سایر منابع:
سایر خبرها
دختر آب ها و ماهیگیر بینوا
و زیباترین برنجزارهای دهکده را خرید. روزی زازاواویندرانو به شوهر خود گفت: به جنگل برو و چند درخت را بینداز و آنجا را به صورت چراگاهی برای گاوان درآور. درِ آن جا باید به سوی دریاچه باز شود. رنسوا بی آنکه پرسشی بکند در پی انجام دادن سفارش زنش رفت زیرا او دختر آب ها را چندان دوست می داشت که هرگز درباره ی خواهش و سفارش او چون و چرا نمی کرد. رنسوا بی درنگ شروع به کار کرد و در اندک ...
حسد هالابائو
چطور می تواند شر خواهرش را از سر خود و برادرش بکند تا این که برای نابودی او نقشه ای کشید. دخترک ده ساله شده بود. یک روز صبح پدر به دو پسرش گفت که به جنگل بروند و هیزم جمع کنند. هالابائو روبه خواهر خود، که بر فرشی از پوست بز، در سایه ی بام پوشالی خانه شان نشسته بود، نمود و به مهربانی به او گفت: خواهرجان! بیا با هم به جنگل برویم! تو در آنجا ما را در جمع کردن هیزم کمک می کنی. من و برادرم ...
داستان کسی که در پی چیزی شگفت انگیز می گشت
عظیم حمله کرد و نیش هایش را به شدت بر آن کوفت. نیش های گراز در تنه ی درخت فرو رفتند و او نتوانست آنها را از آن بیرون بکشد. او تکان های سختی به درخت می داد لیکن دختر پیرماهون او را سخت گرفته بود و رها نمی کرد و در میان برگ هایش به او می خندید. سگ ها در اطراف گراز سفید زوزه می کشیدند لیکن جرئت نداشتند به آن جانور پرهیبت بتازند. زاتوف که نیزه ای بلند به دست داشت آن را در شکم گراز ...
مادر، کودک خود را ربود
زن جوان وقتی پی برد راز سرقت از خانه دوستش فاش شده، برای فرار از دست پلیس نقشه ربودن کودک خود را اجرا کرد. به گزارش جام جم، ساعت 19 و 20 دقیقه پنجشنبه زنی با پلیس تماس گرفت و از ربوده شدن دختر 20 ماهه اش خبر داد. ماموران کلانتری 12 شهرستان گنبدکاووس با حضور در محل و مشاهده زن 37 ساله که بشدت مضطرب و نگران بود، با تحقیق از وی متوجه شدند او همراه دختر 20 ماهه اش در حال رفتن به خانه دوستش ...
عروسی ریالی
درآمیخته است. ریالی گل را برداشت و به دختر داد، سپس با هم از راه باریک کوهستان بالا رفتند. چون به روی تپه رسیدند ریالی خانه ی بزرگی را دید که گفتی نوک تیز بام آن آسمان را تهدید می کرد. دو جوان خاموش و آرام در کنار یکدیگر راه می رفتند، چون به نیمه راه رسیدند راتاناکانژوفالا ایستاد و گفت: تو هنوز فرصت داری که بازگردی و از تپه پایین بروی و راه خود را در پیش گیری. آن خانه را که می بینی خانه ی ...
کشتار دلخراش روباه درمقابل چشمان دختر خردسال!؟ +تصاویر
، لاشه روباهی را به تصویر می کشد که با گذشتن طنابی از بدنش، میان دو درخت معلق است و با ضربه های چوب پدر خانواده، در برابر چشمان دختربچه خردسال، لحظاتی خاطره انگیز و به یادماندنی را برای خانواده ای رقم می زند که شاید از سلامت روانی مناسبی برخوردار نباشند. فیلم و تصاویری که حتی تعجب آشنایان این خانواده را هم برانگیخته به گونه ای که در نظرات جویای دلیل کشتار روباه می شوند و سرانجام با دلیلی مواجه می ...
خفه کردن زن جوان در منزلش
همسرم مواجه شدم و بعد با پلیس تماس گرفتم. اما کودک سه ساله مقتول حرفهای متفاوتی را به زبان آورد و به بازپرس گفت: پدرم و دوستش با هم دعوا کردند و بعد پدرم با مادرم دعوا کرد و رفت. تحقیقات در رابطه با این قتل ادامه داشت که مرد و زن میانسال افغانستانی به محل قتل مراجعه کردند و مرد میانسال درباره علت حضور در آنجا به بازپرس گفت: من با پدر نیلوفر خویشاوند و فامیل هستم،؛ ساعتی پیش ...
