سایر خبرها
مبارزات شهید اندرزگو از زبان رفیقدوست/ امام با حرکت مسلحانه بدون فتوا مخالف بودند
، دومرتبه گروهی تشکیل شد که قرار بود نصیری را اعدام کنند، ولی به علت اینکه کسی متوجه شده و در جلسه ای گفته بود، طرح به کلی منتفی شد. من خودم مأمور شناسایی محل رفت و آمدهای نصیری بودم. آن موقع ها خانه او در خیابان ولی عصر، نزدیک کانال دوم تلویزیون بود که داستانش را در خاطراتم گفته ام که آنجا یک هفته چه کردم تا توانستم همه چیز را شناسایی کنم. من موقعی که دستگیر شدم، فهمیدم که شهید اندرزگو چقدر برای رژیم ...
آنتونیو ری: آشنایی با موسیقی ایران، نور جدیدی وارد زندگی ام کرد
، همیشه به کار خودم اشتغال داشتم و موسیقی فلامنکو تمامِ زندگی من بود. تمامِ مرجعِ من پاکودلوسیا بود. اما بعد از اینکه با سهراب و موسیقی خارق العاده ای که او می نوازد، آشنا شدم، متوجۀ این ماجرا شدم که این نوع موسیقی تا چه اندازه اعجاب انگیز است و تعجب نمی کنم اگر در کارهای موسیقایی آتی من تاثیر داشته باشد، همان طور که کسی که خیلی دوستش دارم (پاکودلوسیا) با موسیقی دانانی از ژانرهای مختلف همکاری داشته ...
33 سال انتظار برای پاگشایی از مسئولان بنیاد شهید!
و مادرم با دریافت حکمی مبنی بر اینکه بیماری او را از جهاد معاف می کند، راهی پادگان ها و مناطق عملیاتی غرب و جنوب شدند. سرانجام رضا را با اصرار و حکم قانونی برگرداندند. پس از بازگشتش به دلیل مخالفت های خانواده حرفی از فعالیت هایش در منزل نمی زد. شب ها هم پدرم از ترس فرار او در اتاقش را قفل می کرد. به خاطر دارم در این مدت من در رشته پزشکی قبول شدم و رضا با روزنامه و خبر خوش به خانه آمد ...
صدور کیفر خواست برای عامل قتل فجیع دختر جوان
لحظه نمی دانم چه اتفاقی افتاد و عاطفه به مادرم فحاشی کرد، من نیز خودرو را کنار خیابان پارک کردم و چون بسیار عصبانی شده بودم، یک دستم را به روی بینی و دهن عاطفه گذاشتم و با دست دیگر گلویش را فشار دادم، کمتر از یک دقیقه وی را خفه کردم. زمانی به خودم آمدم که متوجه شدم صوت عاطفه کبود شده است اما کار از کار گذشته بود و بسیار ترسیده بودم. مرد جوان اظهاراتش را به بازپرس اینگونه ادامه داد: نمی ...
آزمون: برای حضور در جهنم آزادی لحظه شماری می کنم
اروپایی قلمداد کردند. من خیلی خوب تمرین کردم. قبل از بازی با آژاکس هم روی گلزنی خوب تمرین می کردم و خدا را شکر پاسخ زحماتی که در یک هفته قبل کشیده بودم، گرفتم. تلاش بچه ها هم خوب بود که من توانستم گل اول را بزنم و از این اتفاق خوشحالم اما بیشتر از همه خوشحالم که شادی ام با رفتن به لیگ قهرمانان تکمیل شد. تسنیم: کریچنکو با نام بردن از تو، اعلام کرد که نقش مهمی در صعود تیم داشتی ...
تهدید شاعران مقاومت بحرین به شکنجه
ساله بودم. این سروده درباره یک کودک فلسطینی بود که به مدرسه می رفت و این کودک بی گناه در اثر انفجار به شهادت رسید، همین حادثه در من تأثیر زیادی گذاشت و من اولین قصیده خودم را در این باره گفتم. این قصیده در رادیو دمشق پخش شد و مورد تشویق قرار گرفت و از آن استقبال هم شد. *تسنیم:در ادبیات معاصر اصطلاح شعر انقلاب را داریم که شاعران بسیاری در این گروه گرد هم آمدند و هنر انقلاب را شکل دادند ...
