سایر منابع:
سایر خبرها
و کار و بارهای جدید میان جاشون و با یک ذهن باز باید استارت زندگی رو زد. اونچه در انتخاب شغل وجود داره اینه که کاری رو استارت بزنه که باهاش عشق کنه و از غرق شدن در اون و متوجه نشدن زمان برامون بگه! نه اینکه به خاطر تایید و تحسین والدین و همتایان، شغلی رو انتخاب بکنه که بعد از مدتی برگرده ببینه دیگه فرصتی برای تجدید نظر نیست و قمار شغل ش انقدر سنگین بوده که نمیتونه از اون دل بکنه و فدا ...
که تو گوشی های جدید کم مصرف تر هستند و دیگری، خودِ باتری که داره به سمت کمک گرفتن از نانوفناوری میره . دیگه موبایل فقط واسه تماس گرفتن نیست؛ صفحه نمایش اون از صبح تا شب پیش چشم کاربرانه و باهاش کارای مختلف انجام میدن . پس نمایشگر پویا و واضح می تونه تجربه کاری رو بهتر کنه . واسه تعیین کردن کیفیت نمایشگر، باید عواملی مثل وضوح، دقت رنگ و روشنایی رو در نظر بگیرید . این ویژگی ها مخصوصاً واسه ...
درس امید می دهد و به آن ها گوشزد می کند که با هر ضربه ای نشکنند و دوباره بایستند و نهایت تلاش خود را بکنند. طی ماجراهایی که اتفاق می افتد، این چهار خواهر و برادر، پدر و مادر خود را از دست می دهند. سپس در این دنیای بی رحم که آن ها دیگر کسی را جز خودشان ندارند، تصمیم می گیرند که به یکدیگر تکیه کنند و پشت هم باشند. همه چیز طبق روال عادی پیش می رود و روز های سخت می گذرند تا اینکه درهای ...
ایران پناهنده شده بود. گفت: شیعه اهل کوتم. فرمانده یه تیپ بودم، اما درگیری شد تو لشکر و منم حرفایی زدم. بعد از اون، همه دنبالم افتادن و می خواستن من رو بکشن. یه تعدادی هم می دونستن می خوام ملحق بشم به ایران. بالاخره فرار کردم و اومدم. فرمانده تیپ را نمی شناخت و می خواست پیش مسئول ستاد برود. از صالحی پرسید: فرمانده اینجا کیه؟ من باهاش صحبت دارم. صالحی به سمت دقایقی رفت. ابو ...
چه روزی است؟ گوش های خدا پر از آرزوست و دست هایش پر از معجزه آرزویی کن... شاید کوچک ترین معجزه اش آرزوی تو باشد اجابت آرزوهای شما دوستان را در شب آرزوها آرزومندم شَب آرزو هاست و من قآصدکی به دست باد سِپُردَم با بهترین آرزو ها برای تو تو هَمه اون چیزی هستی که از خدام میخوام زیبا ترین آرزوی من ...
خورشید طرف مغرب بالای دشت بود. حالا دیگر صدایی از بار شنیده نمی شد. تنها اسبی که جلوِ در بسته شده بود اسب آن غریبه بود: اسب ابلق بزرگ و بی ریختی بود که به نظر نمی آمد توقع آب یا قشو داشته باشد. پشت سرش، لابه لای خاک وخل ها، یک کپه تاپاله ی تازه بود. همین طور منتظر بودیم که صدایی از داخل بلند شد صدای گرپ گرپ بود و همه اش همین بود. بعد از مدتی، فی با چوب دستش از بار بیرون آمد و ...