بدنم را بخورد و خونم را بنوشد زندگی جاوید دارد، و من در روز قیامت او را زنده خواهم ساخت. چون بدنم خوراک واقعی و خونم نوشیدنی واقعی است طرح اولیه تابلوی شام آخر داوینچی ...
بیوگرافی سارا رسول زاده و همسرش از اجرا تا بازیگری و شهرت
20 سالگی برای شبکه دو سیما رقم خورد اما در نخستین تجربه بازی در شبکه نمایش خانگی با نقش هدیه در سریال عاشقانه به کارگردانی منوچهر هادی در سال 1395 به شهرت رسید. بازیگر نقش هدیه در سریال عاشقانه نامزد بهترین بازیگر زن درام تلویزیونی در هفدهمین دوره جشن حافظ شد. این هنرمند خوش چهره سابقه اجرای برنامه های آفتابگردان ، دوستان ، سپید پررنگ ، مثبت من ، تئاترهای مانند یرما ، چشم در برابر چشم ...