سایر منابع:
سایر خبرها
روزی که شهید عباس دوران نقشه های صدام را خنثی کرد
شده بود. نمی دانم آیا عباس بود که این کار را کرد (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت که من هواپیما را ترک کنم). یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز ندیدم. وقتی به هوش آمدم به عنوان اسیر در وزارت دفاع عراق بودم. بعد از دو ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت که هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود ...
زیارتی معادل زیارت امام حسین (ع)/ علل مهاجرت عبدالعظیم (ع) به ری/ درک محضر پنج امام
شد و به زیارت قبری که هم اکنون در مقابل مزار او قرار دارد، می رفت و می فرمود: این، قبر مردی از فرزندان موسی بن جعفر علیه السّلام است. معلوم نیست که حضرت عبدالعظیم علیه السّلام چند سال در شهرری سکونت داشته است. مسلّم، این است که ایشان به قدری در این شهر بوده که بیشتر شیعیان ری، به تدریج با ایشان آشنا شده بودند، و با در نظر گرفتن این که ایشان به شدّت تحت تعقیب بوده و ارتباط تک تک مردم با ...
ما قربانی هستیم
دانی و دقیق هم عنوان کرده ای؟ متهم پاسخ داد: من حتی کلانتری هم نرفته ام. دو هفته بعد از اینکه دستگیر شدم عروسی ام بود. وقتی کسی در فشار قرار می گیرد چه باید بکند؟ 36 روز در زندان انفرادی بودم. از کل افراد هم محلی مان فقط دو نفر در این 21 نفر بودند. برای چه باید دردسر درست کنم. 1365 پیام و زنگ من در دو هفته منتهی به ماجرای سفارت فقط به همسرم بوده است. فهرست تلفن و پیامک ها مشخص است. پدربزرگ من در ...
قبل از شهادت سید حکیم، 3 فرزندم را از دست داده بودم
ها فقط برای حضرت زینب(س) می روند. آنجا دختران سادات را اذیت می کنند، ما غیرت داریم، ما اینجا بخوابیم تا سرمان را نبُرند؟ خیلی بحث کردیم. بعد از شنیدن خبر شهادت سید حکیم، همه درد و داغ گذشته را فراموش کردم. قبل از شهادت سید حکیم، 3 فرزند خود را در اثر تصادف و بیماری از دست داده بودم. * از فعالیت های سید حکیم در سوریه خبر داشتید؟ نه خبر نداشتم. از یکی از آشنایان که خود او هم مدت ...
فریبرز پیش از شهادتش روح الله شد
) آشنا شدم و روح الله هم به واسطه من با این فرد آشنا شد. این مرد زندگی من و روح الله رو از این رو به آن رو کرد انگار که به مُرده روح دوباره ای دمیده باشند. هر روز چیزای جدیدی از ایشان یاد می گرفتیم. هنوز قرآن کوچیکی که اولین بار به من داد را به یادگاردارم. با روح الله پای منبر فخرالدین حجازی که از شاگردای آقا سید محمد سعید بود زیاد می رفتیم و از آنجا بود که سروکار روح الله با کتاب ...
محمود گولاخ به ضرب گلوله پلیس دستگیر شد
محمود چاقویی زیر گردنم گذاشت و گفت به آدرسی که می دهد، بروم. درحالی که شوکه شده بودم، به خانه ای در غرب تهران رفتم. در راه همسر محمود از خودرو پیاده شد و بعد از آن محمود مرا به داخل آن خانه برد. وقتی به آنجا رسیدیم او دست و پایم را بست و کلی کتکم زد. چنددقیقه بعد نوچه هایش هم از راه رسیدند و آنها هم مرا کتک زدند. محمود و نوچه هایش سه روز تمام مرا در آن خانه شکنجه دادند و از من می خواستند که با خانواده ...
رونمایی از سند تازه در پرونده هسته ای/ تاجیک: دولت روحانی فاقد قوه عاقله است/ تصمیم ناگهانی آموزش و ...
