سایر خبرها
خیابان خانه من است
ونامه نگاری آنها به دادگاه استارت می خورد تا تکلیف شان برای نگهداری مشخص شود چون هم پذیرش با دادگاه است هم ترخیص. مدت زمان نگهداری ما در اینجا 20 روز است در این مدت بازدید از خانه و خانواده بچه ها صورت می گیرد بعد همه را به دادگاه گزارش می دهیم تا اگر خانواده صلاحیت داشت بچه به خانواده برگردد اگرنه تحویل مراکز نگهداری شوند. این مرکز حکم قرنطینه دارد ولی برخی از بچه ها تا آماده شدن پرونده شان ...
درون منوچهر آذری را ببینید
.... چون خبرگزاری ایسنا مربوط به دانشجویان مملکت مان است وقتی از من دعوت شد که به اینجا بیایم با تمام انرژی ام آمدم. این هنرمند پیشکسوت ابتدا خودش را چنین معرفی می کند: من اگر بخواهم داستان زندگی ام را بگویم، زمان زیادی می برد. از دورانی می گویم که وارد دبستان شدم. آن موقع تحرک زیادی داشتم. حتی صدای معلمان را تقلید می کردم و بچه ها دور من زیاد جمع می شدند. من بچه ی تهرانم، متولد سرچشمه ...
روزه مستحبی در دوره های دشوار آموزش تکاوری/ هر جا باشم دنبال روزی حلال خواهم بود
...، تصمیم من همان است که گفتم. من هم قبول کردم و به او گفتم هر طور که تو دوست داری! خوشحال شد و گفت من این قول را به شما می دهم که هر جا باشم، روزی حلال به دست آورم. حضور پدر و تمثال شهید محرابی پناه در رژه نمادین پدران شهدای دانشگاه امام حسین (ع) در محضر رهبر انقلاب بعد از دانشگاه سراغ چه کاری رفت؟ یک سال و نیم درس را ترک کرد. شش ماه اول در آموزشگاه فنی حرفه ای ...
مردم را با زور نمی توان به جهنم برد!
عزیزترین هموطنان مان خبرهای زیادی از سایه شوم جنگ هست؟! تصور کن! نوزادی را تصور کن که روز به دنیا آمدنش، مصادف شده با چهلمین روز شهادت پدر! خبری از سایه شوم جنگ بر سر کشور نیست از صدقه سر گرد یتیمی بر چهره همین نوزاد است! شگفتا از این اعتدال! خونش را شهید جمهور بدهد، خون دلش را امیرحسین و امیرحسین ها بخورند، آن وقت جناب رئیس جمهور ناظر بر امنیت ایران عزیز، منت برجام بر سر ملت بگذارد! که برجام مانع جنگ ...
حسن رفسنجانی،به حسن گالیله
.... سرباز عراقی فردا صبح با یک برگ روزنامه در دست برگشت. صدا زد: حسن، حسن! روی، تعال! حسن یک کنجی کز کرده و در خلوت خود به عزا نشسته بود. همه بچه ها، نگران و ناراحت توی حال خودشان بودند. سرباز عراقی وارد آسایشگاه شد و رفت پیش پای حسن؛ مثل کسی که بدهکار باشد. برای اولین بار یک عراقی ، شکسته و خرد شده آمده بود که خودش را، حرفش را ثابت کند. آمده بود که از خودش دفاع ...
راز صنعتی شدن ایران
نمی کنم که همیشه معتقد بودم مردان زیبارو و خوش اندام همیشه با هوش تر و موفق تر از دیگران هستند. در نگاه اول از این وزیر تازه وارد خوشم آمد. کارمندان وزارتخانه در اتاق بزرگ وزیر جمع شده بودند، من رفتم در کنار عالیخانی و رو به جمعیت ایستادم. عالیخانی شروع به سخنرانی کرد. از کلمه اولی که گفت فهمیدم این آقا از جنس آن وزرای قدیم نیست. گذشتگان همیشه حرف های بچه گانه می زدند که آقایان باید سر ساعت در ...
حاج رضا برای گرفتن مجوز اعزام محاسن سفیدش را زد!
برایم خوابی را که دیده بود تعریف کرد که جالب بود. گفت در غروب اربعین حسینی و در حرم ملکوتی حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، در آن هیاهو و شلوغی خاص اربعین، لحظه ای خوابش می برد و در خواب پدر را می بیند که به ایشان می گوید به شهادت رسیده است. مادر شتابزده از خواب می پرد و این خواب برایش حجت می شود که پدر شهید شده و مزد سال ها رشادت و پاسداری از ارزش های انقلاب اسلامی را با شهادتش دریافت کرده است. پدر با ...
