سایر منابع:
سایر خبرها
آخرین سخنان حضرت امیرمومنان چه بود؟
...: فرزندم! بدان که من همه چیز را برایت می گویم! بعد رو به بقیه فرزندانش فرمود و آن ها را به یک دیگر سفارش فرمود... و بعد از آن... - باری؛ حسنم تو را سفارش می کنم و همه فرزندانم و خانواده ام را و هر کسی که نوشته ام به دستش می رسد: پاک باشید. و خدایتان کند که وقتی می میرید پاک بمیرید. نمازتان را به موقع بخوانید. وصیت تان می کنم که ...
حضرت زینب(س) قلبم را آرام کرد
جای عموی شهیدش را پر کرد. پسرم به اردوی جهادی زیاد می رفت. مدام مأموریت بود. دلشوره داشتم که شهید شود، یک روز گفت من می خواهم به سوریه بروم گفتم اینقدر مأموریت نرو خانمت تنهاست کمی پیش زن و بچه ات باش بعد برو. به عروسم گفتم شما نگذار محمد به سوریه برود. تمام خرید خانه و مدرسه بچه ها با شماست. همان شب خوابی دیدم و صبح به او زنگ زدم. گفتم من پشیمانم هر جا می خواهی بروی به سلامت. شب خواب ...
راه صلح با خدا در کلام مرحوم دولابی
پدر خود از شوهرش گلایه کند، پدرش خسته می شود و می گوید دختر را شوهر داده ایم باز ولمان نمی کند. اگر پیش مادرش هم برود، می گوید آخر خواهرهای دیگرت هم هستند، اینقدر به من نگو، مرا کُشتی. اگر به شوهرش بگوید، می گوید من بیرون با مردم جنگ دارم، مرا ول کن. آیا کسی را سراغ دارید که مانند خداوند اینگونه انیس بندگانش باشد؟ انسان وقتی چنین انیسی دارد، خوب است گاهی بنشیند و با او خلوت کند، حساب های گذشته را ...
ترنس مالیک واقعاً به دنبال چیست؟
...، در پس این گزیده گویی و خست و ابهام مفصل و البته مطول در تبیین شخصیت ها و آن سفرهای به درون و برون و غوطه ور شدنش در گذشته و حال و میان شهرها و زن ها و همراهی با لشکری از زخم خوردگان و زخم زنندگان، با همان مونولوگ هایی که مخاطب شان معلوم نیست و گوشه و کنایه هایش به هالیوود در تمام آن فضاهای خالی آیا تصویری رو و آشکار از سرگردانی و حیرت و در خودماندگی برای تان ندارد؟ آیا به دنبال این تکرارها و ...
قتل نگاری شیعیان از آغاز تا پایان قرن پنجم هجری
بوده است. نجاشی درباره وی می گوید: ثقة، عین فی الحدیث، صحیح الاعتقاد... و فی داره حصلت ام صاحب الامر(علیه السلام) بعد وفاة الحسن(علیه السلام) ؛[67] او ثقه و از نظر اعتقادی فردی سالم است... مادر امام عصر(عج) بعد از وفات امام عسکری(علیه السلام) در خانه او زندگی می کرده است. کتابی به نام مقاتل الطالبیین در زمینه تاریخ و مقتل نگاری به او منسوب است. این کتاب از منابع و ...
اخبار مرتبط
الشتر یک گروه را تشکیل داده بودیم. اسد پیش ما بود. تا اینکه یک نفر سرباز سراغ او آمد و گفت: آقای حسن وند! مادر و همسرتون آمدند تا شما رو ببینند، لطفاً بروید داخل پادگان! اسد نرفت. به سرباز سفارش کرد که هرجور می تواند آنها را قانع کند تا به خانه برگردند. سرباز برگشت. لحظاتی بعد متوجه شدیم مادر و همسر اسد در حالی که دختر دوساله اسد همراهشان بود، پشت سر یک نفر دژبان به سمت ما می آیند. اسد ...