شکنجه زن 80 ساله به قصد سرقت جواهرات
و مرا با دست وپای بسته، داخل اتاق خوابم پیدا کرد. بلافاصله پس از بازکردن دست وپایم، با پلیس 110 و دخترم تماس گرفت و موضوع را به آنها اطلاع داد . مال باخته درباره نحوه نگهداری از پول و جواهراتش نیز به کارآگاهان گفت: تا چندی پیش طلا و پول زیادی داخل خانه نگهداری می کردم، اما چند روز پیش بود به اصرار دخترم، پول های خودم را به یک حساب بانکی واریز کردم و در حال حاضر بیشتر طلاهایم نیز نزد ...
افشاگری عجیب مهران غفوریان تا اعتراف گلمکانی به محافظه کاری
بنویسیم و شوخی به آن اضافه کنیم. این بازیگر در افشاگری عجیبی ادامه داد: حرکات موزون به نماد دائمی این فیلم ها تبدیل شده بود. و گاهی از نمونه موفق بازی من را در یک فیلم می خواستند عینا آن را تکرار کنم و این خیلی برای من عجیب بود. این شیوه بازی در سینما که من مجبور بودم به آن تن بدهم، باعث می شد گاهی انقدر خسته از سر صحنه به خانه می آمدم که انگار کارگری بوده ام. ماجرای گریه غفوریان ...
شهیدی که وقت نماز خواندن اشک می ریخت
راز و نیاز با معبود می شد که صدای اطرافیانش را نمی شنید. هیچ مشکلی نمی تواند مانع از ازدواج شود نمی خواستم زیر بار ازدواج بروم، راضی نمی شدم. یه روز به من گفت: هیچ مشکلی نمی تواند مانع از ازدواج شود. ازدواج سنت پیامبر و مورد تاکید دین است. حتی مساله جنگ هم نمی تواند مانع از ازدواج شود. اگر خداوند بچه های مرا بخواهد، پس از شهادت ما هم آنها زندگی خودشان را ادامه می دهند. حجابت را ...
مرد برادرکش در یک قدمی چوبه دار
رفتارهای نامعقول زیادی داشت. من برای محافظت از خودم و دخترم خانه او را ترک کردم و اصلا از او خبر نداشتم تا اینکه خبر دادید شوهرم فوت کرده است؛ اما حالا به عنوان همسر او شکایت دارم و دخترم هم شکایت خود را به دادسرا ارائه داده است. درحالی که خانواده مقتول همچنان مدعی بودند نمی دانند برای مازیار چه اتفاقی افتاده است. یکی از همسایه ها به پلیس گفت چند روز قبل از گم شدن مقتول، صدای مشاجره از خانه ...
رشیدی: جادوی تآتر مرا گرفت
مأموریت داشت، رفتیم ترکیه و بعد هم پاریس. پاریس دیگر خب مرکز هنر بود. ما را در دبیرستان می بردند هفته ای یک بار به تآتر و تاریخ تآتر هم جزو دروس ما بود. توی دبیرستان؟ بله. خیلی مهم بود. اینها خیلی مرا به تآتر نزدیک کرد. یادم می آید یک نامه به یکی از دوستان که در تهران بود نوشته بودم که من می خواهم تآتر کار بکنم. تآتر کار بکنم. تآتر کار بکنم. پس از همان موقع جرقه اش ...
بهزاد نبوی کشمیری را به برادرم معرفی کرد/شهید رجایی به ثروت اندوزان مسئولیت نداد/ عده ای در زمان موسوی ...
بیشتر از چهره های سرشناس وقت و چیزی حدود 11 هزار تا بود تا اینکه بنده طی نامه ای اشکالی را به انجمن نظارت بر انتخابات تذکر دادم و آنها با استناد به این موضوع مرا طرفدار سرمایه داری دانسته و ردم کردند. این رویه همچنان ادامه دارد و من هرگز به خودم اجازه ندادم از نام و محبوبیت شهید رجایی استفاده کنم زیرا این انعطاف در قبال بستگان از جمله بنده که برادرشان بودم هرگز وجود نداشت. * مسئولان به ...
