سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی مشترکم پیش از آغاز به پایان رسید
. تازه پرونده ما که از ب بسم الله اون تا والضالینش پیش خودتون هست. دیگه حقیقت نمیدونم چی رو می خواهی بدونی که اون تو نباشه . به زور لبخندی زدم و گفتم راست می گید. می رم سراغ پرونده. از همون اول هم آدرس رو نداشتم و اشتباهی تا اینجا اومدم خندید و گفت بس دیگه. چیه چی کار می تونی برا من بکنی. خودت گفتی. یادت نیست. گفتی زیاد هم بی مصرف نیستی و کار هم از دستت بر میاد . با عتاب گفتم با ...
در برجام های 2 و3 دشمن دارد مرحله سوم نفوذ را دنبال می کند/ در فتنه 88 سفارت انگلیس بیش از 200 نیرو ...
تو اینجاست که روی این صندلی رأی بدهی و تو یکی می شوی. جایگاهت را تعیین می کنند و می گویند همین جا بنشین و به عنوان یک عضو نقشی را که من تعیین کرده ام ایفا کن. همان برنامه را در ابعاد مختلف دنبال می کند. چرا این کار را می کند؟ می خواهد استقلال ایران را بگیرد. مرکز خاورمیانه ساوان در امریکا گزارشی را تهیه کرده است که در آن مسیر ریل گذاری شده برای ایران را راجع به نفوذ بیان می کند. چه می گوید؟ ...
مهدی پاکدل: سراغ اجرا نمیروم.بسیار خجالتی ام
چیز را درست می دید. به پلان ها فکر می کرد و سپس از بازیگر کمک می خواست. نگاه می کرد و تو را می دید. مشکل ما بازیگرها با فیلمبردارها گاهی این است که تو را نمی بینند و درک نمی کنند که الان حست چیست و برای روکردن حس صددرصد خودت چه نیازی داری. آنها درگیر کار خودشان هستند و دست و پای تو را به گونه ای می بندند که نمی دانی حواست به بازی خودت یا عوامل باشد. ولی آقای استورارو بسیار حرفه ای این ...
خاطرات آزاده فاطمه ناهیدی(14)
هم نگران بودم. حلیمه جثه خیلی ظریفی داشت. عراقی ها به او می گفتند طفل. نمی شد خیلی روی او حساب کرد. گفتم: خوب فکرهایت را بکن. اگر در خودت آن تحمل را دیدی، این کار را بکن، چون ممکن است همان چند روز اول از پا در بیایی. تصمیم این شد که همه خوب فکر کنند. بعد شروع کنیم. بالاخره در بیستم فروردین ماه سال 61 بعد از نماز و راز و نیاز با خدا دست هم را گرفتیم و با تکبیر و نام خدا قسم خوردیم که تا ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (326)
. 20. قوانین رانندگی در ایران: اول نیسان میره، بعد من، بعد هر کی تونست. واقعا حسش نیس که بذارم سرجاش 21. حالا ما چون عکس غذا نمیذاریم اینستاگرام دلیل نمیشه که شما فکر کنی ما فتوسنتز میکنیم که. 22. امروز یه داف اومد سمتم و میخندید منم عینک دودیم رو زدم و رفتم بهش گفتم ویژگی خاصی از من شما روبه وجد اورده؟ گفت اره، تی شرتت که کردی تو شلوار. 23. اگر ...
از "اشک "های مهران تا "لبخند"های کربلا...
به گزارش دولت بهار به نقل از نسیم، "براده ها" اگر هماهنگ باشند می توانند خیلی کارها بکنند؛ اسمش آنقدر جذاب است که تو را وادار کند کتاب را ورق بزنی؛ با هر صفحه ای که می خوانی احساس می کنی در جاده های عراق با نویسنده قدم می زنی، می خندی؛ بغض می کنی و در نهایت خودت را در کربلا می بینی که با پای خسته و چشمی گریان دست بر سینه گذاشتی و رو به گند طلائی اش می گویی: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ...
پیام مهم احمدی نژاد به غلامحسین الهام/ تهدید عجیب دو نماینده؛ یا گزینه ما یا تحقیق و تفحص!/ عده ای در ...
