سایر منابع:
سایر خبرها
شرح رابطه ی باطنی عاشق و معشوق در مثنوی
، مگر آن که معشوقش، طالب او شود. از نظر مولانا ابتدا معشوق، عاشق می شود و عاشق معشوق می گردد، سپس در مرحله ی ظهور این رابطه معکوس جلوه می کند، زیرا تا کشش و جذبه ی الهی نباشد هیچ کس فی نفسه عاشق نمی شود. بنابراین نظریه عاشق و معشوق دو جلوه ی متفاوت از پرتو جهان تاب عشق اند. در دل تو مهر حق چون شد دوتو *** هست حق را بی گمانی مهر تو هیچ بانگ کف زدن آید بدر *** از یکی دست تو بی دستی ...
رمضان ناباورانه گذشت
سامانی ها و اضطراب هایت را به مامن آرام و امن آن می بری تا باری از همه اندوه ها و گناهانت کم کنی به خصوص در شب های قدر که امید همه دردمندان و دلسوختگان است. رمضان، بهار دل ها و ماه گناه سوزی و خودسازی است، فرصتی که فقط یک ماه در سال دست می دهد تا آرامش از دست رفته خود را به دست آوری، چنان که امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی این چنین با خدا نجوا می کند؛ خداوندا! من راه های ...
خواهش های عارفانه و عاشقانه از خدا در مثنوی
دیده است نادیده اش منگار و آبی از لطف و عنایتت به سبزه روییده و رشد یابنده اش بزن. همان طورکه من در سیر و سیرتم بی توجهی نکرده ام، تو نیز در رنجاندنم بی مبالاتی مکن. مبادا کسی را که یک بار روی تو را دیده است از درگاهت دور کنی. دیدن روی هر کس به جز تو زنجیری برگردن است، زیرا هر چیز جز خدا باطل است. به آیه 7 و 8 سوره یس اشاره دارد. رو به شه آورد چون تشنه به ابر *** آن که بود اندر شب قدر او ...
مناجات بنده با پروردگار در مثنوی
لفظی نیز همواره خدا را همراه خود می بیند. ای کاش ما هم بدون لقلقه ی لسان و از دل و جان ذکر حق می گفتیم. بیایید خود را بیابیم که حق در دل های ماست. عقل ما کجاست که ببیند در باختر و خاور تجلیّات فراوانی از حضرت حق به جان اهل الله اصابت می کند. عارف تا وقتی که در حیطه عالم جسمانی است گاه دچار قبض شود و گاه به بسط آید و این حالات بر دوام است تا آن که او به سوی سایه سبحان شدّ رحال کند. منبع مقاله : افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول ...
تراوشات عشق الهی از نگاه مثنوی
بندگی کن تا شوی عاشق لعل *** بندگی کسب است آید در عمل بنده آزادی طمع دارد ز جَدّ *** عاشق آزادی نخواهد تا ابد بنده دائم خلعت و ادرارجوست *** خلعت عاشق همه دیدار اوست در نگنجد عشق در گفت و شنید *** عشق دریایی است قعرش ناپدید قطره های بحر را نتوان شمرد *** هفت دریا پیش آن بحر است خرد این سخن پایان ندارد ای فلان *** باز رو در قصه ی شیخ زمان هرچه به غیر ...
شرح نیایش عاشقانه در مثنوی
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: مؤلف: محمدرضا افضلی بعد ازین ما دیده خواهیم از تو بس *** تا نپوشد بحر را خاشک و خس ساحران را چشم چون رست از عمی *** کف زنان بودند بی این دست و پا چشم بند خلق جز اسباب نیست *** هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست لیک حق اصحاب و نا اصحاب را *** در گشاد و برد تا صدر سرا با کفش نامستحق و مستحق *** معتقان رحمت اند از ...
مثنوی و سرمه توحید
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: مؤلف: محمدرضا افضلی گفت یزدان که به علم روشنم *** که تو را جلاد این خلقان کنم گفت یا رب دشمنم گیرند خلق *** چون فشارم خلق را در مرگ حلق تو روا داری خداوند سنی *** که مرا مبغوض و دشمن رو کنی گفت اسبابی پدید آرم عیان *** از تب و قولنج و سرسام و سنان که بگردانم نظرهاشان ز تو *** در مرض ها و سبب های سه تو ...