نوکِ حمله ...
آسان نیست. چند ساعت که می گذرد احساس می کنید دست، دل و قلم شما مردد مانده که بنویسم یا ننویسم؟ از کجا شروع کنم و... روزنامه نگار اصولگرا و همیشه افشاگر سالهای اخیر که هر از چندی سرمقاله ها و یادداشت هایش خبر ساز می شود اگر در نقد و تحلیل ها و یا افشاگری هایش قرار باشد بزند به سیم آخر، ممکن است حریف یا رقیبانش را اساسی بشوید و پس از چلاندن ، پهن کند روی بند تا مدتی آفتاب بخورند! ...
بلایی که بر سر دختر 14 ساله در خانه فساد آمد +عکس
...، همه را تجربه کرده است. اکنون با کوله باری از تجربه های سیاه، به دنبال رنگ زدن به روزگارش است. روزگاری که هیچ گاه روی خوش خود را به مریم نشان نداده است. زمانی که پدرش را از دست می دهد، او می ماند و خواهر کوچکترش که به خاطر مشکلات مادر، مجبور می شوند به خانه پدر بزرگ بروند. پدر بزرگ خانه ای در یکی از شهرهای شمالی دارد و در تهران نیز صاحب آلونکی در محله قالیشویی منطقه هرندی ...
اقدام بسیار وحشیانه ودردناک پسر عصبانی با پدرش جلوی چشم خانواده +تصاویر
هنگام این عمل مادر خانواده نیز حضور داشت.نیروی اورژانس هوایی به سرعت به محل حادثه اعزام و پس از خاموش کردن آتش اقدام به انتقال هوایی پدر به مرکز پزشکی منطقه کندال نمودند، اما به علت شدت جراحات جانش را از دست داد. کنیترا رولینز دختر خانواده میگوید: من و مادرم دیدیم که برادرم، پدرم را آتش زد، ما شوکه شده بودیم و نمی دانستیم باید چه کار کنیم، فقط با اورژانس و پلیس تماس گرفتیم.زمانی که پدرم را ...
خوشنام اما بی پول هستم
سعید پیردوست 76 ساله، زندگی پرفراز و نشیبی داشته است. عاشق سینما بوده و همین عشق او را با ماجراهایی روبه رو کرده است. با پیردوست که این روزها در فیلم قاتل اهلی بازی می کند، هم صحبت شدیم تا برایمان بگوید سینما کی خوب است و کی خانمانسوز ! هم محله ای و دوست مسعود کیمیایی بوده اید، اما انگار از جایی به بعد راهتان از هم جدا می شود؟ من در یکی از جنوبی ترین مناطق تهران کوچه آبشار و بازارچه حمام نواب به دنیا آمدم. پدر و مادرم آدم های بسیار ساده ای بودند و زندگی ما هم ساده و معمولی بود. پدرم کارمند اداره پست بود. شرایط زندگی مان طوری بود که مجبور بودم کار کنم تا زندگی ام را بچرخانم به همین دلیل بعد از گرفتن دیپلم سرکار رفتم.کارهای مختلفی کردم یک دوره ای کارمند بانک بودم، بعد رفتم شرکت ماک و در بخش مالی اداری آنجا مشغول کار شدم که آخرین پستم در این شرکت مدیر امور مالی بود. تا سال 67 در این شرکت کار کردم. البته سال 51 بود که کارم را در سینما با آقای کیمیایی که از دوستان و بچه محله بودیم شروع کردم. دیپلم که گرفتم دوست داشتم مثل بقیه دوستانم (مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان، اسفندیار منفردزاده و...) وارد کار سینما شوم. اما چون شرایط زندگی ام فرق می کرد، نتوانستم. اما آنقدر این حرفه را دوست داشتم که سال 51 از آقای کیمیایی خواستم در فیلم هایش به من نقش بدهد و او هم نقشی کوتاه در فیلم خاک به من داد و این گونه بود که وارد سینما شدم. چطور شد که این گروه دوستی همگی به سینما علاقه مند شدند؟ سینما عشق ما بود. از همان بچگی به نمایش و سینما علاقه مند بودیم. آقای کیمیایی از بچگی عاشق کارگردانی بود. آقای قریبیان بازیگری را دوست داشت و بازیگر مورد علاقه اش کرک داگلاس بود و من گریگوری پِک را دوست داشتم. یعنی فیلم هایی که می دیدید روی شخصیت و علاقه مندی های شما تاثیر گذاشته بود؟ بله بشدت. با سینما بزرگ شدیم. دوستانم چون شرایط زندگی بهتری داشتند، حرفه سینما را ادامه دادند اما من مجبور بودم برای تامین مخارج زندگی ام کار کنم . پس به رویا های کودکی تان نرسیدید؟ نه! اما علاقه ام به سینما از بین نرفت و برای همین از آقای کیمیایی خواستم در فیلم هایش نقش هایی هر چند کوتاه به من بدهد. خودم را بازیگر نمی دانستم فقط دوست داشتم در سینما حضور داشته باشم . از این که به آرزویی که در دل داشتید، نرسیدید چه حسی دارید؟ من از همان اول آدم سینما نبودم. استعداد و توان بازیگری داشتم اما آدم این حرفه نبودم. آدم سینما باید رُک باشد و بتواند از حق خودش دفاع کند و به اصطلاح حراف باشد! اما من حراف و اهل زد و بند نبودم و نمی توانستم گلیم خودم را در این حرفه از آب بیرون بکشم. از روی عشق و علاقه سینما را ادامه دادم شاید برای همین است به اصطلاح هشتم گرو نهم است. در ادامه مسیرتان با مهران مدیری همکاری کردید و وارد کارهای طنز شدید. این روحیه طنز از چه موقع در شما شکل گرفت؟ از اول در من بود. فیلم های کیمیایی سبک خودش را دارد اما نقش هایی که من بازی می کردم کم و بیش طنز بودند. در فیلم توکیو بدون توقف با آقای مدیری آشنا شدم و نقش مدیر شرکت را در سریال پاورچین به من پیشنهاد کرد و از همان اول گفت که نقش اصلی نیست و شاید هفته ای یک روز مقابل دوربین بروم . روحیه طنزی که دارید زندگی را برایتان راحت تر کرده است؟ اگر بتوانی این روحیه را همیشه حفظ کنی، زندگی حتما راحت تر می شود. اما واقعیت این است که مشکلات زندگی آنقدر زیاد شده که دیگر نمی توان شاد بود. زمانی که در سریال پاورچین بازی می کردم، روحیه ام خیلی بهتر بود و مشکلات به اندازه اکنون به من فشار نمی آورد به همین دلیل با نقش زندگی می کردم اما الان فقط نقش را مقابل دوربین بازی می کنم؛ الکی می خندم و شوخی می کنم اما ته دلم شاد نیستم. آیا نمی شود زندگی را جوری مدیریت کرد که اوضاع به نقطه بحران نرسد و روحیه به این اندازه خسته نشود؟ زندگی بالا و پایین زیادی دارد، دوره هایی هست که شرایط خیلی راحت است اما به مرور وقتی سن بالا می رود و شرایط سخت می شود، احساس می کنی خودت و خانواده ات هر لحظه در خطر هستی و هیچ گونه امنیتی نداری. در 76 سالگی شرایط سخت و شکننده می شود، بهتر نبود وقتی جوان تر بودید برای این دوران برنامه ریزی کنید؟ وقتی در شرکت ماک کار می کردم، شرایط خیلی خوبی داشتم. مدیر امور مالی اداری بودم اما قانونم این بود که سالم زندگی کنم و هیچ سوءاستفاده ای از پست و کارم نکنم. همیشه در هر حرفه ای که بودم، تلاش کردم اسمم و رسمم پاک بماند. اشتباه من این بود که سینما را انتخاب کردم! به خاطر بازی در سینما از کارخانه ماک بیرون آمدم شاید اگر می ماندم، الان با حقوق بسیار خوبی بازنشسته شده بودم. با تجربه ای که دارید چه توصیه ای به جوان ها دارید برای انتخاب هایشان؟ اگر جوانی علاقه مند به سینماست اول به این نکته توجه کند که باید استعداد این کار را داشته باشد، بازیگر باید ذاتا بازیگر باشد. به زورِ کلاس نمی توان بازیگر شد. با پارتی و پول شاید بتوان یکی دو نقش به دست آورد اما نمی توان بازیگر ماند. دوم این که با این نگرش وارد سینما شوند که شاید خیلی جاها حقشان خورده شده و باید بتوانند حقشان را بگیرند. باید بلد باشند حرف بزنند. آدمی که حجب و حیا دارد، در سینما دوام نمی آور ...
