سایر منابع:
سایر خبرها
شهید مدافع حرم که تشنه لب به یاران سیدالشهداء (ع) پیوست +تصاویر
. و همه تلاش خود را انجام می داد که آنها را برای شهادتش آنها را آماده کند. دو روز مانده بود به ماه رمضان سال گذشته روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم : حسن جان فقط خرما نخریدی که آن را هم خودم می خرم، با هم خداحافظی کردیم و رفت، چند دقیقه بعد دیدم برگشت، دو تا جعبه خرما خریده بود آورد خانه و گفت: فاطمه خانم بیا این هم آخرین خرید من برای شما و بچه هایم. رفتم سریع ...
درخواست طلاق فقط سه روز پس از ازدواج!!
یک زوج جوان که پس از یک سال انتظار راهی خانه بخت شده بودند تنها 3 روز پس از ازدواج بخاطر دخالت های مادر عروس برای جدایی به دادگاه خانواده رفتند. زوج جوان مقابل قاضی شعبه 268 دادگاه خانواده تهران نشسته بودند که قاضی پس از مطالعه پرونده با تعجب از مرد جوان پرسید: علت درخواست طلاق آن هم 3 روز پس از ازدواج تان چیست؟ کامیار در حالی که سر به زیر انداخته بود به آرامی گفت: یک سال ...
در اختتامیه "ماه عسل" چه گذشت؟
" بر زندگی امید و آرزو امید که پس از 36 سال به مادرش رسیده گفت: این تنها عیدی است که با مادرم بودم. بعد از برنامه با استقبال خوب مردم گنبد رو به رو شدیم. مادرم یک هفته مهمان من بود و سپس من با استقبال مردم عراق 10 روز مهمان آنها بودم. وی افزود: یک روز یک نفر در پارک من را به اسم کوچک صدا زد و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به خاطر پیدا کردن مادرم به من تبریک گفت. مادر من هم با ...
ماجرای پسر شیطان صفتی که دختری را در حاشیه شهر هتک حرمت کرد
به گزارش " جوان ایرانی "، ندا با ترس و وحشت و گریه های بی امان وارد مرکز مشاوره شد، پس از چند لحظه وقتی پلیس را در کنار خود دید آرام گرفت و رازش را برملا کرد. ندا هستم 17 ساله و مجرد، پدرم را در یک سالگی از دست دادم و مادرم هم بی رحمانه کودک شیرخواره اش را رها کرد و پی زندگیش رفت، از آن به بعد به پدربزرگ و عموهایم تحمیل شدم. از نظر رفاهی مشکلی نداشتم، اما عاطفه را باید از ...
پلیس بازی دختر جوان برای دستگیری راننده متجاوز !!
نبرد و به همین جهت توانستم با تلفن همراهم با پلیس تماس بگیرم و درخواست کمک کنم. بعد از اظهارات و ثبت شکایت دختر جوان، تیمی از مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی تهران به دستور قاضی سهرابی؛ بازپرس امور جنایی تهران برای شناسایی و دستگیری متهم این پرونده دست به کار شدند تا اینکه چند روز قبل دختر جوان مجدداً به محل پایانه تاکسی مراجعه و راننده پراید را در آنجا مشاهده کرد و به طور نامحسوس وی ...
حاج صفی را به استقلالی می آورم
آمادگی کرده اند که به ما کمک مالی کنند. نمونه اش برداران شفیع زاده هستند که سال ها است که دیگر تیم داری نمی کنند. آنها در دقیقه آخر باعث ماندن امید ابراهیمی شدند. با خبر شده ام که او مبالغ زیادی از سال های گذشته طلب کار است و این موضوع من را ناراحت کرده است. می دانم تمام عوامل باشگاه از سال های گذشته طلب کار هستند و این موضوع خیلی ناراحت کننده است. من باید تلاش کنم که چند نفر دیگر که مثل شفیع زاده ...
دخترم را کشتم، آبرویم را نجات دادم!