نقاش ازل در مثنوی
مؤتلف جامه اندر دست خیاطی بود *** ورنه از خود چون بدوزد یا درَد مشک با سقا بود ای منتهی *** ورنه از خود چون شود پر یا تهی هر دمی پر می شوی تی می شوی *** پس بدان کاندر کف صنع ویی چشم بند از چشم دور آگه بود *** صنع از صانع چه سان پیدا شود چشم داری تو به چشم خود نگر *** منگر از چشم سفیه بی خبر گوش داری تو به گوش خود شنو *** گوش گولان را چرا باشی گرو آن ...
مناجات عاشقانه با خدا در مثنوی
لغزشی هستم که از طرف مستان حضرت حق سرزند. عفوهای جمله عالم ذره ای *** عکس عفوت ای ز تو هر بهره ای عفوها گفته ثنای عفو تو *** نیست کفوش ایها الناس اتقوا جانشان بخش و ز خودشان هم مران *** کام شیرین توأند ای کامران رحم کن بر وی که روی تو بدید *** فرقت تلخ تو چون خواهد کشید از فراق و هجر می گویی سخن *** هرچه خواهی کن ولیکن این مکن صد هزاران مرگ تلخ شصت تو ...
دیدن قدرت حق و شناخت در بیان مثنوی
به سوی زمهریر تو دو قله نیستی یک قله ای *** غافل از قصه ی عذاب ظله ای امر حق آمد به شهرستان و ده *** خانه و دیوار را سایه مده مانع باران مباش و آفتاب *** تا بدان مرسل شدند امت شتاب که بمردیم اغلب ای مهتر امان *** باقی اش از دفتر تفسیر خوان چون عصا را مار کرد آن چست دست *** گر تو را عقلی است آن نکته بس است تو نظر داری و لیک امعانش نیست *** چشمه ی افسرده است و ...
صدای شکستن استخوان های ایثار!
خاک ایران است. اما تو به اذن خداوند رفتی ... حال ما باید بگوییم کجایی رفیق که ببینی .... بعد از رفتن تو عملیات پیروز شد, بعد از تو بچه ها غیرت ها و مردانگی ها به خرج دادند و عملیات های زیادی پشت هم پیروز شد. بعد از رفتن تو چه چشم ها که گریان شد, چه دل ها که شکست, چه گام هایی که پس کشیدند, چه دستانی که قطع کردند, چه انگشتانی که به جرم چکاندن ماشه شکسته شد, چه زبان هایی که به ...
دل نوشته گیتی خامنه در سوگ کیارستمی
وطن ام تا نپشتن توصیه نامه برای ادامه تحصیل در خارج از ایران.... چه اعتباری داشت نام و امضای تو، حتی در آن سوی آب ها! وای که چقدر این سفر انتهایی نزدیک است استاد همیشه من.... فراموشم نمی شود اشتیاقت را برای حضور در وطنت در آن سالهایی که به گفته خودت دلت می خواست از داخل هواپیما، بیرون بپری تا زودتر به خاک آشنای وطن ات برسی.... گمان نمی کنم بتوانم بعد از این از کنار درفک ...
مثنوی و عدم امکان فهم حقیقت
و پنج حس باطن است. واقعیاتِ روحانی چیزی است که با هیچ یک از این حواس ادراک نمی شود و ادراک آن از راه روشنی باطن صورت می گیرد. تیه به معنای بیابان و در این جا علم اهل ظاهر است که با همه ی وسعت خود، به ادارک عوالم غیب کمک نمی کند. معنای بیت این است: چون کرم خداوند چیزی بالاتر از علم به تو آموخت، از این علم ظاهر برای خود زندان نساز، یا از این آزادی بهره بگیر و در بیابان زندگی به سوی حق گام بردار و ...
شعر ودیعه ای است الهی/ پنج جلد کتاب شعر اثر شاعر نیمروزی
فریاد را دل می تپید / بوی عدل از، حیّ ِ داور، می رسید باغ ِ چشمان ، پُر، گلستان گشته بود / عشق، برجی بهر ِ خوبان، بسته بود مالک و مُلک و مَلَک، چشم انتظار / آرزوها رو به سوی افتخار گوهر ِ دیده، ز شادی می چکید انتظار ِ مولِدی را می خرید آسمان، هر گوشه آذین بسته بود/ جشن ِ شادی، با مَلَک، زین بسته بود ...
رویارویی حق و باطل در مثنوی
افتاد طشت بانگ طشتِ سحر جز لعنت چه ماند *** بانگ طشت دین به جز رفعت چه ماند چون محک پنهان شد است از مرد و زن *** در صف آ ای قلب و اکنون لاف زن وقت لافس تت محک چون غایب است *** می برندت از عزیزی دست دست مولانا با استناد به آیه های 67 و 68 سوره طه، می گوید: دل موسی در برابر ساحران فرعون از بیم لرزید، به او گفتیم: نترس که تو بر آنها چیره خواهی شد. حق تعالی به موسی فرمود: من ...
