سایر منابع:
سایر خبرها
شب پیرمردها!
با خاک و گِل به سر برده ، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت کاش می شد ببینمت روزی پشت ِ میزی که از پدر نرسید و کتابی که کس نگفته در آن قصّة سنگ و خشت ، در دستت بازی ات را کسی به هم نزند، دفترت را کسی قلم نزند و تو با اختیار خط بکشی ، خطّ یک سرنوشت ، در دستت مرتضی ...
سه مار ماهی
دو برادر آنان را از این اقدام بازداشتند و گفتند: -بگذارید او خود به چشم ببیند که ما چه سرنوشت شومی داشته ایم. عجوزه، بیا تو! این بار ترکه ی جادو به دستت نخواهد بود که حفظت بکند. تو سنگ می شوی و در باغ خانه ی خود می مانی. آفتاب و باران تو را می سایند و پس از مدتی به خاکت تبدیل می کنند. آنگاه او را به حیاط انداختند و پیرزن به مجسمه ی گوژپشت زشتی که تنها در حیاط ایستاده بود، تبدیل شد. ...
مسعود فراستی: من حکومتی هستم!
.... این یک تفکر است، آن هم یک تفکر است. تفکری که من می گویم، تفکر همه منتقدین درست و حسابی جهان است. واژه های شان را هم می توانم برای تان بیاورم. منتقد به شدت صاحب نام باسواد واژه هایی را به کار می برد که اگر این دوستان بشنوند، گمان ام از بس مؤدب هستند شب نخوابند. شوخی نداریم. ما با یک اثر طرف هستیم. با آدم که طرف نیستم. با اثری طرف هستم که دارد به ملیت ام توهین می کند و باید محکم جلوی آن ...
پیرِ شعر انقلاب
ای حمید ای پیر شعر انقلاب، از من سلامت قله ها دیری ست می بالند بر خود زیر گامت من همانم، کودک پنجاه و هفتم من، که صبحی در زمستان گریه کردم با خمینی ای امام ت من همانم، طفل لرزانی که می خواندم سر صف در دبستان ای مجاهد ای مطهر را به نامت من همانم، نوجوان سال شصتم من، که یک شب پر کشیدم در هوای جبهه ها از پشت بامت من همانم، آنکه در عهد جوانی سیر کردم در حریم قدس همپای جلودار کلامت من همانم، آنکه در خرداد ناگه سوخت جانم با دریغا ای دریغا ی تو در س ...
در عرصه فرهنگ کار از سینه سپر کردن گذشته، من شمشیر کشیده وسط میدانم
صف ، کولة سرنوشت در دستت کوله باری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت ، در دستت گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته ، تکّه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده ، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم ...
یادگارهای شاعرانه یک ضیافت/ جزحرف راست هیچ نگوید زبان ما
...> باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته، تکّه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت کاش می شد ببینمت روزی پشت ِ میزی که از پدر نرسید و کتابی که کس نگفته در آن قصّة سنگ و ...
از غزل طنز فیض تا قصیده حدادعادل / چه شعرهایی در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد
آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته ، تکّه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده ، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت کاش می شد ببینمت روزی پشت ِ میزی که از پدر نرسید و ...
تحجر در لباس روشنفکری/ در مصائب سلطه جهل و خودکامگی در دانشگاه های ایران
سالیان متمادی در دانشگاه ها، ضمن معرفی ابن خلدون به عنوان پدر جامعه شناسی و حتی پدر فلسفه تاریخ، او را به عنوان یک متفکر آزاداندیش مسلمان که از معرفت دینی فاصله گرفته و به علم تاریخ رویکرد پوزیتیویستی دارد، مورد تجلیل قرار می دهند. اتفاقا این پرسش را باید از شما که دائما تلاش می کنید خودتان را نماینده آکادمیسین های روشنفکر ایران معرفی کنید، پرسید که چه اتفاقی افتاده که ابن خلدون به الگوی فکری جامعه ...