آینده را بررسی می کند گفته است: حتی از شما که خیلی هم بهتان علاقه مندم نیز حمایت نمی کنم. چون به آقا اعلام کردم که در انتخابات دخالت نمی کنم، نمی توانم از شما حمایت کنم.این مطلب در پایش منتشر شده است. کنایه اکرمی به نعمت زاده سید رضا اکرمی با تاکید بر اینکه وزرایی که در دولت چابک و چالاک نیستند باید هر چه سریع تر تغییر یابند گفت: من یک بار به پشت آقای نعمت زاده زدم و گفتم ...
هدیه شهیدبالازاده درحین عملیات
برای حضور در عملیات اصرار می کرد. حالش را درک می کردم چون در موقعیت او قرار گرفته بودم. در آزادی خرمشهر 14 ساله بودم و به من هم اجازه حضور در عملیات را ندادند. مرحمت پیش من آمد و جویای راه حلی شد. گفتم اولین راه این است که بروی پیش ورمزیاری و با او صحبت کنی در غیر این صورت پنهانی تو را در میان نیروها اعزام می کنم. زمانی هم که متوجه ماجرا بشوند دیگر دیر است و نمی توانند تو را برگردانند ...
فال روزانه - فال امروز شما دوشنبه 10 آبان 1395
بسوخت تعبیر: هوشیار باش رقیبان می خواهند تو را خوار کنند و از در الفت وارد شده اند و طرح محبت با تو خواهند ریخت. فریب آنها را نخور. خودت گره ها را باز کن. از چیزی خجالت نکش به سفری کوتاه می روی و در این سفر گشایشی در کارت می شود و تو به کام دل خود می رسی و در آن زمان بندگی خداوند را فراموش نکن. فال روز متولدین آذر: اگر دیروز پا را از گلیمتان درازتر کرده باشید امروز ...
هیچ کس در هیچ مقامی از همراهی با امام مستغنی نیست
، قال و مقام عالمی می کشم از برای تو. پیامبر اکرم(ص) تا آنجا پیش رفت که دیگر جبرییل نتوانست برود و گفتم اگر بیشتر از این بیایم، می سوزم که فرمود: لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْت (6) احدی قبل از شما تا اینجا نرفته است. این پیامبر در حالی برای دستگیری ما به زمین آمده که عوالم را دیده است. ما باید با پیامبر باشیم و معنای معیت با پیامبر این نیست که پیامبر یکی و منم یکی. معنای معیت با ...
اطاعت؛ راهی برای دوری از وسوسه ها
همه را دارد، افتخار می کند که همه را دارد. بلکه می گوید: خدایا! من بنده هستم یا خیر!؟ من را داخل بندگان خودت قرار دادی یا خیر!؟ من می خواهم عبدالله و بنده ی تو باشم. دنبال این است، دنبال کرامات و مقامات، ولو به ظاهر معنوی نیست. وقتی انسان با این نگاه جلو برود، خیلی فرق می کند با کسی که وقتی نماز شب می خواند، دعا می کند و ذکر می گوید، فقط برای این است که چیزی به دست آورد. پس معلوم می شود ...
پاسخ فرمانده به سؤال چه اندازه حقوق می خواهید چه بود؟
انتظار نیست. فارس: نظرش در مورد جبهه و جنگ چه بود؟ می گفت من نه از ترس جهنم می جنگم، نه به خاطر بهشت، من به خاطر خدا می جنگم، می گفت: من جنگ می کنم تا شهید شوم؛ 25 ساله بود، به او گفتم ازدواج کن، گفت: الان وقت ازدواج نیست، اگر در جنگ پیروز شدیم به فلسطین می روم و در آنجا می جنگم تا به شهادت برسم. از جنگ نمی ترسید، در وصیت نامه خود نوشته که لبیک، لبیک یا خمینی، لبیک یا ...
ظهور، مشاهده خدا در قلب است
: نمی توانم بپذیریم، زیرا هر جا را که نگاه می کنم غیر از خدا کسی نیست. وجود همه شما را جزء او حساب می کنم. کجا می توانی به من حالی کنی که من نیستم. نیستم دیگر چیست؟ کسی گفت چرا نیست. گفتم من خودت را قبول دارم به خدا چه کار دارم؟ به گریه افتاد. به او گفتم من، هم دینِ تو هستم. من به خدا قائل نیستم، تو را قائلم. تا این را گفتم ترکید و افتاد. نمی َشود انکار کرد. ظهور اوست. بعد از ظهور صبر کن، رجعت می ...