تجلی گاه عشق در بیان مثنوی
لیک تا آب از قذر خالی شدن *** تنقیه شرط است در جوی بدن تا نماند تیرگی و خس در او *** تا امین گردد نماید عکس رو خانه ی دل عارفان بالله از هرگونه نیاز غیر الهی و خواطر نفسانی خالی است و چشم دلشان از جمیع حجاب ها مبرّا شده است. از این رو دلشان تجلی گاه عشق و نور خداست. در خانه دل عارفان چیزی جز عشق حضرت حق نیست. کسی جز خیال وصال حق، در آن خانه سکونت ندارد. من دلم را از غیر خدا ...
عناوین روزنامه امروز + فال روزانه - فال حافظ دوشنبه 14/ تیرماه 1395
.... مشکلات مادی تو حل می شود. بدنامی دامنت را نمی گیرد. نفس اماره ی خود را از بین ببر و راز دل خود را به کسی نگو. تو به دلآرام خودت می رسی. صبر داشته باش و مقاومت کن تا روزی به کام دلت برسی. فال روز متولدین اردیبهشت: شاید امروز بوسیله ی ستاره بخت خود توانسته باشید میزان دارایی خود را حساب کنید یا شرایط مالی خود را بدانید و بخواهید که به مرخصی که آرزوی آن را داشتید بروید. اما ...
حیرت زدگان تجلی حق در بیان مثنوی
...> اکثر اهل الجنه البله ای پسر *** بهر این گفت است سلطان البشر زیرکی چون کبر و باد انگیز توست *** ابلهی شو تا بماند دل درست ابلهی نه کو به مسخرگی دو توست *** ابلهی کو واله و حیران هوست ابلهان اند آن زنان دست بر *** از کف ابله وز رخ یوسف نذر با چنین نوری ؛ یعنی در برابر علم، وحی دل و دانشی است که از مبدأ عنایت حق و از طریق ارشاد مرد حق می آید. کتاب علم مدرسه است که در ...
حقیقت برین در مثنوی
در حقیقت، هستی ندارد و صورت آن پایدار نیست. وقت صید اندر عدم بین حمله شان *** از عدم آن گه گریزان جمله شان چون امیدت لاست زو پرهیز چیست *** با انیس طبع خود استیز چیست چون انیس طبع تو آن نیستی است *** از فنا و نیست این پرهیز چیست گر انیس لانه ای ای جان به سرّ *** در کمین لا چرایی منتظر زآن چه داری جمله دل برکنده ای *** شست دل در بحر لا افکنده ای پس گریزت ...
توصیف عاشقانه حق در مثنوی
است جمله ادراکات بر خرهای لنگ *** او سوار باد پران چون خدنگ گر گریزد کس نیابد گرد شه *** ور گریزند او بگیرد پیش ره سخن از غمزه های عقل سوز الهی و تجلی عالم غیب است. مولانا می داند که آن چه می خواهد بگوید در لفظ نمی گنجد. مرا در دوخته است یعنی مرا از حرکت باز داشته است. دم گه یعنی راه نفس. دمگه دوم یعنی آن جایی که سخن حق از آن جا پدید می آید. منشأ این سخن چنان داغ است که وقتی ...
حق کیارستمی در صداوسیمای ایران یک خط زیرنویس بود؟
باعث اعتلای نام ایران و هنر ایرانی در جهان بودند را بداند. به قول رضامیرکریمی، سینماگر مطرح کشورمان که برای او نوشت: سلام استاد عباس کیارستمی،خسته نباشی، خانه ات آباد که سینمای ما را آباد کردی . پرسیدم اگر نباشی دلت برای چه چیز اینجا تنگ می شود، گفتی برای تغییر فصل ها، برای پاییز بعد از تابستان، و برای بهار پس از زمستان. حالا دل سینمای جهان در فصل های پی در پی بی تو تنگ می شود و تو ...
نرد بازی پروردگار با نااهلان در بیان مثنوی
ابد پیوسته ام قوم معکوس اند اندر مشت ها *** خاک خوار و آب را کرده رها ضد طبع انبیا دارند خلق *** اژدها را متکا دارند خلق چشم بند خلق چون دانسته ای *** هیچ دانی از چه دیده بسته ای بر چه بگشادی به دل این دیده ها *** یک به یک بئس البدل دان آن تو را از حقایق با اینها سخن مگو، بازگرد و از رنج های آن فقر بگو، که اینها جز زندگی رنج آور این جهانی چیزی نمی فهمند. چشمه ی ...
