سایر منابع:
سایر خبرها
پیام تند مهاجم سابق پرسپولیس؛بی غیرت ما نیستیم بی غیرت شما هواداران هستید!
دست لباس روی همدیگه میای ورزشگاه تا به آرزوت رسیده باشی، بی غیرت تویی که سوار موتور از جنوب شهر اومدی، بی غیرت شمایین که گذاشتین ما سوار ماشین های چند صد میلیونی بشیم و برای دادن امضا هم شیشه هاشو از ترس گرما ندیم پایین، بی غیرت شمایی که آسمون رو سر زبونا گذاشتین، شمایین که ما رو به جایی رسوندین که آرزوی هر جونیه، بی غیرت شمایین بله همین شما که همیشه بدی های ما رو فراموش کردین و تو سخت ترین شرایط ...
سرنوشت شوم برادری که فیلم آزار و اذیت خواهرش را دید
به گزارش گیل خبر، من برای آینده ام هزاران ، نقشه دارم. هرگز دوست ندارم که به مانند دختران دیگر روستایمان، مجبور به یک ازدواج تحمیلی شده و تا آخر عمر به پای شوهر و فرزندانم بسازم و بسوزم. دوست دارم برای خودم درس خوانده وکسی شده و سرانجام روزی رهسپار دانشگاه شوم. پدرم پک عمیقی به قلیانش زد و گفت:این مزخرفات رو توی همون مدرسه یادت دادند! می دونی، مقصر من بودم که گذاشتم بری مدرسه و همین چند تا ...
علما و علائم آخرالزمان از نظر روایات
. بچه ها بالای منبر می روند (الان که هر کسی منبر می رود) و دروغ را زرنگی و چیز خوب می شمرند، پس لعنت خدا بر دروغگو اگر چه به شوخی دروغ بگوید و زکات دادن را خیلی سخت و خسارت بزرگی می دانند و پدر و مادرشان را تحقیر می کنند و فحش می دهند و از دوست و برادر دینی خود، بیزاری می جوید و با دشمنش مجالست می کند، زن با شوهرش در تجارت داد و ستد مشارکت می کند و زنان شبیه مردان می شوند و مردها شبیه زن ها و زنان ...
سجاده ای سرخ به وسعت یک مصلا/روزی که نمازجمعه همدان غرق در خون شد
...> وی بزرگترین آرزوی خود را شهادت خواند و گفت: آرزو داشتم به آن زمان برگردم تا در این دفاع مقدس که قرآن کریم بر آن تاکید کرده است شهید می شدم . مادر زهرا قهرمانی، دختر 17 ساله ای که از روستای دینگله کهریز در این راهپیمایی بر اثر بمباران به شهادت رسید، نیز گفت: زهرا قرار بود چند ماه دیگر نو عروس خاله اش شود، آن روز به همراه من چادر سفید و کفش های نرم و راحت پوشید و همراه خیل جمعیت، از ...
بازگشت از دنیای مردگان/ مکانی به وسعت هیچ
مشاهده کردم و وقتی چشمم را به سوی بدنم برگرداندم آن را بسیار دور از خودم دیدم و از همان دور می دیدم که آقای دکتر... به بدن من تنفس مصنوعی می دهد و اصرار دارد که روح مرا به بدنم بر گرداند در آن وقت به یادم آمد که من هم در بچگی گنجشکی داشتم که از قفس پریده بود در آن موقع مثل همین آقای دکتر مقداری آب و دانه در قفسش ریخته بودم و از دور می خواستم او را به طمع آب و دانه دوباره وارد قفس کنم اما او وارد ...
زندگی شوهرم را سیاه می کنم
زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می شدم و هرگز چنین حرفی نمی زدم. مرد که برافروخته است رو به قاضی می گوید: زندگی ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می گفت اگر مرا ...
حرفهای جالب یک عکاس و قوم نگار مطرح ایران
با آنچه در حوزه علوم اجتماعی یاد گرفتم ادغام کردم و سعی کردم از زیبایی شناسی اکتسابی فضای هنری در این راه استفاده کنم. یعنی در واقع پیوندی بین علوم اجتماعی و عکاسی هنری ایجاد کنم. اما ذاتا خودم بارها و بارها در جاهای مختلف اعلام کردم که من یک هنرمند نیستم. من آدمی هستم که دوربین عکاسی در دستم ابزاری است برای فعالیت فرهنگی. این چیزی نیست که من بخوام پنهانش کنم ولی یک نکته، من آموخته ای در دانشگاه ...