ماه پیش، و با صرف اجبار و تولید استرس و نارضایتی می توان خیال کرد که وزارتخانه در حال تصمیم سازی و مدیریت موفق است؟ ثالثاً آیا نتیجه بی تدبیری اخیر در مجبور کردن مردم برای ثبت نام در مدارس پولی، ضعیف تر کردن مدارس دولتی و در نتیجه تشدید تبعیض و شکاف طبقاتی در نظام تعلیم و تربیت نیست؟ نیویورک تایمز: دوستان نجومی روحانی دشمنانی هستند که به او آسیب زدند روحانی به طور فزاینده ای ...
ترورهای تاریخی ایران؛ از کاووس تا رزم آرا
امام را به خود جلب کرد. آنگاه روزی از استاد وقت خواست تا سخنی محرمانه به عرض رساند و همین که وارد اتاق خلوت شد گریبان امام فخر را گرفته، او را برداشته به زمین کوفت و ریشش را به دست چسبیده، کارد تیز از زیر قبا بیرون کشیده به حلقوم وی نهاده گفت: سیدنا فرماید هر سال یک کیسه دارای سیصد دینار زر خالص تنخواه تو خواهد بود اما هر گاه بار دیگر از آن کلمات ناهنجار چیزی بگویی سر و کار تو با این ...
مشروح جلسه دوم دادگاه مهاجمان به سفارت عربستان
که اظهاراتم تحت فشار بود. می توانستند به راحتی موضوع را جمع کنند. اگر پنج هزار نفر داعشی هم باشد می توانند آن را جمع کنند. دست های پشت پرده را شما می دانید. من بعد از سخنرانی آقا، توبه و طلب مغفرت کردم و پشیمانم. ما از آمریکا بگذریم از آل سعود نمی گذریم. قاضی دهقانی اخلال در نظم عمومی از طریق جنجال و تجمع غیرقانونی را در تفهیم اتهام متهم دیگری عنوان کرد و از او خواست از خود دفاع کند ...
اتفاقات تلخی که روشن شدن یک موبایل آنها را لو داد/سرقت،تجاوز ،صیغه ...
به گزارش ایران؛ این زن گفت: دو مرد زنگ در خانه را زدند، در را که باز کردم، وارد خانه شدند، دست و پای من را بستند و مرا مورد تعرض قرار دادند، بعد هم تلفن همراهم و پول ها و کمی از زیورآلاتم را سرقت کردند. با شکایت این زن، تحقیقات برای مشخص شدن ماجرا آغاز شد. چند ماه بعد مأموران در ردیابی تلفن همراه زن جوان متوجه شدند گوشی روشن شده است. آنها وارد مغازه ای که تلفن در آنجا بود، شدند و صاحب ...
هویتم را عوض کردم تا پسرانم به سوریه بروند
کردی اما اینجا مرا نمی دیدی.(خنده) در تربیت فرزندانم خیلی سخت گیر بودم، اگر به جایی می رسید که موضوع حاد بود تنبیه شان هم می کرد. اما در کل رابطه دوستانه داشتیم و حتی گاهی با آنها فوتبال و دوچرخه سواری بازی می کردم و معمولا اجازه می دادم برنده شوند تا فکر کنند بالاتر هستند. یکبار دیگر سر موضوعی همه شان را دعوا کردم. آنها هم با هدایت مصطفی با من قهر کردند و بدون اطلاع من وسایل را جمع ...
آخرین گلایه های کشتی گیری که المپیک را از دست داد
همه چیز را از دست دادم فقط به عشق المپیک. الان دو المیپک از دست من رفته یعنی 8سال. *4سال بعد معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد. هزار تا ضرب خوردگی و هزار مشکلات و... تو با زندگی من بازی کردی انتظار داری من بنشینم نگاه کنم؟ این چند وقت نشستم نگاه کردم این شد و این بلا سرم آمد. مظلوم تر از من گیر نمی آید. می گوید پرویز هادی است دیگر! سرش را انداخته پایین هر بلایی بخواهیم می توانیم سرش بیاوریم ...
کارگر عین دویی که رزمنده لشگر فاطمیون شد/ به اسم سفر مشهد رفت اما سر از سوریه در آورد/ روایت دفن ...
