سایر خبرها
آخرین سفارش طلبه شهید دهه هفتادی مدافع حرم
همین حرف ها امام حسین (ع) را تنها گذاشتند . محمدامین با گفتن این حرف ها مرا قانع کرد که به سوریه برود، 15 روز از رفتنش به سوریه می گذشت که عموی فرزندم به اتفاق همسرش به منزل ما آمدند و دقیقاً ساعت 10:30 دقیقه شب بود که حاج قدرت از من و همسرم پرسید: از محمدامین خبری داری؟ من در جوابش گفتم: بله چند روز قبل که تلفنی با او صحبت می کردم به من گفت حالم خیلی خوب است، ناراحت نباشید . داشتم به ...
شهید محرابی که رمز عملیات آزادسازی خرمشهر را اعلام کرد
به زمین می خواباند و نارنجک را کشیده است. دیدار با رهبر انقلاب داشتید؟ بله اولین بار رهبری در سال 55 در منزل آیت الله صدوقی دیدم. از آنجایی که آیت الله خامنه ای در ایرانشهر تبعید بودند، ارتباطات آیت الله صدوقی و خامنه ای با هم خوب بود. آخرین دیدار هم در سال 86 بود که مقام معظم رهبری به یزد آمدند. خودتان چه فعالیت هایی دارید؟ من به عنوان مدرس در حوزه علمیه ...
مصاحبه ای خواندنی با پدر حادثه نویسی ایران
خوابید تا به انتظارش پایان دهد. داستان از آنجایی شروع شد که تحریریه روزنامه کیهان به دنبال بهانه ای بود تا بتواند با دکتر بارنارد (اولین جراح پیوند قلب در دنیا) که سال 52 به ایران آمد، مصاحبه کند. بعد از کلی ایده پردازی یاد نامه ای می افتد که مدتی پیش دختری در آستانه مرگ برای دفتر روزنامه فرستاده بود و چه خوب می شد اگر این دختر را با دکتر بارنارد آشنا می کردند. *** محمد بلوری ...
بانوهمایونی؛ خالق زن مظهر خلاقیت الله / مروری بر زندگی و آثار بانو مجتهده علویه همایونی
کنونی) و چهره ماندگار جمهوری اسلامی ایران بود. وی مکتب فاطمه(س) را به منظور ایجاد محیطی اختصاصی برای تحصیل زنان در علوم دینی پایه گذاری کرد و در سال 1390 در همایش امینه امین در اصفهان، از مقام او تجلیل شد. همان زمان رهبر معظم انقلاب در پیامی به همایش امینه امین با یادآوری جایگاه استاد بانو همایونی تاکید کرد: سرکار حاجیه خانم همایونی جزو مفاخر جامعه زنان ایران اسلامی است. حضور تحصیلکردگان ...
گرمای هوا و مشاغل سخت در ماه رمضان/عاشق خدا که باشی روزه گرفتن سخت نیست
اسفندیاری یکی از نانوایان سخت کوش گفت: اوایلی که وارد حرفه نانوایی شدم تصور می کردم که این کار آسان و راحت است و در دوران بچگی همیشه دوست داشتم نانوا شوم و هنگامی که با خواهر و برادرانم بازی می کردیم در بازی های کودکانه شغل من نانوای محل بود. وی با بیان اینکه بعد از اتمام تحصیلات وارد شغل مورد علاقه ام شدم، اظهار داشت: خدا را شکر 10 سال است که نانوا بوده و از این طریق برای خانواده ام ...
رابطه شرم آور زن با قاتل شوهرش
44 ساله از مدت ها پیش نقشه این قتل را کشیده بود و ... انتقام عجیب یک زن عریان از معشوقه شوهرش + تصاویر به گزارش پرداد به نقل از یاهو: "ژنگ شی" متهم به قتل است ، او معشوقه همسرش را به همراه دختر 4 ساله اش با ماشین زیر گرفت و بعد از آن سعی کرد مانع رسیدن کمکهای امدادی به آنها... به ... عروسی که با 6 کیلو طلا iبه منزل شوهرش رفت!! + تصاویر منتشر شده در پرتال خبری ممتاز نیوز iبه نقل از منبع ذکر شده در ...
مکانی برای زندگی، نه زنده ماندن
است؟ فقط خودم از نذرم خبر داشتم. پرستار گفت هنوز وزن نکرده ایم و دوباره به اتاق رفت. چند دقیقه بعد برگشت و گفت بچه ها دوقلو بوده اند، یک پسر هم به دنیا آمده است! پیش خودم فکر کردم برای کدام یکی نذرم را ادا کنم. دیدم دلم نمی آید و هم وزن هر 2 طلا می دهم تا یک بخش بسازند. آن موقع، بیست و چند سال پیش، رقم اهدا شده برای ساخت یک بخش کافی بود. من این داستان را در سخنرانی آمریکا تعریف کردم و گفتم ...