مادری که پسرش را حبس کرد/مهاجری از خاوران
شده بود گریه برای پسرم و مدام ذکر یا علی ادرکنی را تکرار می کردم. یک روز دخترم که سنش خیلی کم بود آمد گفت: مامان مامان علی ادرکنی، پسرت آمد. با خودم گفتم: این دختر دارد ادای من را درمی آورد اما یکدفعه دیدیم راست می گوید، رضا آمده، خیلی خوشحال شدم. *تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. به او گفتم: بیا بروم برایت خواستگاری، به حرف هایم گوش می کرد و می گفت دستت ...
دو فرزندمان را پنهان کرد تا مجوز اعزام بگیرد!
حرم می زنند چیزی شنیده اید؟ اینکه می گویند این جوان ها به خاطر پول خودشان را به خطر می اندازند واقعاً عجیب است. اینها که این حرف ها را می زنند می توانند برای یک روز خوشی و خوشبختی زندگی مشترک من و مهدی قیمتی تعیین کنند؟ من همین الان با وجودی که شش ماهی از شهادت همسرم می گذرد، هنوز لباس هایش را در چوب رختی پشت در آویزان کرده ام. دست نزده ام تا خودم و بچه ها احساس کنیم مهدی هنوز پیش ما است. دل ...
بازگشت از دنیای مردگان/در آخرین لحظات به زندگی بازگشتم
شهادت می دادند : مرگ بر صهیونیست ... کم کم داشتم مردنم را باور می کردم که یک بار دیگر صدای آن پیر زن به گوشم رسید : یا محمد .. یارسول الله .. یا محمد ... و بعد او را دیدم که جلوی تشیع کنندگان مرا گرفت و به زور پیکرم را روی زمین گذاشت و در حالی که ضجه میزد و جیغ می کشید و اشک میریخت ، سرش را روی سینه ام گذاشت و همچنان فریاد میزد : یا محمد ... یا محمد ... با دیدن این صحنه دلم برای خودم ...
فریمان: در تاکسی شنیدم پرچمدار ایران شده ام/ این موضوع فقط یک مانور تبلیغاتی بود/ من سدشکنم!
حساسیت بیشتر برای روز مسابقه خواهد شد. به همین سبب از خط بیرون آمدم اما هنوز لباس تیراندازی به تن داشتم که تیم رسانه ای ژاپن وارد سالن شد. وقتی خانم فرهادی زاد دید که من در خط نیستم؛ باز هم داد و بیداد کرد که چرا از خط بیرون آمده ای. شوکه شده بودم و به او گفتم من فردا مسابقه دارم و از سرپا ایستادن خسته شدم. گفتم نتیجه مسابقه من اهمیت دارد یا فیلم برداری؟ با ناراحتی و افسوس عمیقی سالن را ترک کردم و ...
سعی در مطرح کردن خودم داشتم حتی با روشهای غلط
هم از پدرش دزدیده بود. احساس بزرگی می کردم و افتخار می کردم و عیب نمی دانستم. کم کم از 15 سالگی وارد مواد سبز(حشیش) شدم. بعد با مواد سیاه(تریاک) از طریق پدر دوستانم با این مواد آشنا شدم. درآمد هم داشتم و در قهوه خانه پدرم مشغول به کار بودم. مواد را دوستانم از پدرانشان می دزدیدند و در باغات اطراف شهر می کشیدیم. اول کم مصرف می کردیم بعد زیادتر شد. کم کم چون هزینه خودم را نمی توانستم پیدا ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (277)
...، یک کلاکت را که نماد سینما و بازیگری است، شاهد هستید. بله. همه چیز در این تصویر حساب شده و طبق برنامه است! رویا میرعلمی و خاطره اسدی سر تمرین تئاتر. هماهنگی موجود در رنگ لباس و شال دو عزیز کاملاً اتفاقی است. حمید فرخ نژاد در حالِ انتظار برای دانلود شدن قسمت آخر "گیم آف ترونز" با کیفیت 720 پیکسل. (عکس مربوط به گریم سریال حلقه سبز است.) علی کریمی، مردِ واکنش ها ...
زندگی نامه ایلان ماسک (فصل اول/ بخش سوم/ پایانی)
دهد قوانینی یک پارچه وضع می کند. کارمندان هر سه شرکت کاملا در جریان این موضوع هستند و خوب می دانند که آن ها هر روز در تلاش برای رسیدن به غیرممکن هستند. وقتی که ماسک اهداف واهی تعیین می کند، عملا کارمندان اش را تحت فشار می گذارد و از آن ها به سختی کار می کشد. این موضوع تاحدودی برای در دستور کار مریخ بودن، قابل درک است. بعضی کارمندان او را به همین خاطر دوست دارند. بقیه از او خوش شان نمی آید؛ اما به ...