زینت صحبت کردند و آن ها قبول کردند تا او چند روز به خانه برود. دایی زینت نیز تضمین داد که او در امنیت خواهد بود. حسن و زینت در طول سه روز اول با هم به خوبی صحبت می کردند و چنین به نظر می رسید که مادر زینت ازدواج این دو را پذیرفته است. روز پنجم روز چهارم اما زینت با حسن تماس گرفت و گفت: اخلاق مادرش عوض شده؛ او سرش داد زده و تهدیدش کرده است. حسن می گوید که او ترسیده بود و به همین دلیل ...
فوبیای مقایسه نشدن با اصغر فرهادی
: خیر مبهم نبود اما سلیقه شخصی من داستان های سرراست تر با شخصیت های پیچیده تر است اما اینقدر همسانی و اتحاد گروهی در فیلم وجود داشت که هوشمندانه تر این بود تا با عوامل همراه و بخشی از گروه شوی. من به آقای حجازی گفتم این (مادر) می تواند خیلی ساده از فرزندانش بخواهد بعد از مرگ او، سه روز در خانه اش بمانند و روابط شان را بازیابی کنند. با این همه چطور شد که با فیلمنامه کنار آمدید؟ ...
مرور خاطرات با لیلی گلستان
بعد یکی از نخستین گالری های نقاشی پس از انقلاب را راه می اندازد و باز هم تماشاگر جدی سینماست. از سه فرزندش فقط مانی حقیقی، فیلم ساز می شود و لیلی گلستان هم مترجمی است با کارنامه ای غبطه برانگیز و یکی از مهم ترین گالری داران ایرانی و دورادور سینما و فیلم های پسرش را دنبال می کند. سینما در تمام سال های لیلی گلستان حاضر بود و هست اما او تا فیلم اژدها وارد می شود ، آخرین فیلم پسرش، در فیلمی حاضر نشد ...
فیلم های بروسلی را که دیدم عاشق کاراته شدم!/ با دست گچ گرفته برای سریال رامبد بدلکاری کردم، دکتر گفت فلج ...
گفت این کار خطرناک است. طرف گفت چی؟ خطرناکه؟ نمی خواهید نکنید، بچه های خودم می نشینند پشت فرمان. روس ها در بدلکاری خیلی غول هستند. من ماشینم را پرچم ایران کشیده بودم، سه روز طول کشید ماشینم را درست کردم. بچه های تیم می گفتند دیونه بازی را گنار بگذار. گفتم اینجا جای عقب نشینی نیست. بعد اصلاً فکر نمی کردم مقام بیاورم. می خواستم آخر نشوم، هر جوری شده. بعداً می گفتند یک تیم ایرانی رفته آخر شده. چون ...
ماجرای دوستی و نقشه آزار و اذیت به دختر نوجوان
حالت قهر خانه را ترک می کرد و مادرم نیز به تنهایی خود پناه می برد و دقایقی را گریه می کرد. در همین روزها بود که من با تشویق یکی از همکلاسی هایم وارد شبکه های اجتماعی شدم تا با افراد مختلف رابطه داشته باشم و تنهایی ام را با اشتراک گذاری موضوعات مختلف در گروه های اجتماعی پر کنم. در شبکه اجتماعی تلگرام افراد جدیدی را می دیدم که برایم جذاب بودند. در این میان مطالب خواندنی جوان 24 ساله ای که ...
من و تو با هم هوو شدیم خاله جان/ دختر از کودکی با ما بود / ازدواج شوهرم با دختر پرورشگاهی
حالت تهوع دارم. می خوام برم استراحت کنم.” روشنک صورتم را بوسید و گفت: ” قربونت برم، تو روخدا غصه نخوری ها!” من هم گونه اش را بوسیدم و در حالی که به سمت در می رفتم گفتم: ” غصه برای چی؟! بهادر و سیمین اصلا ارزش غصّه خوردن دارن؟!” و خداحافظی کردم و از در بیرون رفتم. از خانه برادرم تا خانه خودم چند خیابان بیشتر فاصله نبود و من همیشه این مسیر را پیاده می رفتم امّا در آن لحظات حالم خوب نبود و ...
