سایر منابع:
سایر خبرها
اقوام می گفتم، صبر کنید. علیرضا برنده می شود مرحوم سلیمانی در دقیقه آخر مسابقه، حریفش را خاک کرد و تمام ایران غرق غرور شد. برنده شدن او نه تنها برای من بلکه برای همه ایرانی ها باعث افتخار بود. مدال طلای قهرمانی را هم به خانواده شهدا تقدیم کرد. شادی مؤمن در چهره اش و ناراحتی او در قلبش است. وقتی از خصوصیات اخلاقی او در منزل و رفتارش با اهل خانه از زبان همسرش می شنوم مرحوم سلیمانی را مصداق ...
سکوت فاطمه و خواستگاری خانواده محمد از الهام باعث شد که بالاخره در سیزدهم آبان ماه سال 85، در کمال ناباوری اهالی روستا، دو عروس جوان دوشادوش یک داماد پای سفره عقد بنشینند و بعد از خوانده شدن خطبه، عروس های جوان با همدیگر بله بگویند و مهمان ها هم کل بکشند. شاید کمتر کسی روستای دهمیان شهرستان کاشمر را می شناخت اما این ازدواج عجیب وغریب، تا مدت ها نام روستای دهمیان را سر زبان ها انداخته ...
سرگذشت خود گفت: پدرم شاطر نانوایی بود و دسترنجی حلال را سر سفره خانواده هفت نفره ما می گذاشت، سه خواهر بزرگ ترم ازدواج کرده بودند و برادرم نیز عازم خدمت سربازی شده بود. در این میان من تحصیلاتم را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه دادم، ولی رابطه خوبی با ناظم مدرسه نداشتم؛ چرا که او تصور می کرد من با رفتارهایم قصد تمسخر یا تحقیر او را دارم. متاسفانه در همین روزها بود که برای شکستن یک خودکار با یکی از ...
را به او گفتند. داود با رنگ پریده به خانه مان آمد و از زبان او فهمیدیم که عباس شهید شده است، من که مشغول غذا دادن به فرشته بودم دیگر حال خودم را نفهمیدم و غش کردم. عباس 28 فروردین 62 به شهادت رسید، در عملیات والفجر مقدماتی. عید آن سال عباس خانه نبود و ما سفره هفت سین نداشتیم. بعد از شهادت او هم دیگر هیچ وقت پای سفره هفت سین جمع نشدیم. وقتی جانت را در راه خدا می دهی، دیگر گذشتن از مال ...
حصیرهایی که از برگ های این درخت زیبا با دستان هنرمند زنان و مردان این شهر ساخته شده. حالا ما به منزل حمیده جان امیری کارآفرین جوان دشتستانی دعوت شده ایم تا با او به گفتگو بنشینیم. وقتی رسیدیم با استقبالی گرم از خانواده او روبه رو شدیم خانواده ای که این هنر را تبدیل به شغلی زیبا و روح نواز تبدیل کرده بودند. با ما همراه باشید تا گفتگوی خواندنی از این بانوی دشتستانی را روایتگر باشیم. لطفا ...
گرایی است. اگر احساس می کرد نظر کل تیم است به آن احترام می گذاشت. الان ما احتیاج به مدیر نداریم. دوران اینکه یک نفر حرف بزند و بقیه بگویند چشم تمام شده است. این رفتارهای ساپینتو باعث شد شخصیتی در تیم ایجاد شود که همه عاشقانه برایش بازی کنند. موافق ادامه داد: حس اینکه از سرمربی می ترسیم وجود نداشت. همه با وجودشان کار می کردند. روزی حجت کریمی سر تمرین آمد و به ساپینتو گفت از پولی که باید به ...