قاسمی ساخت فیلم دختر شینا را تایید کرد
می کردم، خوابم نمی برد. نمی دانم چقدر گذشت که یکدفعه یک نفر پتو را آرام از رویم کشید. سایه ای بالای سرم ایستاده بود، با ریش و سیبیل سیاه. چراغ که روشن شد، دیدم صمد است. دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم: ترسیدم. چرا در نزدی؟! خندید و گفت: خانم! به در زدم، نشنیدی. قفل در را باز کردم، نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم، جواب ندادی. چه کار کنم. خوب برای خودت راحت گرفته ای خوابیدی. ...
خودم نخواستم پنالتی بزنم چون کفشگری توپ را برداشته بود
پیراهن پدیده که فکر کنم قسمتم این است به صبا گل بزنم. * چرا پنالتی نزدی. دوست نداری پنالتی بزنی یا تشخیص کادر فنی بود پشت توپ قرار بگیرد. – من خودم نخواستم پنالتی بزنم و وقتی مهرداد کفشگری توپ را برداشت و گفت من پنالتی می زنم گفتم مشکلی ندارد و او زد. * از این پس تو پنالتی می زنی؟ – بستگی به شرایط دارد و در این مورد مشکل خاصی وجود ندارد. * سه ...
منصوریان گفت نابودت می کنم!/با اولین پول قراردادم برای پدرم وانت خریدم/منتظرم سومین فرزندم متولد شود تا ...
حتی عنوان کرده بود که ما جای خواب هم در اختیار این دروازه بان قرار می دهیم. این قصه هایی که تعریف می کنم نشان می دهد خدا واقعا می خواست که من به اینجا برسم. من وقتی موضوع را متوجه شدم، پیش آقای سعید ریاضی رفتم و گفتم شما جای خواب به من نمی دهید و به همین خاطر می خواهم به صبا بروم اما آقای ریاضی همان موقع به من گفتند تو می روی اما باز هم پیش ما برمی گردی. وقتی به صبا رفتم و قرارداد بستم باشگاه صبا ...
امیری: فاصله مان را با استقلال بیشتر می کنیم
.... از وقتی هم که وارد پرسپولیس شدم تمام وجودم را وقف این تیم کردم. او در خصوص اینکه آیا از ابتدا پرسپولیسی بوده یا خیر گفت: نفر چندمی هستید که این سوال را از من می پرسید از زمانی که آمدم لیگ برتر، قبل از آن طرفدار پرسپولیس بودم. اما وقتی که صاحب تیمی در لیگ برتر می شوی خودت صاحب هویت می شوی. اما قلبا پرسپولیسی بودم و خوشحالم که اکنون در خدمت این تیم هستم. امیری پیشینه ...
احساس غرور می کنم
؟ نه. جوان بودند؟ صورت شان را ندیدم. به نظرم معتاد و ولگرد بودند. چطور شد تصمیم گرفتی به سمت شان بروی؟ نمی دانم. شاید خدا را دیدم. شاید حس انسان دوستانه ام بود. من این صندوق را همیشه جلوی دانشگاه می بینم. از این که داشتند پول هایش را می دزدیدند، حالم گرفته شد و گفتم باید هرجور شده جلویشان را بگیرم. وسیله ای برای دفاع از خودت همراه ...
از خمپاره انداز ناشی تا روایت گل نرگس یک شهید
...، بفرما وقتی آدم تو خونه اش در امان نیست چطور می تونه تو دستش تفنگ نگیره و نجنگه، چرا ساکتی؟ نرگسمون که طوری اش نشده، تو را به خدا حرف بزن! چرا گریه می کنی؟ حتماً به خاطر دخترمونه نه؟ همین که به خودت اومدی خیلی عالیه، به اون پروانه نگاه کن! داره دور نرگس قشنگ مون می چرخه، حسودی ات می شه نه؟ بی خود که نیست، نرگس منه، نرگس من! کاشکی من هم یه نرگس کوچولو بودم یا یه پروانه ...
همه ایثار، همه عشق
بیرون بکشند اما تو را چه کنیم، آزارم می دهد اما وجود مادر به من آرامش می دهد. مادر عاشق گل رز قرمز است و هر سال روز مادر از برادر کوچکم محمدرضا که شرایط جسمی بهتری نسبت به ما دارد می خواهیم که برای مادر گل بخرد و من و دو برادرم این گل ها را تقدیم بهترین و نمونه ترین مادر دنیا می کنیم.
