سایر منابع:
سایر خبرها
سنت ایرانی، آلوده ترقه های چینی!
برگزار کرد و هم نسل به نسل، دفاع از سنت های نیکو را پیش گرفت. از بچه های شش هفت ساله تا پدر و مادر 50 و 60 ساله، چهارشنبه سوری را آلوده به ترقه کرده اند. آنها جدا از آلوده شدن سنت ایرانی، کمک ناصواب به بازار قاچاق مواد محترقه و البته اقتصاد چینی را نیز سبب می شوند و اینچنین، چهارشنبه سوری به سوزی بزرگ تبدیل می شود که نتیجه آن، آمارهایی است که در این گزارش آمده است. 300 هزار نفر در سال دچار سوختگی می ...
دشمنی که توانست مردمِ ما را شهیدِ پاشایی کند/ قلم بردار و بنویس از سکوت دهشتناک کودکی مظلوم
... تمام ظلم های عالم و آدم سکوت کودک مستضعف و بیچاره ای از هر کجای عالم و دنیا ******* وبلاگ نقطه نوشت: برای آنهایی که در حرف ادعای زرتشتی بودن دارند! با یک پیراهن که روش شعر با نستعلیق نوشته بود و یک گردنبند فروهر اومده بود یه انگشتر فروهر هم تو دستش همچین هم کلاس می گذاشت که نگو! (بقول بچه ها برا خودش نوشابه باز میکرد!) بهش گفتم زرتشتی ...
آشنایی با آیین مردم کردکوی در ایام عید نوروز
به گزارش گلستان ما به نقل از رادکانا، هنگام تحویل سال افراد خانواده دور سفره هفت سین که با ظرافت و سلیقه خانم خانه چیده شده می نشینند و در حالیکه پدر خانواده دعای تحویل می خواند منتظر سال نو می شوند. در گذشته که امکانات ارتباطی مانند رادیو و تلویزیون نبود با تیراندازی یا گفتن اذان سال جدید را به همه اعلام می داشتند. بعد از این که سال نو شد کسی که به عنوان مادرمه انتخاب شده ...
(16+) واقعیات تکان دهنده زندگی زنان معتاد
... - از چندسالگی شروع به مصرف کردی؟ - 10 سالم بود که واسه اولین بار سیگار کشیدم. - بعدش؟ - یادم نمیاد. فکر کنم تریاک کشیدم. - از کجا آوردی؟ - از بچه های مدرسه گرفتم. - پدر و مادرت می دونستن؟ - نه. تا آخر عمرشون نذاشتم بفهمن. - الان چندسالته؟ - 16 - چی میکشی؟ - فقط سیگار ...
نگرانی همیشگی یادگار امام (ره) چه بود؟
نمی تواند تحلیل کند و یا به کسی بدهد. در مورد حفظ جان امام احمد با هیچ کس تعارف نداشت. همه کسانی که برای ملاقات می آمدند باید کنترل می شدند استثنا نداشت و همین البته باعث دلخوری می شد اما لازم بود. خلاصه یک وظیفه احمد برنامه ریزی برای حفظ جان امام بود. او همیشه نزد امام بود، خود را وقف امام کرده بود اگر یک روز می خواست از امام دور شود از من می خواست که حتما در کنار امام بمانم. وظیفه دیگر او حفظ ...
فاطمه طباطبایی: احمد آقا همیشه نگران رفاه زدگی مسئولان بود/ هرگز انزوای سیاسی را انتخاب نکرد
با هیچ کس تعارف نداشت. همه کسانی که برای ملاقات می آمدند باید کنترل می شدند استثنا نداشت و همین البته باعث دلخوری می شد اما لازم بود. خلاصه یک وظیفه احمد برنامه ریزی برای حفظ جان امام بود. او همیشه نزد امام بود، خود را وقف امام کرده بود اگر یک روز می خواست از امام دور شود از من می خواست که حتما در کنار امام بمانم. وظیفه دیگر او حفظ نیروهای انقلاب بود. چندین بار می شد که امام از دست کسی ناراحت می ...
15 داستان کوتاه از شهید برونسی
بهار تا اوایل پاییز من وچند تا بچه قد ونیم قد، دایم با گرما دست و پنجه نرم می کردیم. فقط یک پنکه درب وداغان داشتیم. من نمی دانستم عبدالحسین فرمانده گردان است ولی می دانستم حقوق او کفاف خریدن یک کولر را نمی دهد. یک روز اتفاقی فهمیدم از طرف سپاه تعدادی کولر به او داده اند تا به هر کس خودش صلاح می داند بدهد. بعضی از دوستانش واسطه شده بودند تا یکی از آنها را ببرد خانه ...
گذشتن از جایزه "وسوسه های شیطانی" و فعالیت در اطلاعات سپاه
کردند که برگردد. اسماعیل با بغض توی چشم های محمد زل زد و گفت: آخه من با چه رویی بر گردم حسن؟ به پدر و مادرم چی بگم؟ به بچه های محله؟ خیلی دلش می خواست بداند این دستور از کجا صادر شده است. یک ماشین لندکروز آمد و اسماعیل را سوار کرد. اسماعیل با خودش فکر کرد حتما می خواهند او را برسانند ترمینال تا برگردد. اما راننده که پیرمرد مهربانی بود گفت: به من دستور دادن شما رو تا میناب برسونم. ...
آداب و رسوم عید نوروز در روستای دورباش
بچه های کوچک نیز یک تخم مرغ رنگ شده عید باشد یا یک لباس و یا یک اسکناس تازه تا نخورده. اسکناس نو و یا پول متداول ترین نوع بایراملئق است که افراد به همدیگر می دهند. در بسیاری از خانواده ها پدر اسکناس های نویی را در میان صفحات قرآن کریم نگهداری می کند و بعد از لحظه تحویل سال نو به اعضای خانواده هدیه می دهد. دادن عیدی به تازه عروس ها و تازه دامادها و نامزدهای جوان از اهمیت فراوانی برخوردار است . اما ...
روزی که جایزه جشنواره را به من ندادند خیلی ناراحت شدم / اوضاع تئاتر و تلویزیون استان خوب نیست!
ازدواج کردید ؟ سال 1338 با ایشان نامزد شدم. رفتم و برگشتم و سه چهار سال بعد با ایشان ازدواج کردم. الان حساب بکنید تقریبا چهل و هفت ، چهل هشت سال است . / خانم ابراهیمی شما نمیخواهید به ما ملحق شوید ؟ / آبادی : خانم ، میگند نمیخوای بیای اینجا بشینی؟ ► چندتا بچه دارید ؟ دو پسر و سه دختر . افسانه ، آزیتا ، آتوسا. پسرانم هم آرتین و آرتا ► خانم ابراهیمی شنیده ام در ...