سایر منابع:
سایر خبرها
می نویسم تا شاید جهان زیباتر شود
در فرانسه است، البته اگر امروز زنده باشد، اطلاع دقیقی از خانواده اش ندارم. دختر محمد مسعود پس از مرگ پدرش بلافاصله به فرانسه عزیمت کرد و در همان جا ماندگار شده بود. آیا به اسناد مستدل از دادگاه و پاسگاه هم دست پیدا کردید؟ نه. نه. اسنادی از این نهادها در اختیار نداشتم تقریباً در اختیار هیچ کس نیست، اما دکتر خسرو معتضد در کتاب خود تمام اسناد و بازجویی ها را منتشر کرده و من از این اسناد هم ...
رازهای ناگفته دختر فراری از همخوابی های خوفناک داعش
از بقیه جدا کردند. "بیست تا بودند با ریش بلند و تفنگ گفتند که ما را به موصل می برند. اعتراض کردیم. ما را زدند و به زور سوار ماشین کردند." بر اساس این گزارش، در موصل او را به همراه زنان دیگر به یک سالن ورزشی و بعد از چند هفته به یک تالار عروسی بردند. 200 زن و دختر را یک جا جمع کرده بودند. آنجا در واقع بازار فروش برده بود. اعضای داعش می آمدند و انتخاب می کردند. او می گوید ...
در مقابل دزدی اسناد و رئیس جمهور ایستادم
را نسبت به روستائیان می دیدم. هر روز آنچه مشاهده می کردم می نوشتم تا اینکه یک روز آنها را برداشتم و به تهران آوردم و به ساختمان ژاندارمری در انتهای خیابان شاپور بردم که الان اداره آگاهی آنجا مستقر است. فرماندهان ژاندارمری همیشه می گفتند شما چشم و گوش اعلیحضرت هستید هر چه لازم است گزارش کنید. وقتی این مطالب را گزارش کردم مرا 15 روز در بازداشتگاه ژاندارمری در تهران زندانی کردند!! بعد از ...
تبهکاران و جنایت پیشگان با دست شما به صورت اسلام و جمهوری اسلامی سیلی می زنند/ از مواضعتان که به دلیل ...
اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد تا حوزوه های علمی قم و مشهد و سایر شهرها مرا نفرین می کردند ولی من به جان خریدم. آخر مگر هر چه از دوست می رسد نیکو نیست؟ با اینکه من فرزند امام بودم و بیست سال از آقا سعید بزرگتر بودم از ایشان تقاضای ملاقات کردم اما نپذیرفت ولی از آنجا که قرار گذاشته بودیم از چیزی بدمان نیاید (3) چند روز بعد مجدداً این تقاضا را تکرار کردم اجازه نفرمودند. آیا همه اینها از باب محبت به ...
می گفتند مثل سنجاق به سینه فرماندهان بچسبید !
اوایل چطور بود؟ بله، بنده هم جزو نفرات اول بودم. در ابتدای کار ما دو گروه شدیم. یک گروه چهار، پنج نفره به سرپرستی آقای محمد درودیان به جبهه های جنوب رفتند و یک گروه هم به سرپرستی آقای محمد الله یاری که من هم در گروهش بودم، به جبهه های غرب رفتیم. کمی بعد آقای الله یاری منتقل شدند و بنده سرپرست راویان غرب شدم. آقایان اسدی، مینو و یکی دو نفر دیگر از بچه های بومی منطقه، در گروه ما بودند. شیوه ...
رمان هایی که آیت الله خامنه ای آنها را خوانده است +عکس
نویسندگان مختلف دارند؛ حالا نویسندگانی که به اصطلاح به عنوان بچه مسلمان شناخته می َشوند یا نویسندگانی که خیلی هم مذهبی نبودند. 8 رمان سوربُز؛ آیت الله خامنه ای تکنیک این کتاب را ضعیف می دید *از سرگرمی تا فرهنگ آیت الله خامنه ای معتقد است رمان تنها جنبه ی سرگرمی ندارد. او در مقایسه ی رمان سرخ و سیاه استاندال و داستان حضرت یوسف می گوید: ماجرای یوسف فقط ماجرای چشم ...