به فکر طلای المپیک 2020 هستم
بودم به فینال می رسم، چرا که زمانی که با نا آمادگی در لاس وگاس حضور پیدا کردم و با مادسن دانمارکی کشتی گرفتم، از او سر تر بودم و مطمئن بودم که در المپیک هم می توانم او را شکست دهم؛ ولی همان طور که گفتم داوری، کشتی را کاملا بسته بود و اجازه نمی داد آن چه که می خواهم اجرا کنم. داور من را اذیت کرد. *وقتی که کشتی را به مادسن واگذار کردید، بازهم اعتراض بسیاری به داوران داشتید. من فقط ...
آرزو دارم گلستان پایگاه شعر اقوام کشور شود/خاطرات دیدار با رهبری
از غزلهای دینی من در این کتاب است که موضوع توحیدی دارد و آن را خیلی دوست دارم. صدای درخت ها/ دیشب دلم نشست به پای درخت ها/ تا صبح گریه کرد برای درخت ها/ من بودم و دلم که برای دقایقی/ خود را گذاشتیم به جای درخت ها/ گفتم به دل بیا بگذاریم و بگذریم/ حال مرا گرفت هوای درخت ها/ دل گفت گوش کن به سکوتی که می وزد/ موسیقی خداست صدای درخت ها/ پیغمبران همیشه به معراج می روند/ زنجیر خاک نیست به پای ...
چاری یوا: شیفته امام رضا(ع) شدم
...:اجابت دعاهای مادرم مرا شیفته امام رضا(ع) کرد. برای مداوای مادرم به مشهد رفتیم و با اجابت دعاهایش، شیفته این امام شدم و حالا به هر بهانه ای به زیارت می آیم. وی ادامه می دهد: من همسایه و خویشاوند ترکمنستانی شما هستم؛ بله خویشاوند هستیم چون در آخرین ملاقات آیت الله خامنه ای رهبر ایران با رئیس جمهور ترکمنستان، ایشان فرمودند که ایران و ترکمنستان نه تنها همسایه، که خویشاوندند. "چاری یوا" با ...
خاطره شهرام ناظری از بازداشت چند ساعته
فرانسه وجود دارد که باید حتما در خاک این کشور آن هم توسط رئیس جمهور یا مشاور رئیس جمهور اهدا شود. آن دو نوع نشان شوالیه آفیسیر و کماندو هستند. نشانی که من گرفتم نشان آفیسیر بود. آفیسیر به معنای صاحب منصب هنر و ادبیات است. - باید بپذیریم ادبیات در ایران بیشتر از موسیقی رشد کرده و موسیقی ما عقب مانده است. ما در موسیقی اثری که همپای مولانا و فردوسی یا در شعر معاصر همپای اشعار ملک الشعرای ...
سودابه حسنی دخت: اگر مرخصی بگیرم احساس خوبی ندارم
بود؟ استقلال حس خیلی خوبی دارد! وقتی نوجوان بودم، خجالت می کشیدم از پدر و مادرم پول بگیرم .معمولا خودشان مایحتاج ما را می گرفتند. وقتی حقوق بگیر شدم، چیزهایی را که دوست داشتم، می خریدم البته با اجازه پدر و مادر. استقلال مالی داشتم اما بدون اجازه والدینم چیزی نمی خریدم. یادم هست با اولین حقوقم برای خواهر و برادر کوچک ترم اسباب بازی خریدم. اما نسل امروز اگر استقلال مالی داشته یا نداشته ...
نقشه سیاه زوج اخاذ برای مردان هوسران (+عکس)
...، اما پاسخگو نبود. خانه اش را هم عوض کرده بود و کسی از او خبری نداشت. از ترس منتشر شدن فیلم و عکس های خصوصی، چند بار به حساب این مرد پول واریزکردم تا این که 300 میلیون تومان دیگر پول خواست و چند روزی هم برای تهیه این پول فرصت داد. اما من قادر به تهیه این مبلغ نبودم. از زن شیاد و شوهرش که با همدستی یکدیگر از من کلاهبرداری کرده اند و قصد اخاذی 300 میلیونی دارند، شکایت دارم. همزمان ...