گفتگوی جالب دختر 4 ساله شهید مدافع حرم با رهبر انقلاب + عکس
. نگران بودم مبادا گم شود که دوستان گفتند کسی نمی تواند از بیت خارج شود، برای همین خیالم راحت شد. نامه ای که برای آقا نوشته بودم را تحویل دادم و تنها خواسته ام این بود که برای بچه هایم دعا بکنند. چند دقیقه ای از نهال غافل شدم و اصلا متوجه نشدم کجا رفته است. چون خیالم راحت بود که نمی تواند بیرون برود دنبالش نگشتم. محمد متین هم رفته بود در قست آقایان وتنها بود. با خودم گفتم ...
شکل تازه انتخاب بازیگر در سینمای ایران
...: این روزها مباحثی همچون ورود غیرحرفه ای ها به عرصه سینما و نقش خریدن را می شنویم که یک روزی حتی حرف زدن درباره آنها زشت بود. یادم است یک بار برای خرید به یک مغازه رفته بودم که در آنجا یکی از مشتریان با دیدن من گفت: بازیگری با نام "م.ش" به من گفته 500 میلیون تومان پول بده تا تو را بازیگر کنم. این موضوعات واقعا دردناک است . این یک واقعیت انکارناشدنی است که اگر در دوران کنونی اندکی ...
نقش معاویه در جنگ جمل
در کنار من بود، ولی حیران بودم اکنون ده یک از مردم بر ضد تو و باقی آنان پشتیبان تو هستند! تو با شلاق ملامت بر سودای دلم نواختی و مرا بیدار کردی، چه خوب آموزگاری هستی! همانا بعد از عثمان، امید ما به توست، منتظر دستور تو هستم .30 ولید بن عقبه نیز در پاسخ به معاویه، آمادگی خود را برای خونخواهی عثمان به رهبری معاویه اعلام کرد. یعلی بن منیه نیز اعلام آمادگی کرد و یاد آور شد که اموال تحت ...
لذتی که باید چشید
پاسخگوی سؤالات ما باشد. انگیزه کمک به نیازمندان، چه زمانی در شما شکل گرفت؟ از همان بچگی. من فرزند دوم از خانواده ای 11نفره بودم. پدر مرحوم ام، جوادآقا، یک مغازه الکتریکی در قیطریه داشت. کاسبی اش خوب می چرخید. یادم هست از همان بچگی برایم سؤال بود که چرا بابا این همه کیسه برنج و روغن می خرد می آورد گوشه خانه. مادرم جواب درستی نمی داد؛ همیشه می گفت: برای یک کسانی . طول کشید تا ...
تنها پناهم خدابود
شروع کردم. اما با همه اینها توکلم به خدا بود. الان هم بعد از این مرحله به تنها چیزی که می رسم منتی است که خداوند بر سر من گذاشته و دست من را گرفته است. از نظر من خدا خودش همه این کارها را انجام داده است. چون من به خودی خودم قدرتی نداشتم. یک زن تنها بودم و تنها پناهم خدا بود. واقعا توکل بر خدا معجزه ای است که من به آن رسیده ام و می دانم هر کسی هم به خدا توکل کند گره کارهایش باز می شود. ...
شیخ عیسی قاسم از آل خلیفه اصیل تر است - تعرض به شیخ، اوضاع بحرین و منطقه را وخیم می کند
2015 یکی دو هفته بعد از بازداشت شیخ علی سلمان،یک لیست 73 نفره از افرادی که سلب تابعیت شده اند منتشر شد. اولین اسم، اسم خودم بود و مشخص بود که 9 اسم اول را اخیراً اضافه کرده بودند چون از شماره 10 به بعد به ترتیب حروف الفبا بود. که در این لیست چند داعشی را هم جا داده بودند که بگویند سلب تابعیت شده ها اختصاص به شیعیان ندارد. * شبیه کاری که عربستان در اعدام شیخ نمر انجام داد و حکم اعدام را به ...