ظریف: توهین ها به روحانی را ببینید و قضاوت کنید/ یادمان رفته در آن 8 سال چه اتفاقی افتاد؟
بعد اعلام می کنند ما کسی را نفرستاده ایم. اگر جرأت داشتند اعلام می کردند فرستادیم. وزیر امور خارجه گفت: ترکی الفیصل را کنار مریم رجوی می فرستند و بعد اعلام می کنند ترکی فیصل در موقعیت شخصی بوده نه موقعیت دولتی، اگر جرأت داشتند که اعلام می کردند. او با بیان این که آن ها وحشت کردند و مضطرب شده و دست و پا می زنند، خاطرنشان کرد: در تاریخ آمریکا سابقه ندارد بدون موافقت رییس جمهور ...
بچه معروف ها و غازچرون های والیبال/ مگر این مملکت وزیر ورزش ندارد؟!
بسیاری که طالب بودند مرا به یک "دلال عشق” تبدیل کنند! و بروند با او عکس ساده یادگاری بیندازند، دروغکی گفته ام که سعید زن و بچه دارد! عشاق دلخسته او اما این حرف ها را باور ندارند و در عشق افلاطونی شان غرقه اند. شاید همین که در چشم های میشی او یک جور طغیان خاموش و مهر میترایی و آداب چرچیلی و مرموزیتی غریب برقرار است، تین ایجرها را کشته مرده ی خود می کند. تعریف شّم اقتصادی اش را هم نکنم بهتر است که الان ...
رویاهای صادقه؛ خاطره ای از آزاده محمد جوادسالاریان
محتوای نامه بشوم !! ) نگرانی ام بیشتر شد. بعد از آزادی مطلع شدم که در همان شب نیمه شعبان که خواب دیده بوده ام , بچه ام متولد شده بوده است. ولی بعلت اینکه همسرم خبر اسارتم را ناگهانی شنیده بود, آن طفل( که ماهش کامل نیز بوده ) بر اثر شوک ناشی از خبر, مرده بدنیاآمده وبرای ثبت در ثبت احوال هم نامش را مهدی ثبت کرده بودند. * خبر شهادت , زمستان سال 1365 بود. هنوز هیئت صلیب ...
امام زمان (عج) ایشان را سر راه من قرار دادند!
جاذبه اش مرا سمت خود می کشاند. به خادم گفتم آن جا را می خواهم. گفت آن جا قابل سکونت نیست و نصف سقفش ریخته. گفتم من همان جا را می خواهم. می گفتند وقتی داخل حجره شدم انگار در و دیوار آن با من حرف می زد. پرسیدم چه کسی اینجا بیتوته داشته، گفت وحدت کرمانشاهی. آقای مجتهدی با شور و حال عجیبی غزلیات وحدت را می خواندند . به خاطر این نازدانه ما را از خاک برداشتند توسل مستمر به ذوات مقدسه حضرات ...
توهین ها به روحانی را ببینید و قضاوت کنید
اضافه کرد: این که در لحظه ای که در فلسطین اشغالی مردم بمباران می شوند و در همان لحظه بدون فاصله احساسات متراکمی در کل دنیا به وجود می آید، این شرایط وقتی من 35 سال قبل وارد حوزه دیپلماسی شدم، وجود نداشت. او گفت: بعد زمان و سرعت اهمیت ویژه ای در این دنیای جهانی شدن ارتباطات و احساسات پیدا کرده است. ما دیگر بحث مذاکرات پشت درهای بسته به آن شکل نداریم. همه چیز در لحظه تولید می شود. در مذاکره ...
روش زندگانی که مورد پسند امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه) است
انواعی دارد که سخت ترین آن ها آتش غضب الهی است. امام زین العابدین (علیه السلام) در یکی از دعاهای خویش خطاب به پروردگار متعال عرضه می دارند: کانَ جزائی منک فی اَوَّلِ ما عَصَیتُکَ النّارَ. فَاِن تُعَذِّبنی فَاَنتَ غیرُ ظالِم لی. (28) کیفر من در همان آغازِ معصیت تو، آتش (جهنم) بوده است. پس اگر مرا عقوبت کنی، نسبت به من ستمکار نیستی. بنده با شروع در انجام گناه استحقاق عقوبت به ...