آرزوهای برباد رفته زیر سقف خانه ای که نیست
، آرزوها و درددل هایشان فکر می کنم . در منطقه عرب آباد که نزدیک محله ملک آباد و زندان قزل حصار است خانواده های بیشماری در فقر زندگی می کنند این مناطق پر از مشکلات ریز و درشت است. اینجا بی پولی، اعتیاد و کارتن خوابی با هم پیوندی دیرینه دارند گویا قرار است بی پول که می شوند اعتیاد به سراغشان بیاید، بعد خانه هایشان دود شود و بعد آواره کوچه و خیابان شوند و بعد و بعدهایی که همه از بر هستند ولی گویا کاری از دست کسی برنمی آید. ...
داستان تحت تعقیب ترین مرد دنیا
می شدند پیشنهاد کوچرنا واقعی است. بورمن از وکیل خواست کتاب و دو بلیت درجه اول به مسکو برایش بفرستد. هر دو روز بعد به دستش رسید. کوچرنا به بورمن شماره ای داد که در صورت هرگونه شک و تردید با آن تماس بگیرند. در آن سو یک کارمند کنسولگری روسیه در سان فرانسیسکو قرار داشت که از قضا طرفدار فیلم "زندگی دیوید گیل" به تهیه کنندگی بورمن بود. همان هفته ویزا گرفتند ( کوچرنا خرید بلیت های درجه اول برای استون و ...
ماجرای مثله شدن پاسدارها در پاوه
به همین ساختمان منتقل شدیم. در آنجا افراد پیشمرگان کُرد مسلمان از قبل حضور داشتند. دقیقا یادم هست پانزدهم یا شانزدهم ماه رمضان بود، که ما به پاوه رسیدیم. شب نوزدهم ماه رمضان در پشت بام همان ساختمان احیا گرفتیم. بعد از استقرار به همراه تعدادی از پیشمرگان کُرد مسلمان که همگی سلاح برنو و شکاری داشتند یک چرخی در شهر زدیم. روز نوزدهم ماه رمضان نیروها را به چند گروه تقسیم کردند. در هر گروه پنج ...
ارتباط چندش آورزن شوهر دار با پسر جوان/ هر روز به مغازه اش می رفتم
...> قدس 110 این اخبار را از دست ندهید: از دوست خواهرم خوشم آمد / کاری با او کردم تا به خواسته ام تن بدهد رفتار باور نکردنی پدر گلستانی بعد از محکوم شدن فرزندش در دادگاه عمومی آن روز همسرم در خانه نبود / من با دخترش ارتباط برقرار کردم آنجلینا جولی کردها در نبرد با داعش کشته شد! + عکس زمانی که به خانه رسیدم از دیدن وضعیت مادرم شوکه شدم / فوراً با پدرم تماس گرفتم ...
معصومه رامهرمزی و خاطرات خودنوشت یکشنبه آخر
، بگویم بچه های جنگ هر یک گذشته و پیشینه ای داشتند که عکس العمل هایشان به اتفاقاتی که در جنگ رخ داده، به گذشته، خانواده و نوع تربیت آنها بستگی دارد. چقدر سعی کردید تا کتابتان به یک داستان یا رمان تبدیل نشود؟ به جد می توانم بگویم خیلی، چون به هیچ وجه نمی خواستم کتاب من یک داستان یا رمان باشد و اگر هم پتانسیل رمان شدن را دارد، باید بعد از مرحله چاپ خاطرات اولیه باشد، زیرا از دل ...
اولین مدرسه عشایری یاسوج را چه کسی راه اندازی کرد؟ / همه چیز درباره پدر مدارس عشایری ایران...
از دیدن هر اتومبیل پیکان و پژو در خیابان های کشور خجالت بکشیم؛ بجای اینکه عادت صنعتی را به ایران بیاوریم محصول صنعتی را آورده ایم. آوردن محصول صنعتی به ایران یعنی به بچه هایی که تا صبح زحمت کشیدند و درس خواندند، به پدر و مادرها و اساتید و کسانی که فرش زیرپایشان را در راه علم فرزندشان فروخته اند پشت پا زده ایم چراکه ما می خواهیم با خرید خارجی پورسانت بگیریم جیب های گشاد خود را پر کنیم و روز به روز ...