شب پیرمردها!/ خدا کند حاج احمد برگردد/ سرودی که ضد انقلاب را عصبانی کرد
سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت کاش می شد ببینمت روزی پشت ِ میزی که از پدر نرسید و کتابی که کس نگفته در آن قصّة سنگ و خشت ، در دستت بازی ات را کسی به هم نزند، دفترت را کسی قلم نزند و تو با اختیار خط بکشی ، خطّ یک سرنوشت ، در دستت مرتضی طوسی شاعر ترک زبان، شعری عاشقانه با ...
قدردانی یک شاعر هموطن از رهبر انقلاب برای توجه به دانش آموزان مهاجرین افغانستانی
از آن پدر، و پدر رفت و هِشت ، در دستت گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته ، تکّه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده ، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت ...
روزنامه های سه شنبه
زمانی این وضعیت ادامه دارد. از او درباره قرص هایی که مصرف می کند، پرسیدم. روزی 23 تا! فکر کردم اشتباه شنیده ام، بار دیگر از او بپرسم، روزی چقدر دارو مصرف می کنی؟ اما جواب ثابت بود؛ 10 نوع قرص در صبح، ظهر و شب می خورم که مجموع اش می شود 23 تا. نمی دانم تا چه زمانی قرار است این قرص ها را مصرف کنم اما معده درد شدیدی دارم و هر روز حالت تهوع، اما مجبورم. حمید رضا از آن 10 روزی که پدر روی تخت بیمارستان ...
کبادالوک (پسرک عرب)
پوشیده بود همه به دیده ی احترام بر او نگریستند و او را نجیب زاده ای دانستند که از شهری غریب به آن شهر آمده است. کبادالوک آن شب را خواب راحتی کرد و چون بامدادان بیدار شد تصمیم گرفت که با خوشبختی ای که به دست آورده در آن شهر بماند. حدس زد که سنگ هایی که از قعر دریاچه گرد آورده و در جعبه ریخته گوهرهایی گرانبهایند. پیش خود جواب نجیب زاده ی پیر را بدین گونه داد: دوست پیر مهربان من، اگر شما خیلی ...
مقام معظم رهبری: شعر باید زنده باشد و نسبت به مسائل جاری و نیازهای کشور موضع داشته باشد
سنگ و گچ عجین گشته، تکّهچوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل بهسر برده، میتوان سبزه کشت در دستت شب میافتد و میرسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت کاش میشد ببینمت روزی پشتِ میزی که از پدر نرسید و کتابی که کس نگفته در آن قصّة سنگ و خشت، در دستت بازیات را کسی بههم نزند، دفترت را کسی قلم نزند و تو با ...
پسر بچه و کره اسب
هنوز همه ی آنچه را که می خواست انجام نداده بود. او فکر می کرد که تا موقعی که ناپسری اش وبال گردنش باشد نمی تواند کاملاً خشنود باشد و از این روی در اندیشه ی این بود که چگونه خود را از دست آن پسربچه نیز رهایی بخشد. زن روزی دو مار زهری را در رختخواب ناپسری خود نهاد و سپس به او اصرار کرد که زودتر از هر شب به بستر برود و بخوابد. پسرک گفت: چشم مادر، اجازه بده بروم غذای کره اسبم را بدهم بعد ...
شاعر اولی ها امسال چه کسانی بودند؟ +شعر و تصاویر
...> باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته، تکّه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت کاش می شد ببینمت روزی پشت ِ میزی که از پدر نرسید و کتابی که کس نگفته در آن قصّة سنگ و خشت، در دستت ...