شهید لاجوردی مشارکت زنان در نهضت را تشویق می کرد
آنها در بازار تهران، چند مرد مثل محمود آقای شفیق و مرحوم عزت خلیلی به ما ندا می دادند که مثلاً امروز در مسجد امام (شاه سابق) جمع شویم. تقریباً 40 نفر از خانواده های این زندانی ها بودیم که دم شبستان مسجد جمع می شدیم و ما را پیش علما می بردند. دفعه اول ما را سمت منزل آقای خوانساری که در بازار بود بردند. آقا اجازه نمی دادند که داخل شویم. اصرار زیادی کردیم، آقایانی که با ما بودند جلو نمی امدند و ما خانم ...
ماجرای ذکر الله اکبر ابراهیم هادی و فرار بعثی ها
که یک دفعه منوری بالای سر ما شلیک شد. بعد هم از سه طرف آتش وگلوله روی ما ریختند. همه چسبیده بودیم به زمین، درست در تیررس دشمن بودیم. هر لحظه نارنجک و یا گلوله ای به سمت ما می آمد و صدای ناله بچه ها را بلند می کرد. در آن تاریکی هیچ کاری نمی توانستیم انجام بدهیم. دوست داشتم زمین باز می شد و مرا در خودش مخفی می کرد. مرگ را به چشم خود می دیدم. در همین حال شخصی سینه خیز جلو آمد و پای مرا گرفت. سرم را ...
استیلی: برانکو رضاییان را نخواست، طاهری هم قراردادش را پاره کرد
پرسپولیس چند روز قبل قرارداد دوساله ای امضا شده بود. حرف رامین این بود که اگر برانکو مرا نمی خواهد قراردادم را بدهید تا به تیم دیگری بروم اما از آنجایی که دیدم هم طاهری دوست دارد رضائیان در پرسپولیس بماند و هم خود این بازیکن علاقه زیادی دارد در پرسپولیس ماندنی شود سعی کردم آنها را به آرامش دعوت کنم. وی همچنین افزود: روز قبل از جلسه ما برانکو با طاهری درباره رضائیان جلسه ای را برگزار کرده بود و ...
بازیکنان پرسپولیس پیش از بازی صبا چه گفتند؟
امتیاز برسیم تا هواداران یک ماه خوشحال باشند. محمود خوردبین هم راجع به بازی با صبا پیش بینی کرد: انشا... بازی را با دو گل اختلاف می بریم. دیگر نمی خواهیم صدر جدول را از دست بدهیم. کمال کامیابی نیا هم گفت: خدا را شکر همه بچه ها آماده هستند. انشا.. بتوانیم این بازی را هم ببریم و سه امتیاز را بگیرم و با نشاط به تعطیلات برویم. حضور مردم صد رد صد انگیزه به خصوص می دهد و فکر می کنم ...
زندگی متفاوت روحانی با یک دست!
نفت شهر بودم. در کنار رودخانه یک پناهگاه طبیعی بود و ما در این مکان مراسم و دعای کمیل و نماز جماعت داشتیم. فرمانده گردان ما شخصی به نام علی اکبر شاکری بود که این بنده خدا بعدا یک چشمش را در عملیات از دست داد که به شوخی به او می گفتیم اکبر کور! خیلی آدم بسیار شوخ و باصفایی بود. [1] یادم هست یک شب دعای کمیل را در داخل رودخانه با بچه ها خواندم و به طرف سنگر ها برگشتم. نزدیک سنگر فرماندهی که رسیدم ...