پایان مرحله اول مشروطیت و آغاز استبداد صغیر
منتظر شدیم. قدری بعد خبر آوردند که امام جمعه خویی با درشکه آمد رفت توی مجلس، پس من دوباره مصمم شدم ولی همراهان ما باز خبر آوردند که دیگر اصلا کسی را راه نمی دهند، پس با کمال اضطراب و مایوسی از ورود به مجلس در خانه ماندیم. قریب 10 نفر بودیم که از آن جمله بودند خلخالی و دهخدا و برادرش، امیر حشمت و برادر او و مرحوم تربیت، در غالب کتب اغلب او را همشیره زاده من خوانده اند و برادر خودم و یکی دو نفر دیگر ...
جنایت خانوادگی پسر شیشه ای
قانونی منتقل شد و پلیس به پرس وجو پرداخت. زن جوان گفت: بعد از مرگ پدرم، مادر و برادرم با هم در خانه زندگی می کردند. عصر بیست وسوم اسفند وقتی به خانه مادرم رفتم تا به او سر بزنم هیچ کس در را باز نکرد. نگران شدم و با کلید یدک در را گشودم، ولی اثری از مادرم نبود. من همه جا را گشتم و متوجه به هم ریختگی رختخواب ها در کمد دیواری شدم. شروع به مرتب کردن رختخواب ها کردم که در یک لحظه پای مادرم را دیدم که ...
متوسلیان صید بزرگ اسرائیل بود
؛ چون تمام راه ها به سمت دزلی بسته بود. ما از 5 عصر که راه افتادیم 7 صبح روز بعد به دزلی رسیدیم، یعنی 14 ساعت با وسایل نظامی بدون توقف در کوه و کمر حرکت کردیم تا به ارتفاعات دزلی رسیدیم. هیچ راه دیگری جز این برای گرفتن دزلی وجود نداشت. اصلاً نیروهای ضد انقلاب تصور نمی کردند که بچه های سپاه بتوانند این کار فوق العاده سخت را انجام دهند. به نظر می رسد متوسلیان اخلاق تندی داشته است، یکی دو ...
آخرین خواسته امام خمینی از احمد متوسلیان چه بود
...، یادم رفت عصام را بردارم و با همان حالت بلند شدم و الان هم پیش تو هستم و پایم هم هیچ مشکلی ندارد. حالا شما این موضوع را اگر به یک جراح ارتوپد بگویید اصلا باورش نمی شود. ولی من دیدم که خوب شد. شما عکس ها را نگاه کنی سه روز بعد از این ماجرا در سوریه هستیم و حاج احمد عصا در دستش نیست. * از داخل بیت امام که حاج احمد آمد بیرون آمد مطلبی نگفت؟ نه دیگر وقت نبود و سریع ...
پسر نوجوان دختر مورد علاقه اش را به آتش کشید
...> متهم نوجوان با انتقال به پلیس آگاهی در بازجویی اظهارات ضد و نقیضی را مطرح کرد، اما زمانی که متوجه شد دختر نوجوان فوت کرده و راهی جز بیان حقیقت ندارد، سکوت خود را شکست و به این جنایت تلخ اعتراف کرد. متهم به قتل به افسر تحقیق گفت: من و دختر 13 ساله از سال گذشته با هم دوست و به هم علاقه مند شدیم و حتی می خواستیم با هم از دواج کنیم، اما از چند روز پیش او به من گفت می خواهد به دوستی مان پایان ...
بازی زندگی لرتا؛ مردن روی صحنه با چشمان باز
لرتا آشنا شده بود: پنج ساله بودم یا شش ساله، درست نمی دانم. دایی مادرم مهمان ما بود. مادرم دایی اش را بسیار دوست داشت و با او از هر دری سخن می گفت. یکی از بحث های مورد علاقه آن ها سینما و تئاتر بود. در این مکالمات اغلب نام لرتا و نوشین بر زبان می آمد. از همان جا بود که با نام لرتا آشنا شدم. لرتا در نظر من جرقه ای بود برای آشنایی با عالم تئاتر که برایم بسیار جذاب و خیال انگیز می نمود. چهره مادرم و ...