متن کامل کتاب أسرار الصلاة میرزا جواد ملکی تبریزی
گذارد تا به سن بلوغ میرسد، اینجاست که عقلش کامل می گردد بگونه ای که به تشریف تکلیف مشرف می شود، و در این منزل است که او بر سر دو راهی قرار می گیرد، یا اینکه حرکت در عوالم غیب، و سیر در طریق سعادت و قرب و معرفت و بهشت را بر می گزیند، و یا اینکه قدم در راه شقاوت و دوری از خدا و جهل و پرتگاههای دوزخ می گذارد، أسرار الصلاة (ملکی تبریزی)، ص: 399 و هر یک را که اختیار کند به ارادۀ خود اختیار ...
سندی از جنایت آمریکا در روستایی دور افتاده در مازندران
نتوان کشید، هم به قدرش تشنگی باید کشید. از صبح تا شب فکر و ذکرش برگشت پسرش بود، چند کیلومتری روستا پاسگاه سربازی داشت، هر چند روز یک بار به پاسگاه سر می زد تا سراغی از فرزندش بگیرد، گاه گاهی نیروهای بسیجی و سپاهی به روستا سر می زدند، دست به دامان آنها می شد تا سراغی از فرزندش بگیرد. رادیو کوچکی داشت،همه اخبار را گوش می کرد، تا خبری درباره رزمندگان می شنید گوش تیز می کرد، که ...
بازگشت از دنیای مردگان/ مکانی به وسعت هیچ
بعدازظهر حالم خیلی بد شد. پسرم مرا به بیمارستان برد و طبق روال همیشه، اولش با معاینه شروع شد، آخرش هم با یک سرم ختم شد." وقتی آقای خواجه با پسرش به خانه رسیدند، هوا تاریک شده بود، پیرمرد می گوید: "در و دیوار کوچه و خیابان را خوب نگاه می کردم. البته چند روزی بود که همه چیز را طور دیگری می دیدم. طوری که انگار آخرین بار است. این احساس تنها در وجود من نبود. اطرافیانم هم طور دیگری به من نگاه می ...
سجاده ای سرخ به وسعت یک مصلا/روزی که نمازجمعه همدان غرق در خون شد
...> وی بزرگترین آرزوی خود را شهادت خواند و گفت: آرزو داشتم به آن زمان برگردم تا در این دفاع مقدس که قرآن کریم بر آن تاکید کرده است شهید می شدم . مادر زهرا قهرمانی، دختر 17 ساله ای که از روستای دینگله کهریز در این راهپیمایی بر اثر بمباران به شهادت رسید، نیز گفت: زهرا قرار بود چند ماه دیگر نو عروس خاله اش شود، آن روز به همراه من چادر سفید و کفش های نرم و راحت پوشید و همراه خیل جمعیت، از ...
مادری که پسرش را حبس کرد/مهاجری از خاوران
برگردد ازدواج کند برای اینکه ازدواج کند خیلی به او اصرار کردیم. حتی یک دختر دانشجوی خوب و لایقی هم پیدا کرده بودم. دو بار رفتیم صحبت هم کردیم. خودش هم راضی شده بود. قرار شد دفعه بعد که بر می گردد برویم برای مرحله آخر خواستگاری. می خواست این بار که بر می گردد مرا ببرد کربلا و پایش را هم عمل کند و پلاتینش را درآورند. بعد برویم تهران برای مراسم عقد و ازدواج. *9 ماه خانه نشین شد ...
ویزیت رایگان با داروی مجانی سهم بیماران نیازمند / روایت بیمارانی که بیمه طبیبی دردآشنا بودند
خانم کنی ادامه داد : بعد از شهادت دکتر، شهید صدوقی(ره) به همراه همسرشان به منزل ما آمدند و به همسرش گفتند از این پس خانم کنی به عنوان یکی از دختران ما هستند و اگر تا حالا پنج دختر داشتم از این پس شش دختر دارم و شهید صدوقی (ره)خیلی به پدر و مادر شهید هم ارادت داشتند و محبت می کردند. *حاصل ازدواج دکتر چند فرزند است؟ وی حاصل ازدواج دکتر را پنج فرزند، چهار پسر و یک دختر ذکر کرد ...
بازگشت از دنیای مردگان/در آخرین لحظات به زندگی بازگشتم
سال های گذشته برای اینکه مبادا باور کنم ناتوان هستم بدون اینکه اعضای خانواده ام یاری ام کنند برای خرید مایحتاج خانه از منزل زدم بیرون و مسیری را که هر روز و گاهی اوقات دو یا سه بار در روز طی می کردم پشت سر گذاشتم، با قدم های معمولی داشتم راه می رفتم در حالی که اگر کمی جلوتر را می دیدم یقیناً آن اسکیت را که توسط یک پسر نوجوان داخل پیاده رو جا گذاشته شده بود می دیدم اما... اما من چشمی برای دیدن نداشتم ...