آن شب مقصد فرشید تیم تخریب نبود
به مرخصی نیامدم. چند روزی با چند نفر از بچه ها در مقر تنها مانده بودیم. یکروز خواب بعد از ظهرم را مهدی ترابی شکست. با عصبانیت گفتم: چی شده باز از مرخصی برنگشته سر و صدا می کنی گفت حمید پاشو کارت دارم گفتم چی شده؟ گفت پریروز در همدان فرشید را تشییع و به خاک سپردیم. و هنوز چشم من براه است بعد 29سال دوری. فرشید آن شب در اثر انفجار به داخل گودال آبی می افتد و همان جا ...
روایتی از شکنجه های وحشیانه سه پاسدار توسط منافقین
. من و مسعود قربانی به داخل حمام و به سراغ محسن میرجلیلی رفتیم. مسعود قربانی به او گفت که اگر اطلاعات ندی تو را می پزیم. سپس به من گفت که اتو را بیاورم. بعد از آنکه اتو را به برق زد و کاملا گرم شد، ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند. محسن از شدت درد دهانش را به طرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود، من خیلی ترسیده بودم، مسعود قربانی هم ترسیده بود، ولی سعی می کرد خودش ...
معروف ترین ایرانیِ فرانسه!
برای شان مسابقه بگذارند، به جای صد نفر ده نفر انتخاب می شوند که از بین آنها هم فقط یک نفر به اسم احسان روزبهانی به مسابقه جهانی می رود. این کافی نیست که یک مربی اوکراینی بیاوری و به او پول زیاد بدهی تا بچه های تیم ملی را تمرین بدهد. اینکه یک نفر برای یک کشور به این بزرگی در یک ورزش رزمی به ریو برود، شکست است. با احسان هم ارتباط دارید؟ – احسان و آقای احدی را خیلی وقت است که می ...
تو جیب جا می شه؟ (نقد و بررسی سامسونگ گلکسی مگا 6٫3)
.... البته اگر این قامت بلند را امتیاز در نظر بگیریم! چون برای من که دستان بزرگی ندارم، استفاده از این تلفن همراه با یک دست، تقریباً عذاب آور و غیرممکن بود و همیشه این اضطراب را داشتم که گوشی، در هنگام لمس دکمه خانه یا بیرون آوردن از جیب، از دستانم بیفتد! بله. درست خواندید. نوشته ام: بیرون آوردن از جیب! . تعجب نکنید. من شلوار پارچه ای می پوشم و گلکسی مگا 6٫3 به راحتی در جیب من جا می شود ...
ظریف حسابی از خجالت سعودی ها در آمد؛ اگر جرات داشتند...
را نفرستاده ایم. اگر جرأت داشتند اعلام می کردند فرستادیم.وزیر امور خارجه گفت: ترکی الفیصل را کنار مریم رجوی می فرستند و بعد اعلام می کنند ترکی فیصل در موقعیت شخصی بوده نه موقعیت دولتی، اگر جرأت داشتند که اعلام می کردند. او با بیان این که آن ها وحشت کردند و مضطرب شده و دست و پا می زنند، خاطرنشان کرد: در تاریخ آمریکا سابقه ندارد بدون موافقت رییس جمهور آمریکا، از نظر ما رژیم از نظر دیگران رییس دولت ...
پوتین های تیمسار
ده روز ” سوفیان ” برویم و به همین خاطر در ” چپرآباد” درگیری شدیدی با ضد انقلاب روی داد . “ مصاحبه با عمل کنندگان در محور زیوه سه راه آغ بلاغ به پایان می رسد . نقشه ی 000/250/1 بر روی زمین پهن است و همراهان دور تا دور آن ایستاده اند . تیمسار که دو زانو در کنار آن نشسته با خودکار ، مسیر را نشان می دهد و بعد آن را در داخل دفترچه یادداشت خود ترسیم می کند تا موقع پرواز از آن استفاده کند ...
دیدگاه های وزیر امورخارجه درباره جامعه رسانه ای کشور و برخی ناگفته ها
. ظریف با بیان این مطلب که مخاطب شما همه جهان است که این فرصت و همزمان چالش ویژه ای را ایجاد کرده است، اضافه کرد: اینکه در لحظه ای که در فلسطین اشغالی مردم بمباران می شوند و در همان لحظه بدون فاصله احساسات متراکمی در کل دنیا به وجود می آید، این شرایط وقتی من 35 سال قبل وارد حوزه دیپلماسی شدم، وجود نداشت. وی با اشاره به اینکه بعد زمان و سرعت اهمیت ویژه ای در این دنیای جهانی شدن ارتباطات و ...