حکم شلاق برای بازیگر معروف
خواستگارم هیچ کس در خانه نبود. او یک لیوان شربت به من داد اما همین که شربت را نوشیدم دچار سرگیجه و دوبینی شدم. او در شرایطی که نمی توانستم از خودم دفاع کنم من را مورد آزار و اذیت قرار داد. - پس از آن دیگر جوابم را نمی داد و گفت قصدی برای ازدواج ندارد.به همین دلیل من هم تصمیم گرفتم از او شکایت کنم. - شواهد و مدارکی که علیه وی وجود داشت باعث شد قاضی برای وی قرار وثیقه سنگینی صادر کند. ...
سطح مسابقات بالا بود ولی من مطمئن بودم که اول می شوم
دانش آموز فاطمه مرادی رتبه اول رشته قالیبافی در 34 امین دوره مسابقات فرهنگی وهنری در گفت و گو با خبرنگار پانا افزود: با وجود سطح بالای این مسابقات چون من تلاش زیادی کرده بودم و به کارم ایمان داشتم ،می دانستم که اول می شوم خداوند را شاکرم که توانستم به نتیجه کارم برسم. چه شد شما به این رشته هنری علاقمند شدید ؟ چون پدرو مادرم فرشبافی را بلد بودند وتوی خانه هم فرش می بافتند به ...
محسن چاوشی: من تافته جدابافته ای از دیگران نیستم
خانواده را مدیریت کرد. پدرم مدتی مسئول شهرک بود. بنیادی بود به اسم بنیاد مهاجران جنگ تحمیلی که پدر مسئول آنجا شد. پدرم آدم باسوادی بود و است. وقتی پدرم بازنشسته شد با پیکانش کار می کرد. یکی از ترانه هایی که خوانده ام و حرف از یک پیکان دلتنگ می زند، همان پیکانی است که پدرم با آن روزگارمان را در زمان جنگ و بعد از جنگ مدیریت می کرد و نان حلال به خانه می آورد. این صحبت ها جرات و جسارت ویژه ای می خواست ...
امام در تشییع شهید عراقی شرکت کرد/ ماجرای صلوات های بودار حاج مهدی
؟ نه، وصیت نبود، ما تصور می کردیم جنازه را به بهشت زهرا می برند و با خانواده راهی آنجا شدیم، اما در بهشت زهرا مرحوم انواری را دیدم. سوال کردم جنازه ها را هنوز نیاورده اند؟ گفت به قم منتقل کردند. من ناراحت شدم و گفتم چرا قم؟ پاسخ داد امام دستور دادند. ما هم راهی قم شدیم. گفته می شود امام در مراسم تشییع شهید عراقی حضور داشتند، درست است؟ بله، تنها جایی که امام در مراسم ...
سهراب مرادی: از روی ناچاری وزنه بردار شدم
زدم و آهنگسازی می کردم. وی ادامه داد: موسیقی سنتی را دوست دارم اما تاکنون سنتی نخواندم و فقط گاهی وقتها برای دل خودم می خوانم. شعبانخانی گفت: 27 سال دارم، ازدواج نکردم و عاشق نشدم. درواقع دوست ندارم که عاشق شوم. مهران مدیری درباره برگزاری کنسرت از او پرسید. وی گفت: بعد از اولین آلبومم کنسرت برگزار می کنم. آرزو دارم کنسرتی خاطره انگیز شود. در پایان شعبانخانی ابراز خوشبختی کرد و گیتار خود را به موزه دورهمی اهدا کرد. ...
رازت را بر ملا نکن
می کردیم. تصمیم گرفتم اعتیادم را ترک کنم و به دنبال ورزش بروم. شنیده بودم که دوستانم که اعتیاد داشتند از روی احتیاط که مبادا هپاتیت گرفته باشند آزمایش می دهند. من سرباز بودم چند نفر از دوستانم که آزمایش داده بودند و فهمیده بودند هپاتیت C دارند به من هم پیشنهاد دادند چون یک دوره ای معتاد بودم بروم آزمایش بدهم. قبل از اینکه بفهمم اچ آی وی مثبت هستم ترک کردم. وقتی هم آزمایش دادم برخوردی با من کردند ...