اژدرمار عجیب
عجیب جادویی کرد و از یک طرف بیمار به طرف دیگرش چرخید. ناگهان رئیس قبیله برخاست و نشست و چشمان خود را مالید و فریاد زد: چرا من این قدر خوابیده ام؟ مگر بیمار بودم؟ دختر در جواب پدر گفت: شما سخت بیمار شده بودید و اژدرمار جادویی شما را با سحر و افسون شفا داد! اژدرمار صفیرزنان گفت: خوب، من حالا باید به غار خودم برگردم بگذار خود را به دور تنه ی تو بپیچم تا پیش از آنکه شب برسد مرا به غار ...
ماجراهای سودیکا مبامبی
کیپالند که آزرده دل و شرمسار می نمودند، روی برگردانیدند و از میان علف زار بلند دور شدند. اما سودیکا مبامبی و دختر زیبا راه بازگشت به دهکده ی خود را در پیش گرفتند. چون سرانجام به خانه ای رسیدند که پدر و مادر سودیکا مبامبی در آن زندگی می کردند سودیکا مبامبی آواز برآورد که: - آیا در خانه کسی هست یا نه؟ بیایید و گنجی را که از سفر خود آورده ام ببینید! پدر و مادر از دیدن پسر و عروس خود ...
کایمان بزرگ
چون به آن جا رسید بر شاخه ی درخت انبه ای نشست و چنین خواند: ترئو!... ترئو؛ ... ترئو، ... ترئو... همه ی ده نشینان به طرف درختی که ترئوترئو بر شاخه ای از آن نشسته بود دویدند. آن مرغ در روزهای عادی هرگز به دهکده نزدیک نمی شد. مردم با یکدیگر گفتند: چه شده است که ترئوترئو به این جا آمده است؟ ... چه رخ داده است؟ این مرغ همیشه در آن بالا بالاهای آسمان پرواز می کند. مادر دختر که در دل ...
گوتو سلطان خشکی و دریا
نوازش بر سر سگ کشید و با او حرف زد، زیرا او آن سگ را از روزهایی که توله ای بیش نبود می شناخت و چون سگ با خوشحالی پیش پای گوتو دراز کشید، مرد جوان انگشتری خود را از انگشت بیرون آورد و آن را در دستمالی پیچید و به گردن سگ بست و کلمه ای چند در گوشش پچ پچ کرد و دست بر پشتش کشید. سگ برخاست و از لای در به کاخ رفت و ناپدید شد. نگهبان در با کج خلقی پرسید: اینها چیست؟ وضع عجیبی است... جوان گفتی اسمت چیست ...
وقتی خندوانه به جنگ یک ناهنجاری اجتماعی می رود
مادر قرار گرفته بوده است که چنین رفتار و پوششی مغایر با سن و سال کودکانه خود داشت. رامبد جوان جمله جالبی بعد از این خطاب به او و حاضرین گفت: مهم این است که آدم خودش باشد و همان چیزی که هست باشد در این صورت خوش تیپ هم هست. به نظر می رسد جوان و تیم خندوانه که حالا بزرگ تر هم شده است شجاعانه و با صراحت کامل بدون رودربایستی به این موضوع پرداخت؛ موضوع مهمی که اغلب رسانه ها چون خودشان تابع موج های ...
جریان سوختن شهید در چهارشنبه سوری
. پدر محبوبه خانم از اقوام دور ما هستند. گفتم رفت و آمد ما کم است و خیلی همدیگر را نمی شناسیم. اما قرار شد دخترشان را ببینیم. یک روز به همراه خواهرم بی خبر رفتیم خانه شان. البته خواهرم گفت دخترشان خیلی کوچک است. محبوبه خانم آن زمان 15 سالش بود. آن روز مادر محبوبه جان منزل نبود، وقتی نشستیم یک دختر نوجوان ریزه میزه برایمان هندوانه آورد و پذیرایی کرد. پرسیدم مادرتان کجاست؟ گفت رفته بیرون ...
راکانگا و رامامبا
نیز به خانه ی من می آورد و چند روز با من به سر می برد و چون خانه ی من چندان بزرگ و جادار نیست من بر بستری از لاک پشتان می خوابم. من بقدری شرمرو و مهربانم که هرگز رویم نمی شود آن ها را از خانه ی خود بیرون کنم... تو هم باید روزی به خانه ی من بیایی!... می آیی؟ راکانگا خیلی دلش می خواست که می توانست در آب فرو رود تا این چیزهای شگفت انگیز را ببیند، لیکن هنوز آن قدر عقل و شعور داشت که از روی ...
چتری برای سه نفر؟!