آقا بعد از شعرخوانی سبزواری گفتند در نود سالگی هم می توان شعر جوانانه گفت
...> نوبت رسید به آقای حکمت از استهبان فارس. حکمت سلام کرد و خواند: گنه کرد در بلخ آهنگری... آقا فوری به شوخی گفتند: عجب! جدیداً؟... قدیم هم بود ... همه خندیدند. حکمت شعرش را خواند: یکی را پسر مست و مخمور بود ز اخلاق نیکو بسی دور بود یکی باغ انگور بودش پدر معیشت نمودی از این رهگذر چو مستی هر روز فرزند دید همه تاک آن بوستان را برید شعر علی ...
تحسین شاعران افغانستانی توسط مقام معظم رهبری به روایت کاظم کاظمی
پدر رفت و هِشت ، در دستت گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته ، تکه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده ، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت ...
شاعران در محضر رهبر انقلاب چه خواندند
، کولة سرنوشت در دستت کوله باری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت ، در دستت گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته ، تکّه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده ، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری نگفتنی در چشم ...
اشعاری که شب گذشته در محضر رهبر انقلاب خوانده شد؟
صبحدم در آخر صف ، کولة سرنوشت در دستت کوله باری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت ، در دستت گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی باز این فالگیر آبله رو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته ، تکّه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گِل به سر برده ، می توان سبزه کشت در دستت شب می افتد و می رسی از راه با غروری ...
بحران فیش های حقوقی و عاقبتی که منتظر روحانی است/ چرا وزیر بهداشت مخالف جلوگیری از ویژه خواری است؟
...! او با سر و صدای فراوان همین طیف نامزد ریاست کمیسیون بود اما امروز به اعتبار نسنجیده بودن آخرین طراحی اصلاح طلبان مجبور به کناره گیری شد. آیا او پیاپی قربانی بی تدبیری های پدر خوانده های اصلاحات می شود؟ دیگر کدام رقابت مانده که معاون اول خاتمی در دولت اصلاحات بخواهد شرکت کند؟ عارف پیش از این ریاست مرکز پژوهش های مجلس را نپذیرفته بود اما حالا ... مسئله فیش های حقوقی و پدیده ای به ...
اشعار آیینی ویژه ولادت کریم اهل بیت " امام حسن مجتبی علیه السلام"
... در طواف حرمش خطّ امام را دیده چشم او بوده خدائی که به یک چشم زدن قلب آینده و اعماق زمان را دیده دست نگشوده گشوده گره عالم را روی ناکرده عیان سرّ نهان را دیده پدر و مادر و جد، هر که لبش بوسیده در شمیم نفسش خنده ی جان را دیده اهل عالم بنشینید به پای سخنش همه دم بوی محمّد شنوید از دهنش صلح او نیست ...
مهم نیست دستت به تابوت شهدا برسد؛ دلت را گره بزن به آرمان های شهدا
هنوز در کوچه ها پیچیده، چند صباحی دیگر نخستین سالگرد حضور 30 شهید غواص و خط شکن در مازندران است و بار دیگر دیار علویان مزین به نام و یاد شهدا می شود. شب به پایان آمد و سحرگاهان است، صدای پرنده های عاشق را می شنوم که با زبان خود به راز و نیاز با خدا مشغولند، چه صدای زیبایی؛ صدای زندگی، صدای امنیت، آسایش و عزت، همه این ها را مدیون شماییم ای شهید! ------------------------- یاداشت از: آزاده بابانژاد فارس ...
ذوب در آقا موسی بود
. در آن جلسه از وضعیت مجاهدین خلق و اینکه چه جوّی به خاطر کمونیست شدن آنها به وجود آمده و از بین رفتن استعدادهای بسیاری گفت وگو کردیم. امام موسی صدر علاقه مند بود که این بحث ها را بشنود؟ خیلی استقبال می کرد، حتی دو، سه نوبت این بحث را تمدید کرد. یادم هست زمانی که ما خدمتشان رسیدیم، زمستان بود. بعد از نماز مغرب و عشا حدود ساعت هفت جلسه را شروع می کردیم و تا پاسی از شب حدود 22:30 تا 23 طول ...