سایر منابع:
سایر خبرها
حمایت نمی کردند. هنوز یک ماه بیشتر از حضورم در دانشگاه نگذشته بود که با سالومه آشنا شدم. او همکلاسی ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ارتباط من و او صمیمی شد و مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم. تا این که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا ...
گوشی هوشمند به سرم زد و با همه مشکلات مالی از رضا خواستم برایم گوشی هوشمند بخرد، این بار هم وقتی دید من دست بردار نیستم به هر مشقتی که بود آن را برایم تهیه کرد و پایم به شبکه های اجتماعی باز شد و دیگر وقتی برای رسیدگی به امور زندگی نمی ماند و به نوعی خانه، زندگی، رضا و حتی پسرم را هم فراموش کرده بودم. شب ها و روزها به همین ترتیب می گذشت تا این که یک روز مردی از طرف صاحبخانه به منزل ما ...
. پدرم که مرده بود. از عمویم خواستیم هر جور شده ما را ببرد ایران. دنیا می گوید: من ایران را خیلی دوست دارم. ما مشکلی با کسی نداریم. من هم این روزها خیلی خبرهای بدی می شنوم. همه افغانستانی ها مثل هم نیستند. او به زودی همراه خان آقا به آلمان می رود. خان آقا می گوید: در آلمان ابتدا پناهنده ها به کمپ می روند در آنجا از آنها می پرسند چه کارهایی بلد هستند. بعد فرم پرمی کنند. بعد باید آلمانی یاد بگیریم ...
زن جوان از اینکه همسرش به او مدام خیانت می کند و خودش بارها او را با دختر همسایه گرفته است، آشفته شده به حدی که به همسرش خیانت کرد تا تلافی کرده باشد. در آخرین روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به مشهد مسافرت کردم و به همراه خانواده ام در یک هتل ساکن شدیم آن روزها تلاقی نگاهم با نگاه جوان 23ساله ای به نام احمد مسیر زندگی ام را تغییر داد دیگر عاشق شده ...
کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست ...
اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم ...
سراسیمه و نگران وارد مرکز انتظامی شد و با بیان این که دختر 13 ساله ام در مسیر تباهی قرار گرفته است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 3ساله بودم که پدرم را از دست دادم اما مادرم مرا دختری مقاوم تربیت کرد؛ به گونه ای که با سختی و مشقت درس خواندم و بعد هم وارد نهضت سوادآموزی شدم. از آن روز به بعد بسیاری از مسیرهای طولانی را پیاده می رفتم تا هزینه های تحصیل در دانشگاه را ...