ماجرای دختر 18 ساله ای که نیمه شب به کلانتری پناه برد
.... مادرم فردی عصبی و پرخاشگر بود و مدام با بهانه های مختلف به من سرکوفت می زد که باید در کارهای خانه به من کمک کنی، ولی من حوصله کار کردن نداشتم. برای اینکه هزینه خرید مواد را تامین کنم مجبور شدم در منازل مردم کار کنم. هر روز بیشتر خودم را در منجلاب فساد می دیدم از طرفی خانواده ام هم به من توجهی نمی کردند. از غرولندهای مادرم خسته شده بودم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم را به ماموران معرفی کنم ...
وقتی اسیر عراقی به زبان فارسی معبر را نشان داد
فرماندهی این تانک ها توسط جیپ بودم. با محدودیت هایی که در گلوله داشتیم تصمیم گرفتم به جای تانک، جیپ ها را بزنم. آن روز به همراه شهید حسن بختیاری با چند قبضه خمپاره و آتش توپخانه توانستیم از پاتک دشمن جلوگیری کنیم. امداد غیبی جهنمی برای عراقی ها ساخت آتش دشمن بسیار سنگین بود. من مشغول دیدبانی بودم که دو نفر از نیروهای پیاده همان خط پیش من آمدند و گفتند در سمت ما تانک های دشمن منطقه ...
عباس غزالی: ازدواج از من یک آدم دیگر ساخت
صورتم را رنگ می کردم تا مثلا گریم شوم و برای بازی آمادگی داشته باشم یا مثلا خانواده ام گاهی مرا در حال لنگیدن می دیدند و نگران می شدند و بعد می فهمیدند که دارم نقش بازی می کنم. خلاصه از این شیطنت ها و خرابکاری ها زیاد داشتم. (می خندد) شبی که از خوشحالی تا صبح نخوابیدم در منطقه ای ما زندگی می کردیم که خبری از راهنمایی یک کودک یا نوجوان در جهت درست و حرفه ای به سمت علایق هنری اش ...
از خدا خواستم با مرگ مغزی از دنیا بروم تا اعضای بدنم، اهدا شود
بودم که به فیلمی با موضوع اهدای عضو رسیدم و چون این فیلم بسیار زیبا بود تصمیم گرفتم فیلمی بر اساس اهدای عضو بسازم. هادی با بیان اینکه متاسفانه اطلاعات کمی درباره اهدای عضو داشتم و فکر می کردم هرفردی که به کما برود می توان اعضای او را اهدا کرد، اظهار کرد: بر همین اساس فیلمنامه ای نوشته و ارائه کردم و بعد از ارائه فیلمنامه متوجه شدم اطلاعات نادرستی در فیلم وجود دارد که خوب، تغییرات لازم را ...
ماجرای مثله شدن پاسدارها در پاوه
همراه خود داریم را با کمال دقت و احتیاط زمانی که دشمن نزدیک سنگر ما شد به طرف آنها پرتاب کنیم. چون تیربار سنگین بود و نمی توانستیم آن را با خود ببریم و از طرفی هم نباید آن را سالم در اختیار دشمن می گذاشتیم. به همین دلیل آلت متحرک تیربار را درآوردم و آن را داخل پیراهنم گذاشتم. چند فشنگی هم داخل ژ- 3 مانده بود را به طرف آنها شلیک کردیم. وقتی که کاملا نزدیک شدند، نارنجک ها را به سمت شان پرتاب کردیم و ...
قاتل: زنم را کشتم چون بدون اجازه بیرون رفت
من اجازه نگرفته بود، خیلی ناراحت شدم و با زنم دعوا کردم و او را به شدت کتک زدم. بعد زنم گریه کنان به اتاقی رفت و من هم شب را در هال خوابیدم؛ صبح که بیدار شدم، دیدم همسرم هنوز بیدار نشده است. وقتی دستم را به بدنش زدم تا بیدارش کنم؛ متوجه شدم بدنش سرد است و فوت کرده است. خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم خودکشی کنم. اول رگ دستم را زدم؛ اما نشد. بعد تصمیم گرفتم خودم را حلق آویز کنم، باز هم نشد ...