سایر منابع:
سایر خبرها
نگاه کن ... نفس عمیق بکش ... پزشک اورژانس ماسک اکسیژن را به دهان زن وصل می کند. ساعت یک مادرم توی خونه تموم کرد. این از کانادا اومد. به خاطر مادرمون. گفت اگه طوریم شد، به بچه ها و شوهرم چیزی نگین. خیلی به مادرم وابسته بود. سال 65 هم که پدرم فوت کرد، اون بار هم رگش رو زد. رفته بود توی حموم رگ دو تا دستش رو با تیغ زده بود. لباساش سیاه بود، چیزی معلوم نبود. یک وقت دیدیم یه چیزی روی زمین ...
سال 61 ه.ق، در سرزمین کربلا، یکی از فرزندان حضرت مسلم بن عقیل (ع) بنام عبدالله [عبیدالله] و مادرش رقیه دختر علی بن ابیطالب علیه السلام به جنگ و مبارزه با دشمن آمد که عمروبن صبیح تیری به طرف او پرتاب کرد. عبدالله دستش را بر پیشانی خود سپر کرد، اما آن تیر دست او را آنچنان بر پیشانی جوان بیست و چند ساله دوخت که عبدالله دیگر نتوانست دستش را حرکت دهد، آنگاه ملعون دیگری، نیزه ای به قلب مبارکش زد و او ...
نیکوکاران می گوید کمی پنیر بیاورید تا روی دندان آیدا بگذاریم. باور کردنی نیست؛ در هیچ خانه ای پنیر پیدا نمی شود: باور کن چند روز است خودم و بچه ها خاک قند می خوریم. چند روز هم بود سیب زمینی پخته می خوردیم. یک هفته است می گوید تخم مرغ می خواهم، نداریم بخرم. محمد شایان پسر هفت ساله شهین همراه اوست. پسری که سر تا پایش خاکی است. لباس هایش هم کثیف و مندرس. پسر بچه با چشم های زیبایش زل زده به من ...
، اصلا لهجه غلیظ عربی ندارد. او درباره موکب شان که نام مقدس ام المصائب بر سردرش خورده می گوید: پدرم اصالتا کاظمینی است. اما ما تهران به دنیا آمده ایم. ما تقریبا هر سال برای زیارت یا دیدار همشهری ها به کاظمین، نجف و کربلا می رویم. امروز چون خودمان دسته می خواهیم راه بیندازیم زودتر کار پذیرایی را شروع کرده ایم. من توی خانه خودمان هیچ وقت چای دم نمی کنم اما محرم ها خودمان موکب داریم و به کمک بچه ها پول ...
عزیزم شعری برای قصاب روستا زمانی که در این دنیا زندگی می کردم گوسفندان زیادی را کشتم گوشت زیادی برای مردم مهیا کردم تا بتوانند به راحتی گوشت بخورند من به همه گوشت خوب و باکیفیت ارزانی داشتم تا با لذت تمام از آن بخورند شعری برای دختربچه سه ساله در آتش جهنم بسوز ای تاکسی لعنتی که از شهر سی بیو ...
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، رسیدگی به این پرونده زمانی آغاز شد که مأموران پلیس 110 از کشف جسد سوخته در بیابان های اطراف هشتگرد با خبر شدند. مرد کشاورز که جسد را پیدا کرده بود به پلیس گفت: صبح زود که برای آبیاری مزرعه ام به اینجا آمدم، ناگهان چشمم به خودروی گران قیمتی افتاد که کنار جاده رها شده بود. هرچه در اطراف جست وجو کردم، کسی را ندیدم. اما کمی جلوتر با شعله های آتش روبه رو شدم وقتی به ...
...> پنجم: پسر رفته ای آن جا درس بخوانی یا دنبال این حرف ها باشی اگر می خواهی دنبال این حرف ها باشی داشتن یا نداشتن دکترا فرقی به حالت نمی کند از راه حق خبری نیست برگرد بیا خانه شاید این جا یک زن گرفتی و مشغول به کار شدی و دیگر دنبال این حرف ها نرفتی بچه جان دنبال مسیر حق باش ... هفتم: no matter what i love you ...
کمی گنگ به نظر می رسد. زن همسایه می گوید که این بانوی کم توان مدتی پیش سکته کرده و توان حرف زدن ندارد، مگر در حد چند کلمه نصفه و نیمه آنهم با سختی زیاد، به همین خاطر از دخترک می خواهم زبان مادر باشد . 50 ساله است، مدتی پیش سکته می کند، همسرش وقتی حال بیمار او را می بیند؛ پس از 24 سال زندگی مشترک تجدید فراش کرده و زن را با 4 فرزند در چنین محلی تنها می گذارد. مرد تنها گاه گاهی به آنها سر ...