هیچگاه از شهادت پسرم ناراحت نشدم/ می خواست عصای دستم باشد
میلاد را گرفته، محرم امسال را هم بجای برادرش در هیئت امام حسین (ع) تبل می زد. هر شب رو به روی عکس میلاد می خوابم خانم جُر درباره هدیه ای که روز مادر از پسرش گرفت، می گوید: از وقتی پسرم شهید شده هیچ شبی بیرون از خانه خودمان نخوابیدم. محل خوابم رو به روی عکس میلاد است، هر شب قبل از خواب چند دقیقه ای با او حرف می زنم و بعد می خوابم. یک شب قبل از تولد حضرت زهرا (س) به او گفتم پسرم ...
پریا از مردم نمره قبولی گرفت
خانه دار است، درباره سریال پریا تاکید کرد: پریا آموزنده بود، اما من نقدی هم نسبت به سریال دارم؛ بهتر بود سازندگان سریال زمینه سازی بهتری برای عشق پریا و پسرخاله اش کیوان می کردند، زیرا عشق این دو نفر کاملاً نامتعارف بود و برای مخاطب هم خیلی قابل هضم نیست که چطور کیوان عاشق پریا شد یا عشق پدر کیوان (محمود پاک نیت) و مادر پریا (افسانه بایگان) خیلی با فرهنگ ما همخوانی نداشت. بویژه این که دیالوگ های ...
کامران میرزا نایب السلطنه
مشتاقان رسیدن به سلطنت در میان قوم قاجار بسیارند : "ولیعهد را داد به دست عضدالملک گفت ببرید هر طور می خواهید تربیتش کنید." در 1295 ش از طرف احمدشاه به نیابت تولیت آستان قدس رضوی و استانداری خراسان منصوب و یک سال بعد از این سمت برکنار شد .او که شاهد عزل نوه خود و تغییر سلطنت از دودمان قاجار به پهلوی بود در 1307 ش در تهران درگذشت و مدفن وی در حرم حضرت شاه عبدالعظیم قرار دارد. فرزندان ...
مرگ مرموز یک زن در هاله ای از ابهام
به گزارش روزنامه شرق، مأموران آبان ماه سال 90 باخبر شدند زنی جوان در خانه اش جان باخته است. کسی که جسد این زن را پیدا کرده فرزند 21ساله او بود که بعد از بازگشت از مدرسه با جسم نیمه جان مادرش روبه رو شده بود. پسربچه به مأموران گفت وقتی به خانه رسید مادرش را دید که کیسه ای روی سرش کشیده و شالی نیز دور گردنش پیچیده شده بود. با توجه به گفته های این پسربچه، تحقیقات آغاز شد. پدر و مادر مقتول ...
آوازهای زیبای دختر نابینای 11 ساله
که هیچ محدودیتی نتوانسته جلوی حرکت شان را بگیرد. فقط باید چشم ها را باز کرد و خوب دید. همان اتفاقی که در خانه یک خانواده ساوجی افتاده است هرچند بسیاری در انتظار خاموشی چراغ این خانه بودند، اما آفتاب زندگی بخش بر آن تابید و مادر و دختری ثابت کردند که در سایه تلاش، انگیزه و توکل می توان به سیاهی ها پشت پا زد. خانواده غرار با وجود تنها فرزندشان فاطمه که از بدو تولد به بیماری استئوپتروز یا همان ...
بدترین درد ما درک نکردن ماست
، پاره نمی شود، این دست غیبی که همه جا به من کمک کرده را می بینم. من معتقدم انسان باید به یک دقیقه بعد از خود امید داشته باشد، زندگی گاهی خیلی سخت است اما اگر احساس کم امیدی داشته باشیم حتما شکست می خوریم، نباید از اتفاقات زود خسته شد؛ مثلا برای من با ازدواجم مشکلاتی هم پیش آمد اما آرامشی که در نهایت به دست آوردم بیشتر بود. حتی بعد از ازدواج نگاه اطرافیان و پدر و مادرم هم عوض شد ...
فروشندگی با پیدا کردن رگ خواب احساساتی ها
شخصیت پیرمرد متجاوز به گونه ای است که کمتر مخاطبی بعد از تماشای فیلم به این فکر می کند که چه اتفاقی می افتد که در یک جامعه پیرمرد 60-50 ساله بیماری که زن و بچه دارد و ظاهرا خانواده اش هم نه تنها او را دوست دارند که قبولش هم دارند، علاوه بر خیانت که ید طولایی در آن دارد متجاوز هم از کار در می آید و وقتی به خانه ای راه پیدا می کند که زنی به اشتباه در آن را باز کرده به خود اجازه می دهد به سراغ آن زن برود ...
