سایر منابع:
سایر خبرها
دخترم را کتک می زد من هم او را کشتم
کناری پرت شد. غرق در خون بود. ترسیده بودم. نمی دانستم باید چه کاری انجام دهم. آنجا را ترک کرده و ماجرا را برای کسی بازگو نکردم تا این که دستگیر شدم. نمی خواستم دامادم را بکشم. همه ماجرا یک اتفاق بود و فقط می خواستم او تنبیه شود؛ قصد مرگش را نداشتم.
دختر جوان در زندان رجایی شهر پای سفره عقد می نشیند
را دیدم به سختی از مسئولین اجازه ملاقات با امیر در زندان را گرفتم و برای امیر همه اظهارنظرهایی که درباره ما مطرح می کردند را گفتم. او وقتی اینها را شنید، ناراحت شد. بعد هم پایش را توی یک کفش کرد و گفت باید عقد کنیم تا ثابت کنیم که دروغ نمی گوییم. از سویی من اگر همسر او شوم دیگر لازم نیست برای ملاقات او در زندان این همه دردسر بکشم. اگر عقد کنم دیگر می توانم بدون هیچ مشکلی به دیدن امیر ...
روایتی از زبان همسر شهید ستار محمودی؛دخترم گفت از کمد بابا بوی بهشت می آید
. خیلی ناراحت شدم. گفتم جایی توقف کنند تا نماز بخوانم. نفسم حبس شده بود. با سردار منطقه تماس گرفتیم و به من گفتند فقط کمی زخمی و به تهران منتقل شده است. تمام مسیر آرام و قرار نداشتم. آن شب تا صبح بیدار بودم. صبح مجددا با منطقه تماس گرفتم که گفتند هنوز اطلاع دقیقی نداریم. من در منزل خواهرم بودم. سر سفره صبحانه شوهر خواهرم شروع به صحبت کرد و گفت باید صبر حضرت زینب را داشته باشید که من متوجه شدم ستار ...
گزارش یک مورد اسیدپاشی در مشهد/ قتل در پی پیشنهاد بی شرمانه
به آنجا رفتماو به زور لباسم را از تنم خارج کرد و درخواست های بی شرمانه ای را مطرح کرد. نمی خواستمبه خواسته های شیطانی کریم جواب بدهم به همین دلیل با او درگیرشدم. اما زور او بیشتر از من بود. یکلحظه دسته چوبی کلنگ را روی پشت بام دیدم. با برداشتن دست کلنگ چند ضربه به سرکریمزدم که او غرق خون روی زمین افتاد. بعد هم جسدش را روی پشت بام رها کرده و دوباره پیشبرادرم و سایر کارگرها رفتم. من هیچ قصدی برای آویزان کردن جسد کریم نداشتم خودم بهتنهایی مرتکب قتل شدم و کارگران دیگر هیچ نقشی دراین جنایت نداشتند. منبع : میزان ...
گفتگو/ بی قراری های همسر آزاده ای که در اسارت حافظ قرآن شد
. همه ی خانواده خوش حال بودیم. سریع رفتم سپاه تا اخبار دقیق تری بگیرم. اون جا گفتن باید منتظر باشی تا هلال احمر نامه ی همسرت رو بیاره. اگه اومد نشون می ده که مصاحبه حقیقت داشته. کارم شده بود از صبح زود منتظر زنگ خونه بشم تا شاید پستچی نامه ای از حسین بیاره. شاید لحظه های من، تو اون زمان، فقط تو انتظار ختم می شد. بالاخره بعد حدود دو ماه تردیدهایم به واقعیت پیوست و نامه حسین با یه عکس تکی برامون رسید ...
زنده برگشتم؛ زنده از خان طومان
مرا فرستادند ایران. مدتی که در سوریه بودید، با خانواده صحبت کردید؟ بله، تلفنی چندبار حرف زدیم. البته تلفن ها جوری بود که شماره نمی انداخت و همسر و مادرم خبردار نمی شدند من از کجا زنگ می زنم. بالاخره وقتی مجروح و زخمی به ایران رسیدید، خانواده خبردار شد؟ بله، دخترم را البته بعد از ده روز دیدم. بگذارید چیزی درباره رابطه مان بگویم. لحظه ای که تیر خورده بودم و ...
التماس می کردم تلفن را قطع نکن!
و شوق فیلم های مراسم را به من نشان می داد. حتی یکبار در روزهای برگزاری مراسم چند شهید تفحص شده را بین جمعیت آورده بودند. واقعاًً عاشورای فکه را خیلی دوست داشت. اولین سفر بعد از عقد برای اولین سفر به مشهد رفتیم. دلش راضی به مرخصی زیاد نبود. می گفت مثل این است که یک معلم، دانش آموزانش را رها کند و به سفر برود! اگر من زیاد دلتنگ خانواده می شدم و قرار به سفر به تهران بود، چند روز ...
همسرم خسیس است؛ طلاق می خواهم
هم که می خواهم می گوید توقعت خیلی بالا است و اینها همه اش خرج های اضافه است. هر چیزی خواستی در خانه برایت فراهم کرده ام، دیگر چه کم داری که مدام پول می خواهی؟ قبل از این دعواها کار می کردم و دستم توی جیب خودم بود و تا جایی که می توانستم از شوهرم پول نمی گرفتم، البته می خواستم هم نمی داد و می گفت خودت حقوق می گیری. از وقتی بیکار شدم، چاره ای ندارم. به همین راحتی هم که پول نمی دهد، باید ...
همیشه می گفت: شهدا شرمنده ایم!