آیت الله آملی لاریجانی: چه توقعی از قاضی داریم که در ماه باید 150 تا 200 پرونده را رسیدگی کند؟
... آیت الله آملی لاریجانی افزود: وقتی در یک شعبه بازپرسی یا دادگاه های عمومی، انقلاب و تجدیدنظر مثلاً در یک شعبه 150 یا 200 پرونده در ماه ورودی داریم چه انتظاری وجود دارد که رسیدگی ها تسریع شود؟ او گفت: وقتی ورودی پرونده ها به دیوان عدالت اداری زیاد می شود و نیرو هم جذب نمی کنیم، چه انتظاری داریم رسیدگی به پرونده ها با سرعت انجام شود؟ رئیس قوه قضائیه افزود: همه مسئولان می ...
بعد از 17 سال، پرونده قتل سه سرباز بسته شد
که اسلحه رابه من داده بود، شلیک کردم و بعد پویا را هدف قرار دادم و آخر کار نیز به سوی آرش شلیک کردم. شاهپور افزود: زمانیکه آنها نقش بر زمین شدند، اسلحه کمری آرش را نیز برداشتم و فرار کردم. در حال فرار بودم که فهمیدم سرباز دیگری در تعقیب من است، به سوی او نیز شلیک کردم و به فرارم ادامه دادم، سپس به سرعت خودم را به منزل دختر مورد علاقه ام رساندم تا پدر اورا بکشم، اما وقتی وارد خانه آنها ...
تاکسی نوشته های سروش صحت(قسمت پنجم)
. پسر گفت: اگه سیگاری باشی، همه جا سیگار می کشی. زن مسن گفت: اون وقت تکلیف ما که سیگاری نیستیم چیه؟ پسر گفت: هیچی بابا غلط کردم، نمی کشم. چند لحظه سکوت شد بعد پسر جوان گفت: فکر می نین این جوری نمی میرین، هان؟... ولی شرمنده ام اگه تمام عمرتون هم فقط ورزش کنید و آب پرتقال بخورید باز هم می میرید. بعد نگاهی به زن مسن کرد، لبخند زد و گفت: زودتر از من هم می میرید. زن مسن گفت ...
آیا می شود معنای قرآن را به جای خود قرآن خواند؟
جزا و امنیت در روز هراس و نور در روز ظلمت و سایبان در روز حرارتِ شدید و سیراب شدن در روز عطش و ارزش و سنگینی در روز سبکی اعمال را می خواهی، پس قرآن را مطالعه کن، چرا که قرآن یادآور خدای رحمان و حافظ از شیطان و عامل برتری در ترازوی اعمال است (میزان الحکمه، ج 8، ص 74) آثار دیگر قرائت قرآن از این قرار است: نورانیت و افزودن خیر و برکت خانه؛ غفران گناهانِ پدر و مادر؛ افزایش مدّت بینایی ...
ساخت زندگی نامه همسر شهید بابایی
، منزلت و جایگاه پدر و مادر همسر شهید خود را نیز به خوبی پاس داشت. چند هفته است که بچه ها دوران تلخ و سختی را تجربه می کنند زیرا از زمانی که بچه ها خود را شناختند هم پدر بوده و هم مادر. سلما جان فرزند ارشد خانواده است؛ لب به سخن که می گشاید می خواهی لحظه لحظه با مادر بودنش را در سبد اطلاعات و مستندات تاریخ پرافتخار زنان جمهوری اسلامی بریزی تا مبادا افسوس از دست دادن مادران و ...
20 نکته برای احیاء لیله القدر / شب بیست و سوم، شب دعا برای ظهور/ نابودی فقیرسازان را از خدا بخواهیم
مریض ها به ویژه آنها که می شناسیم صمیمانه دعا کنیم و به فقیران رسیدگی کنیم و به بستگان محبتمان را یادآوری نماییم. قبل از آنکه کسی به ما التماس دعا بگوید، برایش ملتمسانه دعا کنیم. 8. محبت به والدین، دعا برای پدر معنوی جامعه از بهترین کارها در شب قدر غفلت نکنیم؛ از پدر و مادر خود حلالیت بطلبیم و به آنها محبت کنیم و با اشک از آنها بخواهیم برای ما دعا کنند. اگر از این دنیا رفته ...