این بود که باقر با دیدن دختر، به سرعت او را از پدرش خواستگاری کرد (چون اصلا در واقعیت ماجرا فرد معلولی وجود نداشته) و بعد از چند ماه او را به شهر زندگی خود برد و به همسر، دخترها و دامادهایش معرفی و برایش خانه ای اجاره کرد. بماند که به تازه عروسش که فراتر از روستایشان جایی را ندیده بود، وعده زندگی عجیب و غریبی با داشتن وسایلی رویایی را داده بود که درکاخ هیچ پادشاهی پیدا نمی شود! همسر اول حاج باقر که ...
نشست نقد و بررسی - پنجشنبه فیروزه ای - برگزار شد
.... اما چیزی از آن نمی فهمم. بعد می رود به این سمت که می گوید این همه فلسفه که خوانده ام باید یک جایی به کارم بیاید. همین نکته بسیار مهم است، که فلسفه باید در متن زندگی به کار بیاید. کریمی ادامه داد:من عادتی دارم که در حین خواندن کتاب نیم نگاهی به پایان کتاب می اندازم. نگاه کردم دیدم فصل آخر، فصل وصل نام دارد. فکر کردم حتما این دو جوان به هم می رسند. اما وقتی خواندم متوجه شدم سلمان که ...
طبقات تاریکی پله های ترقی را طی کن!
سریال را با ویژگی های یک سیاهی لشکر یا نهایتاً قهرمان یک فیلم کند و سیاه اروپایی آغاز کرد: معلم شیمی باهوش اما محجوب و ظاهراً بی دست و پایی با یک پسر معلول و زنی باردار که برای تأمین مخارج زندگی، بعدازظهرها شاگردان بی علاقه و افسرده کننده اش را به مقصد یک کارواش ترک می کند در حالی که تمام عمر، شاهد بالا رفتن هم کلاسی ها و همکاران سابقش از پله های ترقی علمی و اقتصادی بوده است. و اگر اینها برای یک زندگی ...
زندگیِ خصوصیِ حسین قوامی/ تو ای پری کجایی برای چه کسی ساخته شد+تصاویر
.... رئیس شورای شهر پاریس بعد از اجرای برنامه روی سن رفت و شخصا از قوامی دعوت کرد تا بازهم به پاریس سفر داشته باشد و برنامه های بیشتری اجرا کند. در پایان هم با نواختن تصنیف تو ای پری کجایی با ویولن و تقدیم شاخه های گل از طرف میهمانان به قوامی برنامه خاتمه یافت. در آن سال ها با ظرافت های روحی استاد چطور کنار آمدید؟ از این مورد خاص نپرسید! که نه تنها قوامی بلکه تمامی هنرمندان ...
هر اقدام به خودکشی رسیدن به نقطه ذوب است
بهداشت و همین طور اداره سلامت روان وزارت بهداشت نیز تدوین شده است. **تا سال ها روزنامه نگاران و روزنامه ها از پرداختن به این اخبار منع شده بودند، فکر می کنید این شیوه درست است و نباید اخبار این چنین منتشر شود؟ روزنامه نگاران از پرداختن به آن منع نشده اند. انتشار خبر می تواند پیامدهای مثبت و منفی داشته باشد. حسن آن در باخبرشدن جامعه و مسئولان و بالارفتن آگاهی همه در پیشگیری و چاره ...
سوگواری برای مردگان به شیوه ایرانیان +تصاویر
...؛ آنگاه که بستور بر پیکر بی جان پدر حاضر می شود و می گوید هلا درخت! جان [فراز] افکنده ات را که برگرفت؟ هلا گراز! تابِ تو را که برگرفت؟ هلا سیمرغک! باره ات را که برگرفت؟ اگر تو ایدون همی خواستی که با هیونان کارزار کنی، [چرا] اکنون کشته و افکنده ای اندر رزم ما چون مردم بی گاه و گنج؟ موی و ریش تاب دار تو را بادها آشفته اند و تن پاکیزه تو را اسبان به پای لگدکوب کردند و تو را خاک بر تن نشست. اما اکنون ...
فرهنگ در رسانه
شمار می روند که امید است با ارتباط تنگاتنگ نمایندگان در خانه ملت با رسانه ملی، شاهد رفع آنها باشیم. حجت الاسلام سید رمضان موسوی مقدم - معاون امور مجلس و استان های صدا و سیما جوان/شکایت صداوسیما از تهیه کنندگان فیلم های پرفروش شایعه یا واقعیت؟! دعوای تلویزیون و ماهواره کار سینما را به دادگاه کشاند خبر شکایت صداوسیما از تهیه کنندگان سه فیلم پرفروش سینما ...