گفت ناموس اسلام را بی پناه گیر آورده اند؛ نباید ساکت بنشینم. حدود سه ماه از نبرد سوریه با داعش می گذشت و هر بار منصور بی قرارتر می شد، می گفت حرم خانم زینب سلام الله علیها سرباز می خواهد، می گفتم منصور تو که نمی توانی بروی چرا اینقدر حرص می خوری؛ فقط سرش را تکان می داد. چند روز بعد گفت می روم تهران کار دارم، دو بار رفت تهران و برگشت؛ نگران شدم؛ ولی چیزی نگفتم. هر سفر حدود 10 روز طول کشید ...
کشتارگاه زندگی
نمی گیرد . شخصیت اصلی داستان در زندگی افتخارات و آرزوهای کوچک و ناچیزی دارد و زندگی اش به شدت حقیرانه است. در جوانی به جای موتورگازی (مانند همه جوان های دیگر)، آرزو داشته که یک واکِر بخرد. به باغچه ای به اندازه یک تربچه دل خوش است و همدمش کبوتری است که پرواز نمی کند: بااین حال من هم در گذشته مسئولیت هایی داشتم. تعجب نکنید، من هم کار کرده بودم. حتا چند امتیاز بازنشستگی هم گرفته بودم که همراه عکس های ...
چون زنده مانده اید، به شما جایزه می دهند
وسواس شده بود، برای شوهرش بود. شوهرش یک آدم معمولی بود که مجبور بود شب یا روز، هرموقع که به او تلفن می زدند، برای شهرداری کار کند. یک شب برای پذیرایی از شوهرش تدارک می بیند، ولی او نمی تواند بیاید، چون خط لوله آب قطع شده است و صبح بعد با دوستانش می آید و زن با اسپاگتی از آنها پذیرایی می کند. هنوز آن صحنه را به یاد دارید؟ بله، صحنه اسپاگتی یادم است. آن صحنه را همه به یاد می آورند. عالی بود. ...
مصدق می خواست آبرومندانه برود!/ چرا آیت الله کاشانی رییس مجلس شد؟
، همان طور که دیدیم در اول انقلاب که می خواستند علیه لایحه قصاص، میتینگ راه بیندازند، با یک تشر امام جا زدند. اینها شخصیت هائی نبودند که مردم به آنها تکیه کنند. تنها کسی که قوام خوب می شناخت و می دانست مردم به او اعتماد و اتکا ندارند و نمی توانند داشته باشند، آیت الله کاشانی بود. او یک بار هم آقای کاشانی را به بهجت آباد قزوین تبعید کرده بود و خوب می دانست قدرت حقیقی در کجاست. او در کاغذی که درباره مجلس ...
سخنان متهمان حمله به سفارت عربستان سعودی
مقدماتی قبول دارید؟ متهم پاسخ داد: بله چیزهایی را دیدم و شنیدم. پدربزرگ من در بوسنی شهید شد قاضی مجددا از او پرسید: شما اسامی تمام گروه ها را می دانی و دقیق هم عنوان کرده ای؟ متهم پاسخ داد: من حتی کلانتری هم نرفته ام. دو هفته بعد از این که دستگیر شدم عروسی ام بود. وقتی کسی در فشار قرار می گیرد چه باید بکند؟ 40 روز در زندان بودم. اسم بردند. در نمازخانه بودیم ...
اشتباهی که تکرار کردم...
ازدواج با او ارتباط داشتم، اما نمی توانستم این گونه رفتارهای او را تحمل کنم و به همین خاطر چند ماه پس از ازدواج از او طلاق گرفتم و خانه نشین شدم چندین سال از این ماجرا گذشت و من که دیگر احساس تنهایی می کردم در پی یافتن شغلی برآمدم تا این که روزی با دیدن یک آگهی تبلیغاتی به دفتر شرکت فرامرز رفتم چون کارشناس نقشه کشی بودم با دیدن مدارکی که به در و دیوار شرکت نصب شده بود فکر کردم فرامرز دوره های علمی و ...