پدرش گفت حسین دیگر برنمی گردد
می خواهم برایت زن بگیرم، گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید چادری باشد و با شرایط پاسداری من کنار بیاید. پدر عروسم عارفه خانم همکار همسرم بود. یک نسبت آشنایی دوری هم داشتیم، از همان اول که عارفه خانم را دیدم مهرش به دلم نشست. خانواده هایمان از همه لحاظ به هم می خوردند.حسین که از ماموریت برگشت به خواستگاری رفتیم و بهمن 88 عقد کرد. مادر خنده ملیحی می کند و می ...
ملک الشعرای بهار، - بهارِ - فرهنگ ایران
دلپذیر بود. مادرم به نظر من و دیگرانی که او را می شناختند یکی از بهترین زنانی بود که پدرم می توانست داشته باشد. پشت پدرم بود. کسی جرأت نداشت در دورانی که پدر در اتاق کار می کرد سر و صدا کند. البته بچه ها بزرگ شده بودند و سر و صدایی نداشتند. من هم که کوچک بودم، شلوغ نمی کردم و به باغ می رفتم و بازی می کردم. کسی حق شلوغ کردن نداشت چون مادر می گفت آقا دارد کار می کند. پشت هر بزرگی یک زن ...
ما رسم نداریم زن ها حقوق شان را بخواهند!
.... یک روز به من زنگ زد و گفت من با مادرم صحبت کردم و گفت ما چنین رسمی نداریم که زن ها حقوقشان را بخواهند! سمیه می افزاید: عصبانی شده بودم، سر همسرم داد کشیدم که چطور وقتی من مهریه و عروسی و لباس و طلا نخواستم کسی نگفت اینها رسم ما نیست، ما برای پسرمان آرزو داریم؟ بعد من اگر از تو بخواهم در معامله ازدواج با طرف معامله ات یکسان باش، شما رسم ندارید؟ اشکالی ندارد من هزار سکه می خواهم و ...
ترکش جنگ فلجم کرد اما جانبازی نمی دهند
. پسرعمو همان موقع مقداری کاغذ و نسخه و داروی زهرا را هم به من داد. دختر تا چندین ماه گوشه خانه افتاده بود. چند سال بعد من بی سواد که دیدم بچه بالاخره می تواند کمی راه برود کاغذها را دور ریختم. خدا مرا بکشد. کاش می دانستم کاغذها چه هستن. ما حتی تا چند سال بعد اصلا نمی دانستیم باید برویم بنیاد و پرونده تشکیل بدهیم. یک روز زن همسایه که مجروح شده بود از ما پرسید زهرا چقدر حقوق می گیره. دنیا روی سرم خراب ...
مادری که پسرش را حبس کرد/مهاجری از خاوران
... *خوابی که به وقت بارداری ام دیدم ما به واسطه پدر شوهرم که یک روحانی بود و کاروان می برد ایران برای زیارت امام هشتم، با اخبار آنجا آشنا بودیم و حتی مرجع تقلیدمان هم امام خمینی بود. مادر شوهرم هم خودش ایرانی و از خاوری های چهارتاکه بود. شیعیان افغانستان همه به نوعی از اخبار ایران مطلع بودند. وقتی رضا را باردار بودم، و یک شب خواب دیدم سواری با نور آمد. نور در تمام آسمان ...
صله رحم اعمال را تزکیه می کند/ چطور می شود دروغ را جبران کرد؟
شان کرد. من سالی یک بار سر قبرشان می روم. نمی شود. همه اینها در زندگی شما و در زندگی خودت [تاثیر می گذارد]. حالا غیر از اینکه پسرت و فرزندت وقتی بزرگ شد آنچه که تو با پدر و مادرت کردی را چند برابر [می کند؟] من یک وقت هایی خودم به حساب خودم می گفتم آن فرزند ده برابر با تو می کند. اصلا این را هم نمی گوییم. من اصلا بچه ندارم. زندگی آدم با خدمت به پدر و مادر آباد می شود. همان که گفتند صله رحم آباد می ...
سعی در مطرح کردن خودم داشتم حتی با روشهای غلط/ زندان رفتن افتخاری برای من بود/ گدشته ام چراغی برای آینده ...
