سایر منابع:
سایر خبرها
ازجانباز چه میدانید/ می گویند دردهایتان را نگویید
، لبخند می زند، و گاهی چشم هایش خیس می شود. او از خود و خانواده اش می گوید: ” 6 برادر هستیم و من پسر چهارم خانواده هستم، همه ما به نحوی در جنگ شرکت داشتیم. یکی از برادرانم به خارک اعزام شده بود و یکی دیگر از آنها سرباز نیروی هوایی و دیگری مثل خودم پاسدار بود، دوتای آخری هم از من کوچکتر بودند و پس از من به جبهه رفتند. من پاسدار بودم. پیش از جنگ و اوایل پیروزی انقلاب، وارد سپاه شدم و در جنگ ...
روایتی از دردهای یک زن جانباز 65 درصد
کشور و اوضاع آن زمان خیلی خوب می دانستیم من خودم چندین بار در تظاهرات شرکت کردم بیشتر اخبار را از طریق رادیو می شنیدیم و پیگیری می کردیم. در آن سالی که قرار بود امام خمینی(ره) وارد کشور ایران شود و هنوز نیامده بود و مانع ورودش می شدند وقتی در تلویزیون عکس شاه را نشان می دادند یادم هست بخاطر نفرت از شاه تلویزیون را خاموش می کردیم در خانواده معمولا بخاطر شرایط سیاسی اجتماعی آن موقع همیشه ...
زخم هایم یادگار حضرت زینب(س) است/ اگر در سوریه نجنگیم مجبوریم در ایران بجنگیم
از لشکر زرهی 8 نجف اشرف، متاهل و دارای دو فرزند. سفیر تیران و و کرون: در چه منطقه ای به درجه ی بزرگ جانبازی نائل آمدید؟ در عملیات محرم در تاریخ 25 مهر ماه سال 1394 در منطقه ی سوریه بر اثر برخورد خمپاره به دست چپ مجروح شدم. سفیر تیران و و کرون: در زمان جانبازی چند سال داشتید؟ 30 سال داشتم. سفیر تیران و و کرون: وضعیت کنونی بحران سوریه را چگونه ...
روزنامه های چهارشنبه
استقبال مردمی به مذاق حامیان رئیس جمهور سابق که چندی قبل به کرمان سفر کرده بود قرار نگرفت چرا که ساعتی پس از رسیدن روحانی به کرمان هجمه ها را در شبکه های مجازی آغاز کردند و شایعاتی را منتشر کردند که به دلیل محرز بودن غیر واقعی بودنشان لبخند را بر لب مخاطبان می آورد مثلا عنوان کردند صداوسیما اقدام به قطع سخنرانی روحانی در زمان هایی کرده است که در حمایت از احمدی نژاد شعار داده شده است! هدف از این ...
بالای گوری گریه می کنید که شهریار دَرَش نیست
بخت بلندی داشته باشی. این بازی سرنوشت مرا کشاند تا نوشتن سریال شهریار در سیمافیلم که داستانش، داستان دیگری است؛ به آن هم می رسیم. با پهوان اکبر می میرد وارد دنیای نمایش شدید. بله. تکلیفم را با خودم روشن کردم و می دانستم هیچ رشته ای برای من آن قدر مهم نیست. کنکور قبول شدم اما ادامه تحصیل ندادم و رفتم سپاه دانش برای خدمت به کردهای معصوم آن دوره در روستاهای کرمانشاه ...
اسیری که بعد از تیر باران زنده ماند
دیدن دوره آموزشی شدم رزمنده و کلاً قید مدرسه را زدم. بعد دوره آموزشی برگشتم تهران و این سری برگه اعزام گرفتم برای کردستان. بعد از مدتی در عملیات والفجر 4 شرکت کردم. تنها با تانکها اوایل زمستان 62 بود که یک دوره آموزشی کوتاه مدت برای ما گذاشتند و به همراه 25 نفر دیگر به لشکرهای پیاده مامور کردند. قسمت من هم لشکر 5 نصر خراسان شد. آن موقع تازه 18 سالم تمام شده بود. قرار بود ...