مست تجلی حضرت حق
چون بوستان سبز و خرّم. تو پنهانی اما عطایا و بخششت آشکار. تو هم چون جانی و ما دست و پا که باز و بسته شدن آنها به واسطه تصرف جان است. خداوندا تو مانند عقلی و ما هم چون زبان، که سخن وری آن به واسطه ی تصرف عقل است. تو مثال شادی و ما خنده ایم *** که نتیجه ی شادی فرخنده ایم جنبش ما هر دمی خود اشهد است *** که گواه ذوالجلال سرمد است گردش سنگ آسیا در اضطراب *** اشهد آمد بر وجود جوی ...
بررسی حجاب در روایات معصومین و وصایای شهدا/ جملات ادبی در رابطه با حجاب و عفاف+ تصاویر گرافیکی
نگاه چگونه می خواهی خود به تاراج رفته ات را بخری؟ بهتر نیست سد کنی؟...راه این نگاه ها را می گویم!!! *** تو هم شنیده ای نه؟ میگویند: بابا دلت پاک باشد! جواب از قرآن: آنکس که تو را خلق کرده است ، اگر فقط دل پاک کافی بود فقط میگفت :آمنوا در حالیکه گفته : آمَُنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات یعنی هم دلت پاک ...
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
...> *********************** همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز دهه آخر ماه اول راه سحر است بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز گوئیا سفره ی او دست نخورده ...
راز سخن گفتن در مثنوی
؟ به قول حکیم سبزواری: ای تو مخفی از ظهور خویشتن *** وی رخت پنهان به نور خویشتن این آفتاب معنوی (حضرت حق) بدون پرده می رود و بدون حجاب بر جمیع خلایق تجلی می کند. شدت نور او نقاب رخساره اش شده است. ای رشکمند! حضرت حق از شدت ظهور در کمالِ خفا به سر می برد، تو دیگر به خود زحمت مده و او را با کلام استعاری از اغیار پوشیده مدار، چون تحصیل حاصل است. مولانا از زبان عاشقان غیرتمند ...
طنز: قلم . . . و دیگر هیچ!
شهرام شهیدی در روزنامه شهروند نوشت: امروز روز قلم است. به همین مناسبت رفتیم بین مردم ببینیم چه میزان با قلم آشنایی دارند. محمود- با اون محمود فرق دارم- 50ساله- ساکن نارمک، با اون نارمک فرق نداره اما میدونامون فرق داره: بنده خیلی خوشحالم که در روز قلم خدمت شما عزیزان رسیدم. من از بچگی به قلم علاقه وافری داشتم. طوری که پدرم همیشه برایم قلم می خرید و می گفت بیا پسرم. بیا بخور ...
وظیفه شیعه مقابل امام مهدی(عج) در عید فطر
آل محمد صل الله علیه وآله حزن و اندوه تازه می شود. عبدالله گوید: عرض کردم برای چه؟ حضرت(ع) فرمودند: برای این که ایشان (آل محمد) حق خودشان را در دست دیگران می بینند. اگر احوال مان ظهور را می دانستی و مستحضر بودی که در آن هنگام چگونه پرچم های اسلام به عدل و عدالت باز و احکام مردمان به فضل و دانش آشکار گشته و اموال در راه خدا به بندگان او بذل و بخشش می شود و آرزوها ...
قطار زمان ایستگاه رمضان را ترک می کند
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از " بوتیا " ثانیه ها به شماره افتاده اند ، صدای رحیل زمان به گوش می خورد ؛ دیگر موسم رفتن فرا رسیده است . کوله بارتان را جمع و جور کنید که مهمانی لایزال ایزدی به پایان رسیده و سفره رحمت الهی در حال جمع شدن است؛ باید مهیای اختتامیه شد؛ آنجا که مدال بندگی راعیدی می دهند و مهر آزادی بر پیشانی بندگان می زنند. دیگر استراحت بس است، دیگر خوابتان عبادت ...
"بدرود، ای ماه خدا"
...> بگذشت، بار خود نبستیم، ای دریغا بدرود، ای ماه خدا، بدرود بدرود **** خوشا آنان که گل چیدند، این ماه رخ دلدار را، دیدند این ماه خوشا آنان که از هاتف، شنیدند تو را ای بنده، بخشیدند، این ماه **** از فیض وجود رمضان، گل چیدم زان، عطر خوش صیام را بوییدم من عاجزم، از شکر خداوند جهان یکبار دگر، ماه خدا را دیدم **** خداوندا، مرا دریاب تو هستی، حضرت ارباب گمان دارم، که بیدارم مرا بیدار کن، از خواب ...