. احساس بزرگی می کردم و افتخار می کردم و عیب نمی دانستم. کم کم از 15 سالگی وارد مواد سبز(حشیش) شدم. بعد با مواد سیاه(تریاک) از طریق پدر دوستانم با این مواد آشنا شدم. درآمد هم داشتم و در قهوه خانه پدرم مشغول به کار بودم. مواد را دوستانم از پدرانشان می دزدیدند و در باغات اطراف شهر می کشیدیم. اول کم مصرف می کردیم بعد زیادتر شد. کم کم چون هزینه خودم را نمی توانستم پیدا کنم رفتم دنبال کار. رفتم در ...
تاثیر شبکه های اجتماعی و فضای مجازی بر روابط اعضای خانواده
... 7-زهرا همتی، معاون اجتماعی بهزیستی ایلام: شبکه های اجتماعی موجب شده پدر و مادر و فرزندان مدت زیادی از وقت شان را کنار هم اما دور از هم باشند. تداوم این روش به مرور تمایل اعضا خانواده برای گفت وگو را کاهش می دهد. از طرفی سرگرمی پدر و مادرهای امروزی و بچه ها نسبت به قبل بیشتر شده که این امر حرف های مشترک آنها را کاهش و در نتیجه رغبت شان را برای گفت وگوهای خانوادگی کم کرده است. امروزه شکل رابطه ...
خاطرات تلخ زنان شیشه ای روی تخته سیاه کمپ
شماری می کند: این جا را دوست ندارم، به اجبار همسر و پدرم آمدم، به من گفتند می رویم دکتر، اما سر از این جا در آوردیم، آن شب، سالگرد ازدواجم بود، چند نفری رویم ریختند و به زور مرا داخل این مرکز کردند، اولش ناراحت بودم، اما حالا نیستم، ولی می خواهم زودتر بروم. عاطفه ، 14 سالش که بود، از سوی شوهر خاله اش، مورد تجاوز قرار گرفت، از همان روز هم از خانه فراری شد و شیشه را امتحان کرد: اولین بار در ...
قوه قضائیه در مبارزه با مفسدان اقتصادی کارنامه روشنی دارد/برخلاف سیاه نمایی ها بدنه دستگاه قضا، بدنه ...
... وی ادامه داد: ما از یک قاضی که ماهانه به 150 پرونده رسیدگی می کند نباید انتظار داشته باشیم که روند رسیدگی به این پرونده ها هم به درازا نکشد و هم رای صادره پیرامون آنها مطقا و مستدل و با بررسی همه جوانب باشد. رئیس قوه قضائیه با اشاره به بازدیدهای اخیر خود از مجموعه ها و دستگاه های قضایی کشور گفت: ما در بازدیدهای اخیر متوجه شدیم مثلا در مجتمع های قضایی خانواده وقت اختصاص داده شده ...
شعری زیبا در تمجید دکتر ظریف
ی پیراهن ات را ببندم مادر از کتاب,فارسی رفته بود هرچه گریه کردم دیگر بر نگشت وباران از سقف اتاق چکه می کرد وگاهی فرو می ریخت روی لحاف پاره ای که زیرآن ماهمه قدونیم قد خواب بودیم مرا ببخش وقتی شربت سیاه سرفه ی پدر را گم کردم وهیچ خاطره ای از خانه ی پدری ام ندارم وقتی خشت هایش فرو می ریخت دهان خیابان من یاد هواپیماها می افتادم ...
گلزار شهدای خرمشهر؛ غریب و مظلوم/سنگ شناسنامه شهدا نو می شود
...> مهدی می گوید که از روز اولی که این کار در گلزار خرمشهر آغاز شد، حضور داشته و کارهای مختلفی را در این مدت انجام داده است و با لحنی قاطع ادامه می دهد: هر چقدر برای شهدا وقت بگذاریم بازهم کم است. وقتی از دلیل عدم حضورش در مراسم شب احیا و بزرگترین آرزویش در این شب ها می پرسم در پاسخ عنوان می کند: به مراسم احیا هم می روم، اما همین جا و در این لحظات از همین شهدا می خواهم دستمان را بگیرند. ...