با هر بار مجروحیت دوباره متولد می شدم/جوانان پرشور امروز فرصت اعزام به سوریه را به بازنشستگان نمی دهند
... شما در چه سالی و در کدام عملیات جانباز شدید؟ اولین بار در عملیات خیبر مجروح شدم که در این عملیات تمام گردان ما مورد اصابت حملات شیمیایی دشمن قرار گرفت، در عملیات کربلای 5 در جزیره مجنون توسط گلوله توپ دشمن پنج ترکش به بدن من اصابت کرد، در سال 66 نیز توسط گلوله توپ مستقیم دشمن زخمی شدم، در عملیات بدر نیز با راکت هواپیمایی دشمن مجروح شدم و در عملیات بیت المقدس 3 در سال 66 مجروح ...
همنشینی با با برادر شهید و جانباز موفق خیابان نصر
سالی که در جبهه حضور داشتم چنین حجم آتشی ندیده بودم. هواپیماهای عراقی بمب های خوشه ای که ممنوع بود را روی سر بچه ها می ریخت و در آن دوران سیستم ضد هوایی درست و حسابی نداشتیم که آنها را سرنگون کند. بار اول که بمب خوشه ای ریختند آسیب ندیدم اما بار دوم که با سیدمهدی در سنگر حضور داشتیم مورد اصابت ترکش قرار گرفتیم. در اوج بمباران ها سیدمهدی به من گفت وقت نماز است. گفتم پس اول من نماز ظهر و عصر را می ...
وقتی که انس با قرآن و حمیت، یادگار جنگ می شود/ شرحی از احوالات جانبازان پاسدار ارزش ها
مشغول ادامه تحصیلات شدم تا اینکه در اواخر سال 1360 زمانی که 15 ساله بودم تصمیم گرفتم که به صورت بسیجی، رسماً وارد عرصه دفاع مقدس شوم. والدین من در آن زمان با وجودی که سن و سال کمی داشتم اما با رفتن من به جبهه موافقت کردند و به راحتی رضایت دادند چون 3 نفر از برادران من نیز در منطقه جنگی بودند و آن ها اعتقاد داشتند که باید از کشور و انقلاب اسلامی دفاع کرد لذا من هم بعد از گذراندن دوره های ...
خدا مقدر کرده تا تذکره فتح خرمشهر را به دست شما بدهد
نظر گرفته شده می رفتیم. وی در ادامه گفت: شبانه به سمت منطقه حرکت کردیم، مسافتی را پشت سر گذاشتیم در حین حرکت چند نفر از نیروها بر اثر اصابت گلوله دشمن مجروح شدند امدادگران در کنار مجروحین می ماندند و بقیه افراد حرکت می کردند، هوا تاریک بود نزدیک میدان مین شدیم، بعضی از مین ها تله گذاری نشده بود و از روی خاکریز پیدا بودند در نهایت مشخص بود که میدان مین منظمی نیست. سردار قاسمی با اشاره ...
پایی که در اسارت 14سانت کوتاه شد!
روی پای چپم بیاورم. خواستم قدم چهارم را شروع کنم که طلال گفت: دستات رو بنداز. انگار خوب می دانست نباید حتی بدنم را کنترل کنم. آرام آرام فشار را روی پای چپم کم و زیاد کردم. تصمیم گرفتم مثل قدم های قبل با کمترین فشار به جلو بپرم. یکی، دو بار عقب جلو کردم. تصمیم خودم را گرفتم و حرکت کردم، اما دلم سست شد. بی حال شدم. چشم هایم سیاهی رفت. صدای شکستن به گوشم رسید. چیزی نفهمیدم. درد ...
پاسدار و جانباز مهدیشهری که در دهه 60 بادیگارد بود
برای بادیگارد شدن نداشتم و حوزه ماموریتم را در سپاه تغییر دادم. در سال 70 در سپاه مهدیشهر فرمانده حوزه عشایری شدم و تا زمان بازنشستگی یعنی در سال 91 در سپاه مهدیشهر خدمت کردم. در حالی که شما مسئولیت حفاظت اشخاص را بر عهده داشتید آیا به شما اجازه حضور در جبهه را می دادند؟ ابتدا آیت الله شاهچراغی موافقت نمی کرد چون من نیروی تخصصی حفاظت بودم و چند نفر از هم دوره ای های من نیز ...