اگر هفته بعد انتخابات باشد روحانی رای نمی آورد/ دولت یازدهم، دولت هاشمی است
آخر که آقای احمدی نژاد با رفتارهایی که داشت طیفی از این جماعت را از خود دور کرد. همه اینها پایگاه و بدنه اجتماعی داشتند اما آقای روحانی پایگاه اجتماعی ندارد و بعد از افتضاحی که در پرداخت حقوق های کلان و پاداش های چند صد میلیونی بوجود آمده به شدت جایگاهش در افکار عمومی را از دست داده است. به گزارش رجانیوز ، آنچه را که در ادامه میخوانید مشروح مصاحبه رسایی با هفته نامه تماشاگران است: ...
اسم حزب الله لبنان را متوسلیان پیشنهاد داد
درباره حاج احمد دعوت کردند. هنگام اکران فیلم من چون همرزم حاج احمد بودم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم و به گریه افتادم، به طوری که نمی توانستم خودم را کنترل کنم، در همین حال هم مجری اعلام می کرد به پشت تریبون بروم، اما گریه به من امان نمی داد، به هر حال رفتم بالا، دانشجوها 400 نفر بودند، 200 دختر و 200 پسر. آن ها چند دقیقه بعد از تماشای فیلم همچنان به طور ممتد تشویق می کردند. این کف زدن باعث شد من از ...
بهناز جعفری: سخت ترین تئاتر زندگی ام را با ام اس بازی کردم
تا قبل از این، آنچه از ام .اس در ذهنم داشتم، آدم هایی بودند که ویلچر نشین و واکر به دست و ناتوان هستند. اما اولین کسی که بعد از شنیدن ابتلایم به ام.اس به ذهنم خطور کرد، آقای علیرضا کوشک جلالی بود که می دانم سال هاست با ام.اس زندگی می کند. ایشان همیشه بسیار خوش روحیه و خندان است و مستمر کار تئاتر را انجام می دهد. همین تصور از آقای کوشک جلالی به من نشان داد که ام.اس حتما با ناتوانی و از کار ...
اولین جلسه دادگاه متعرضین به سفارت عربستان به صورت علنی برگزار شد؛
ایام محرم هم به میدان امام حسین می روم. به مدافعان حرم هم رفتم. متهم به عنوان آخرین دفاع خود گفت: 20 روز مرا به زندان انداختند. شما جایی که نشستید جای امیرالمومنین است. اگر ده دقیقه وقت می گذاشتید فیلم من را می دیدید این همه مشکلات پیش نمی آمد. من کارمندم و خدا را شکر که کارم را از دست ندادم. متهم ردیف سوم: ما نوشابه خریدیم، شیشه نخریدیم! قاضی فرشید دهقانی رییس شعبه 1060 دادگاه کیفری 2 ...
دستگیری گولاخ با شلیک پلیس
یکی از خیابان ها همسرش از خودرو پیاده شد و چند خیابان آن طرف تر گولاخ مرا به زور به داخل آپارتمانی برد. او پس از اینکه مرا به شدت کتک زد، دست و پایم را با طناب بست و در گوشه ای از اتاق انداخت. ساعتی بعد چند نفر از نوچه های او به سراغم آمدند و آنها هم مرا کتک زدند و گولاخ هم اسلحه کمری روی شقیقه ام گذاشت و تهدیدم کرد تا با خانواده ام تماس بگیرم تا برای آزادی ام مقدار زیادی پول به حساب آنها واریز کنند ...
خواننده زندگی از بیمارستان مرخص می شود
این اظهار ارادتِ از صمیم دلِ این بنده، استاد شهیدی لبخندی زدند؛ لبخندی به گرمای زندگی . تلفن همراهِ خانم شهیدی به صدا درآمد ؛ آهنگ استاد فرامرز پایور پخش شد و ثانیه یی بعد صدای گرم مردی در اتاق پیچید که می خواند: آن نگاه گرم تو، جام شرابه... زندگی بی چشم تو، رنج و عذابه... . دیگر نخواستم مزاحم استراحت استاد شوم؛ بنابراین با استاد عبدالوهاب شهیدی و دختر بزرگوارشان خداحافظی کردم تا استاد بزرگ آواز ما استراحت کند و ان شاءالله زودتر رخت عافیت بپوشد... . ...