کریس پرت، از دستفروشی تا ستاره شدن!
خواروبارفروشی به نام سیف وی است و پدرم هم مرده است او کارگر ساختمان سازی بود. خیلی سخت کار می کرد. در معدن و این قبیل جاها هم کار کرده بود. جایی بزرگ شدم که قدر و ارزش پول را یاد گرفتم. یادم می آید وقتی که بچه بودم، خانواده ام درآمد کمی داشت و برای همین اگر بچه ای از من می پرسید که کمیک بوکی خواندم می گفتم، نه! کمیک بوک ها گران هستند و بچه های دیگه به من می گفتند؛ یعنی چه؟ آنها سه دلارند و من می گفتم، وقتی سه ...
گروهک های ضد انقلاب می خواستند با تطمیع و تهدید، نیروهای کمیته انقلاب را گرفتار کنند
. آن ها از پدر و مادر من می خواستند که با من حرف بزنند و من را راضی کنند تا به سنندج برگردم و خودم را تسلیم گروهک های ضد انقلاب بکنم. اما زمانی که با پدر و مادرم صحبت می کردم، تمام حرف آن ها این بود که به هیچ وجه به سنندج نزدیک نشوم. پدرم می گفت: عزت! حق نداری به سنندج نزدیک شوی، من هم فکر می کنم که فرزندی به نام عزت نداشته ام. دور بودنت از خانه و خانواده بهتر از کشته شدنت به دست اعضای این گروهکی ...
موادفروشی را ترک کردیم نانوایی زدیم
حاجت روا شدم. امروز 12 سال و 3 ماه و 16 روز است که پاک هستم. همه اینها بهانه ای شد تا سراغ او و اطرافیانش برویم و دیروز و امروز او را مرور کنیم. مصرف مواد را تفریحی شروع کردم به خانه او در محله خانی آبادنو شمالی می رویم. در را که باز می کند در چهره اش یادگاری هایی از مصرف مواد را می بینیم. با روی باز به داخل خانه دعوت مان می کند و در کنار خانواده صمیمی شان می نشینیم و او از ...
روزها کارگر بود وقت اذان پیش نماز مسجد
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از همشهری محله، اکنون حجت الاسلام محمدباقر منتظری در آستانه 93 سالگی است و گذر عمر توان روزهای جوانی را از او گرفته است. حاج آقا با وجود کهولت سن، به محض ورود مهمان ها از جایش بلند می شود و با لبخند آشنا و همیشگی اش به استقبال ما می آید. اگرچه رد و نشان پیری روی دست ها و پیشانی اش نشسته اما حاج آقا دل جوانی دارد. در همان بد ...
شهیدمدافع حرم،محمدحسین محمدخانی یکی از نخبگان ومسئول سابق بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد
...، زن و بچه 9 ماهه اش را به خدا سپرد و لباس رزم پوشید. رفت تا این بار نه فقط از ناموس ملت و کشورش که از حرم آل الله در کشوری غریب دفاع کند. هر چند دفاع را فقط در جنگ و اسلحه نمی دید، او سال های متمادی در اردوهای جهادی در مناطقی همچون بشاگرد، جور دیگری دفاع را در خدمت به مردم محروم آنجا تجربه و تمرین کرده بود. مرد عمل بود و شجاع. مرید امام حسین (ع) بود و به قول مادرش اصلا مدافع حرم به دنیا آمده ...
صد ثانیه غم و شادی!/ یازده فیلمنامه کوتاه 100 ثانیه ای
: ... و اینک من باید بشتابم به سوی بهترین عمل! (رو به بچه) چه جوری بشتابم پسرم؟!... آها، فهمیدم؛ این جوری؛ ثوابش هم بیشتره!! او در حالی که خنده شادی سر می دهد، از چند جای بدن پسر بچه نیشگون می گیرد و پسر بچه خوشحال و خندان، خودش را از آغوش پدر بیرون می کشد و به طرف در اتاق فرار می کند... * فیلمنامه دهم: عرق پیشانی 1- ایستگاه اتوبوس- روز- خارجی اتوبوس واحد ...