اشعار آیینی ویژه ولادت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام
... غلامرضا سازگار * گدای دائمی حضرت رضا شده ام * خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان که آفرید مرا از غبار جاده تان وبال گردن تان بودم از همان آغاز بعید هست بیایم به استفاده تان ببین چه ساده برایت به حرف می آیم فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان به لطف چشم شما دل همیشه آباد است خدا کند که بمانم خراب ...
شهیدحسینی و سیزده روز آخر حیاتش
لنگ این ورقه است؟ مرد سبزپوش برگه ی امضا شده را گرفت و به داخل اتاق عمل رفت. خیلی دوست داشتم برای یک لحظه هم که شده، بروم توی اتاق. یک بار قصد کردم همین جوری سرم را بیندازم زیر و برم تو، ولی فکر کردم این جوری حتماً برای مصطفی که الان زیر تیغ جراحی است، بد می شود. ساعت نزدیک چهار بعد از ظهر بود. از بی حوصلگی در راه رو قدم می زدم و لحظه ای چشم از در دولنگه برنمی داشتم. تسبیح سیاهم را از ...
زیباترین چهره با زخم های تلخ جنگ
...، حتی آواهای او را هم تشخیص دهد. یادم هست نخستین سؤالم این بودکه چرا به جبهه رفتید؟ و جواب شنیدم به خاطر امام(ره) و انقلاب رفتم و ادامه داد، در کل سه بار اعزام شدم و پانزده ماه در جبهه بودم ودر 25مرداد66 مجروح شدم یادم هست برای نسل من در دهه نود خیلی سخت بود تا درک کنیم یک نفر می تواند 4 فرزندش را بگذارد و به جبهه برود، برای همین از خانم زرندی پرسیدم شما از رفتن همسرتان راضی بودید؟ خندید از ...
شناسایی پیکر سردار ناصری بعد از 40 روز
برخوردهای یک پدر خوب با بچه هایش بود. شاید همین مرا واداشت تا آن شب از باب شوخی به او بگویم: من با کسی ازدواج کردم که سه تا بچه داره. وقتی جنگ شروع شد، بارها پیش می آمد که حاجی برای چند ماه می رفت مأموریت و بیرجند نمی آمد، اما پیوسته از طریق نامه و تلفن از آنها خبر می گرفت و همچنان اموراتشان را اداره می کرد. جالب این جا بود که آن سه بچه از دوری حاجی خیلی بی تابی می کردند و دائم چشم به راهش ...
آقای منتظری! باید مدافع افرادی باشیم که منافقین سرهاشان را مقابل زنان و فرزندانشان گوش تا گوش بُریدند!
ای می نویسم که خواب را از چشم امام بگیرد مهدی هاشمی در بازجویی (صفحه33) نوشته است: سند شماره 7: روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه ای برای من نوشته اند و قسمتی از آن را که درباره من بود، خواندند. بعد اضافه کردند که من هم یک نامه برای امام نوشتم و آن قسمتی که درباره من بود را برایم خواندند. بعداً ...
شیرین زبانی حافظ برای قوماندان تیپ فاطمیون
کلاس بغلی می زدند روی میز، رفتم با ناراحتی گفتم: خجالت نمی کشید؟ امام فوت کرده شما می زنید روی میز؟ بعد همه در همان عالم خودشان خیلی ناراحت شدند و حالت اندوه گرفتند. فوت امام را به خوبی یادم است که چقدر ماتم همه جا را گرفته بود. سه روز پیکرشان در آن تابوت شیشه ای بود. صبح روزی که ایشان رحلت کردند قبل از اعلام مادرم مرا برای کاری فرستاده بودند منزل عمویم. رادیوی خانه آنها همیشه روشن بود. خبر را که ...