مرد ژله ای؛ کابوس شیرازی ها
جرم او نبوده. او به ماموران گفت: دو سال پیش این مرد بدون این که متوجه شوم وارد خانه ام شد و قصد تعرض به من را داشت اما به هر زحمتی که بود توانستم از دست او فرار کنم و متهم که نتوانسته بود مرا مورد اذیت و آزار قرار بدهد گوشی ام را به سرقت برد و پا به فرار گذاشت اما من برای حفظ آبرویم به پلیس گفتم او به قصد سرقت گوشی وارد خانه ام شده بود. امین مدتی را به جرم سرقت گوشی در زندان سپری کرد اما ...
قوام داعیه مدرنیسم داشت/چرا مصدق، قوام السلطنه را دستگیر نکرد/دربار مسئول کشتار قیام 30 تیر بود
.... اول خیابان اکباتان، پاساژی به نام پاساژ آشتیانی بود، نبش کوچه نظامیه. من به محض اینکه پایم را گذاشتم آن طرف جوی و آمدم در پیاده رو، صدای مسلسل را شنیدم. برگشتم دیدم جمعیت دارد می دود. ما رفتیم در کوچه دبستان که در کوچه نظامیه بود. از چیزهائی که آنجا دیدم و به شدت مرا تحت تاثیر قرار داد، درهای باز خانه ها بود و پیرزنانی که قرآن به دست جلوی در خانه ها ایستاده بودند تا ما به آنجا پناهنده ...
تجلیات غیبی روح متعالی در مثنوی
الله به منزل حیرت رسیده است. باز دقوقی اشکال دیگری دارد که اگر اهل حقیقت اند، لفط اسم مرا برای چه می دانند؟ یکی از آنها در جواب اشکال دقوقی می گوید: اگر اولیای حق اسم کسی را ندانند از ندانستن نیست، در اثر آن است که گاه مرد حق، غرق در دریای حق است و به عالم صورت و لفظ نمی آید. بعد از آن گفتند ما را آرزوست *** اقتدا کردن به تو ای پاک دوست گفتم آری لیک یک ساعت که من *** مشکلاتی دارم از ...
عاشق تحصیلکرده، کارتن خواب شد
: هرگزهیچ آدمی به خودش اجازه نداده بود که این طورغرور و احساسم را زیرپا له کند. تو برای به دست آوردن من این همه تلاش کرده ای اما مادر و خواهرهایت فکر می کنند که من از بی پناهی با تو ازدواج کرده ام. طعنه ها و بی احترامی های خانواده ام تمامی نداشت. من برای محافظت از عشق مان هر کاری می توانستم انجام دادم. بارها ازخود بی خود شدم و خودزنی کردم. ای کاش در آن روزها خانواده ام می فهمیدند که ...
گفت وگوی اختصاصی با علیرضا سپاهی لایین(شاعر، نویسنده و روزنامه نگار خراسانی)
، شما شغل دیگر هم دارید؟ ** شاعری اشتغال عمده ی روحی و روانی من است و شغل اصلی من روزنامه نگاری و نویسندگی است و در این زمینه سال ها در نشریات روزنامه های مختلف فعالیت کرده ام. درزمینه ی تدریس کلاسهای روزنامه نگاری، نوشتن فیلمنامه و ترجمه هم کار کرده ام. تا دوره ی اخیر هم عضو هیئت مدیره ی خانه ی مطبوعات خراسان رضوی ومعاون فرهنگی مدیرعامل این تشکیلات بودم. * شما در کلاسهایتان ...
آمار رو به رشد جرایم خشن کودکان و نوجوانان ایرانی
از این موضوع است. زمانی که رییس کانون تهران بودم، شورای شهری در همان کانون درست کرده بودیم تا دموکراسی را تمرین کنیم. اعضای آن را هم همان نوجوانان بزهکار تشکیل می دادند به این شکل که باید در یک سیستمی رای گیری می کردند تا اعضا انتخاب شود. شاید باورپذیر نباشد اما همان نوجوانی که در محله شان، چاقو دست گرفته بود و فردی را مجروح کرده بود، وقتی می خواست پشت تریبون بایستد و کمی حرف بزند، دست و پایش می ...