دفاعیات فردی که به کلاهبرداری متهم شده
های تلفنم را چک کردم که هیچ پیامی نبود ولی در تماس های گرفته شده یک تماس با شماره 0912 با کد 3 بود. این فوتبالیست ادامه داد: فردای آن روز که از خواب بیدار شدم متوجه بیش از 100 تماس از دست رفته یا پیامک روی تلفنم شدم که دوستان و رفقایم با من گرفته بودند. آنجا بود که از اتفاق رخ داده مطلع شدم که اسم من در رسانه ها با این عنوان برده شده که می خواستم با نام مهدی رحمتی بازیکن به یک تیم بفروشم ...
از بی حسی نیمی از بدن تا فتح قله دماوند
وحیدزندی فخر: عقربه ها دقیقا ساعت 3 بعدازظهر را نشان می داد. درست در همین زمان، قرار مصاحبه داشتم. کاری نداشتم به جز انتظار کشیدن. ناخودآگاه به سمت پنجره رفتم و از طبقه دوم ساختمان خبرگزاری به درون حیاط، چشم دوختم. زنی را دیدم که داشت دوچرخه اش را به یکی از درختان کناری محوطه زنجیر می کرد. با خودم گفتم: "این خانم چه فکری با خودش کرده که در این موقع روز و در هوایی چنین گرم، دوچرخه سواری می کند؟ علاوه بر آن، در این ساختمان چه می کند؟ یعنی ...
آینده نگاری (Foresight) بیست و چهارساعته
در سال 1388 جمهوری اسلامی ایران درگیر اغتشاشاتی شد که به ظاهر در اعتراض به نتیجه انتخابات صورت می گرفت اما در اصل ماحصل برنامه ریزی های مستمر دشمنان مردم بود؛ همان طور که طی به اصطلاح بحران داخلی سوریه که کمی بعد از فتنه88 آغاز شد، تونل هایی زیرزمینی به دست آمد که تاریخ حفر آنها به یک دهه قبل باز می گشت. وقایع سال 88 ایران اسلامی نتیجه دهه ها تهاجم و شبیخون به فرهنگ و قتل عام فرهنگی خاموش نسل های ...
هیچ سندی مبنی بر شهادت متوسلیان و دیپلمات ها وجود ندارد/ صهیونیست ها می گویند روی قبرشان برج مرتفع ساخته ...
رستگار مقدم : من متولد سال 1343 هستم و محمد تقی متولد سال 1338و من 5 سال از ایشان کوچکتر بودم. بعد از گذشت مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب محمد تقی وارد در کردستان، پاوه و مریوان شد. وقتی جنگ ایران و عراق آغاز شد هم ایشان به صورت همزمان در جبهه های جنوب و غرب حضور داشت. به ازای هر دو یا سه ماه یکباری که در منطقه بود یک شب به خانه می امد تا آخرین بار که از مادر خداحافظی کرد و رفت و دیگر خبری از او نشد. دو ...
گفت وگوی منتشرنشده با همسر شیخ زکزاکی؛ مادری از نسل ام البنین
... آن روزها و در آن هیاهوی شیرین آشنایی مسلمانان از کشورهای مختلف و بحث و تبادل نظر، هیچ کس تصور نمی کرد که چند صباح دیگر، زمان آبستن چه واقعه تلخی است برای خانواده آیت الله شیخ زکزاکی و شیعیان مظلوم نیجریه. در روز قدس سال 2014 و در پایان راهپیمایی آرام و بدون تشنج شیعیان زاریا، ناگهان نیروهای نظامی ارتش نیجریه به جمعیت حاضر هجوم بردند و دست به کشتار روزه داران زدند. روزه دارانی که به ...
جشن عروسی در خط مقدم
روبه روی خانه ما بود، مادرم آب آورد وتصفیه کرد روی یخ ها ریختم با آب خنک ساقی لب های تشنه شان شدم. سوسنگرد را خوب می شناختم برای همین مسیر را به آنها نشان دادم و نقش یک راهنمای کوچک را برای آنها ایفا کردم. غسل وکفن شهدا سوسنگرد آزاد شد، جنگ مجروحان و شهیدان زیادی اعم از زن ومرد برجا گذاشته بود. ازمن و2 زن دیگر که در شهر بودیم خواسته شد تا زنان شهید را غسل داده وآماده دفن کنیم ...