آشنایی تان با شهید چطور رقم خورد؟ ما نسبت فامیلی داشتیم و هر دو متولد 1365 بودیم. عبدالحسین را حضرت زینب(س) به من هدیه داد. سال 1388 من به همراه خانواده ام به زیارت حضرت زینب (س) رفتیم. من در این زیارت از خانم خواستم که خوشبخت شوم و زمانی که از سوریه باز می گردم اولین نفری که به خواستگاری ام می آید به معنای این است که فرستاده خانم است و من با ایشان ازدواج خواهم کرد. وقتی از سوریه برگشتم، عبدالحسین به خواستگاری ام آمد. در حقیقت من امروز هدیه خانم را به خود ایشان تقدیم و در راهشان قربانی کردم. تا شب خواستگاری همسرم را ندیده بودم. عبدالحسین پاسدار ...
گفت و گوی داغ و خواندنی با همسر و دختر برانکو
به گزارش کاپ، دیروز همسر و دختر برانکو ایونکوویچ، سرمربی تیم فوتبال پرسپولیس به ایران آمدند تا در روز جمعه با سرخپوشان تهرانی قهرمانی احتمالی لیگ برتر را جشن بگیرند. ,وسنا، همسر برانکو برای دومین بار است که به ایران می آید اما میا، دختر 32 ساله اش برای اولین بار به کشور ما می آید. این دو نفر قرار است به مدت 10 روز در ایران و در کنار برانکو ایوانکوویچ حضور داشته باشند. در ادامه گفت وگوی مفصل و ...
مدافعان حرم برای جنگ در سوریه چقدر پول می گیرند؟
. همان دوست با محمد هم تماس گرفته بود. چند سالی بود به خاطر مشغله هایمان همدیگر را درست وحسابی ندیده بودیم. اما هر بار هم که می دیدیم باهم گرم و صمیمی بودیم. از اول آموزشی تا زمانی که محمد شهید شد تمام روزهای گذشته را جبران کردیم. همه هم این موضوع را می دانستند. برای همین در پست ها و گروه ها ما را باهم می انداختند. اما کار محمد خیلی بزرگ بود. من چیزی نداشتم که بگذرم. اما محمد همسر داشت. یک دختر ...
دو روایت از داستان زخم های جانبازان نخاعی
بیمارستان ماهشهر اعزام شدم. آن روزها 18 ساله بودم ولی هر موقع که به بیمارستان می رفتم، همه مرا می شناختند.” پس از 18 سالگی، خانواده ام اصرار کردند که ازدواج کنم. علاقه مند بودم که همسر آینده ام با من هم آرمان و هم عقیده باشد. باید با کسی ازدواج می کردم که جبهه رفتن و مشکلات مرا تحمل کند و از پس آن شرایط برآید... اولش خودم نپذیرفتم، اما بعد با پیشنهاد و اصرار خانواده، خودم هم ...
صداقت و وجدان بهترین صفت برای پیشرفت در کار است/ پرسپولیسی دوآتیشه هستم
مسجد حاج علی کوچک پایین بازار آمل به آنجا مراجعه کردم و مشغول چیدن شیرینی شدم و به نظر می رسید در این کار استعداد داشتم و مورد توجه مرحوم قناعت قرار گرفتم و اون خدابیامرز منو به عنوان کارگر شیرینی پزی خودش قبول کرد. در ابتدای کار در این کارگاه قنادی روزی 5 ریال یعنی ماهانه 15 تومان مزد دریافت می کردم. در چه سنی مشغول به کار شیرینی پزی شدید؟ حدود 16 سال داشتم که در این کارگاه مشغول ...
دانشجو تحلیل سیاسی نداشته باشد، تحملش خیلی سخت است
دانشجو آمدند گفتند امروز خطرناک است، این جا نیایید. من گفتم نه؛ برنامه ام را تعطیل نمیکنم. لذا وارد شدم. دانشگاه خلوت بود، هیچ کس تقریباً نبود، خیلی تک و توک آدم دیده میشد؛ چون وضع خطرناکی بود. از آن مسیری که میآمدیم، دانشجویان به مسجد آمدند. شاید آن روز ده نفر در مسجد جمع نشده بودند؛ همه فرار کرده بودند. به نظرم نماز را خواندیم و رفتیم؛ یعنی ما هم در حقیقت قدری ترسیدیم. متعاقب آن، مدّتی دانشگاه ...
فرهنگ در رسانه
مراسم حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی، محمد حیدری دبیر جشنواره فیلم فجر و علیرضا تابش مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی حضور خواهند داشت. همان طور که در اخباراعلام شده این جشنواره بعد از 10 سال وقفه برگزار می شود به همین دلیل سعی داریم تا با برگزاری مراسمی در شان هنرمندان و افرادی که دعوت شده اند این وقفه 10 ساله را جبران کنیم. وی یادآور شد: قطعا همه ما به عنوان فردی از جامعه دغدغه محیط ...
اظهارات نصرالله درباره شخصیت آیت الله بهجت
اندازه و سطح از این دو جایگاه به ما رسید تأثیری تعیین کننده در جنگ داشت. به همین خاطر ما با وجود همه ی شرایط سخت، با یقین به پیروزی مان به جنگ ادامه می دادیم. هیچ تردیدی نداشتیم که ان شاءالله از این جنگ پیروز خارج خواهیم شد. این آن دو پیامی بود که در هنگام جنگ و پیش از آن به بنده رسید. مجری: آیت الله شیخ بهجت پس از شهادت فرزندتان سید هادی نصرالله(رحمت الله علیه) پیام تسلیتی برای شما ...