سالمند ساکن آسایشگاه سالمندان:موهایم را دامادی بزن/دو جوان نیکوکار موهای سالمندان را رایگان کوتاه می کنند
و طرف دیگر، دیوار ممتد اداره برق منطقه ای بوعلی . با گذر از دیوار ممتد اداره برق در بزرگ آبی رنگی نظرم را جلب می کند. همیشه با دیدن نام سرای محبت دلم می خواست به این خانه سری بزنم. اما انگار دلم بهانه می خواست. در نیمه باز سرای محبت را باز می کنم. با ورودم به آن طرف در، باغچه سرسبز و درختانی تنومند دیده می شود. سکوت و فضای آرام سرای محبت مرا از هیاهوی خیابان دماوند و میدان امام حسین(ع) دور می کند ...
بیوک میرزایی: کسی بپرسد چگونه بازیگر شوم می گویم برو نقش بخر!
تهران متولد شده اید؟ بچه امامزاده حسن، سه راه آذری و پل امامزاده معصوم هستم. از سال اول دبیرستان وارد حرفه بازیگری شدم و تا اکنون آن را ادامه داده ام. شروع کارم با تئاتر و هنرکده آناهیتا بود. زنده یادان مصطفی و مهین اسکویی و مرحوم مهدی فتحی دوره های علمی بازیگری را تدریس می کردند. بازیگری را با تئاتر شروع کردم و در سال 61 به رادیو دعوت شدم. در نمایش های زیادی که از برنامه هایی مانند داستان ...
خاطره بازی با سریال امام علی (ع)
هنر آنلاین: سریال امام علی (ع) ساخته داود میرباقری امسال وارد بیست و پنجمین سال ساخت تولید خود شد، سریالی که هنوز هم جایگزینی برای آن یافت نمی شود و هنوز هم جزو اولین و بهترین تولیدات تاریخی تلویزیون در عرصه تاریخی مذهبی ایران است. حدود 25 سال پیش داود میرباقری برای اولین بار این جرات و جسارت را کرد و مجموعه تلویزیونی درباره امام علی (ع) ساخت که تا این لحظه هنوز کسی موفق نشده است، بار ...
مرگ باور نکردنی و دلخراش مادر به دست پسر معتاد+تصاویر
تقاضای دیه کردند.رضا نیز در آخرین دفاع از خود گفت: قتل مادرم را قبول ندارم. چرا که بین ما مشاجره لفظی در گرفت و در یک لحظه عصبی شدم و مادرم را داخل کمد دیواری خانه گذاشتم و از خانه بیرون رفتم. اکنون نیز بشدت پشیمان و تقاضای عفو و بخشش دارم.در پایان محاکمه 3 قاضی دادگاه وارد شور شدند تا رأی خود را درباره متهم صادر کنند. ...
احترام و ادب شهید به مادرش
را باز کردم، دیدم پسرم با همان چهرة بیست و پنج سال پیش، که فرستاده بودمش منطقه، با همان تیپ و همان وضعیت بلند شد و به من سلام کرد و گفت، مادر منتظرت بودم... همة اینها را ضبط کردیم و نوار ویدیوئی اش موجود است. صبح روز بعد، وقت نماز مادر دق کرد و از دنیا رفت. پس از فوت مادر شهید، رفتیم و شناسایی کردیم. پلاک شهید را در قفسة سینه اش یافتیم. تا اطلاعات را وارد رایانه کردیم، دیدیم ...
حال مادران شهدای مدافع حرم را درک می کنم
تنها پسر خانواده شاعری سعی کرد آرام آرام مادر را وارد بحث کند. در کنار مادر نشست و گفت همه مادرم را سیدخانم صدا می زنند. او هم مانند همسران و مادران دیگر شهدا در دوران جنگ ایستادگی کرد و نگذاشت هیچ کس غمش را ببیند. زمانی که خبر شهادت جواد داداش را شنید گریه نکرد. رو به مادرش کرد و گفت مادر دوستان آمدند که از آقا جواد برایشان بگویی. .. برخلاف انتظارم که تصور می کردم برای مرور آن ایام غمی ...