برانکو وقتی اصرارم را دید با جدایی ام موافقت کرد
پرسپولیس و جدایی اش از این تیم داشت. متن صحبت های خالقی فر در ادامه از نظرتان می گذرد: * خبری از تو نیست! - اتفاقا من هستم شما دیگر سراغ ما را نمی گیرید * اتفاقا همیشه پیگیر اخبار خودت و تیمت هستیم. حالا بگو اوضاع و احوال چطور است؟ - خدا را شکر همه چیز خوب است. خدایی تیم خیلی خوبی داریم و انشاا... می توانیم روزهای بهتری را برای این تیم رقم ...
بررسی حلالیت "تبرّک" در نزد مسلمین و حرمت آن در نزد وهّابیان
و از برکت آن استشفا می بردند، و موی حضرت را برداشته و در ظرفی از آب گذاشته و آن را می آشامیدند و بدین صورت شفا پیدا می کردند... .30 17- یحیی بن حارث ذماری می گوید: واثلة بن اسقع را ملاقات کردم و به او گفتم: تو با این دستت با رسول خدا(ص) بیعت کرده ای؟ گفت: آری. گفتم: دستت را بده تا ببوسم. او دستش را به من داد و من آن را بوسیدم .31 18- بخاری در کتاب الادب المفرد از عبدالرحمن ...
خمسه: در ایران جای نان، قُرص به هم می دهیم
می گیرد از ابزاری مثل سردرد استفاده کند تا مورد محبت اطرافیان قرار بگیرد؛ مثلا مادرم زمانی که کودک بودم مدام من را می زد که البته دستش درد نکند و برای اینکه مورد محبت مادرم قرار بگیرم و من را در آغوش بگیرد، می گفتم سردرد دارم. خود این بعدها تبدیل به روشی در زندگی شما می شود که برای همسرت نیز این نقش را بازی کنی. این بازیگر نقش های کمدی اضافه کرد: سردرد یک آژیر است تا به شما اعلام خطر ...
یک سوم فصل تمام شد؛ لباس پرسپولیس رونمایی نشد
...، یعنی اگر المان های تبلیغاتی از روی این پیراهن برداشته شود به جز یک یقه 7 مشکی رنگ هیچ مشخصه و طرح دیگری ندارد که مشخص باشد این لباس امسال پرسپولیس است و هر کسی هر پیراهن قرمز تیره رنگی به تن کند می تواند ادعا کند این لباس پرسپولیس است! درست مانند لباس ابتدای فصل تراکتورسازی هیچ تفاوتی با لباس پرسپولیس نداشت. از طراحی و جاگذاری نازیبای تبلیغات روی لباس هم هرچه بیشتر بگوییم کمتر فایده دارد ...
شهادت پاداش 10سال مجاهدت سردار بود
. من معلم مقطع ابتدایی هستم و با شهید از طریق یکی از همکارانم آشنا شدم و سپس ایشان به خواستگارام آمد. به من گفت نظامی ام و هر جا لازم باشد برای دفاع از اسلام اعزام می شوم. وقتی فهمیدم 80 ماه سابقه جبهه دارد گفتم او یکی از مقربین در گاه خداست و قبول کردم. ما سال 1370 با هم ازدواج کردیم و دو فرزند دختر و پسر داریم. 25 سال در کنار این مرد زندگی کردم و شکر خدا که با شهادت عاقبت بخیر شد. چه مرگی ...
حسینی: صدرنشین شدن آسان است، اما کار سخت مان تازه شروع شده / کار اسپانسر شب بازی درست نبود
.... عملکرد خط دفاعی پرسپولیس تا به اینجای لیگ بسیار خوب بوده و تیم شما در 10 هفته ابتدایی شکستی نداشته و فقط سه گل خورده است. در مقایسه با سال گذشته به نظر می رسد حضور خودت در قلب خط دفاعی به عنوان بازیکن باتجربه و کاپیتان تیم، خیلی خوب به عملکرد خط دفاعی پرسپولیس کمک کرده است. ما مقابل صنعت نفت گل زدیم و در این گل زدن همه تیم شریک هستیم و اینطور نیست که فقط یک نفر گل زده ...
این سینما به یک آفت مبهم عقیدتی مبتلاست/ عناصر فارابی دهه 60 برای آینده خود و با پول بیت المال آزمون و ...
گفتند و نشستند و بدون مقدمه فرمودند : شما – درّی – خودت جایگاهی داری که می توانی به من توصیه کسی را بکنی، تعجب می کنم که برای دیدن من باید یک شخصی از آشنایان توصیه شما بکند! در جواب گفتم در این چند سال من فقط برای ارایه فیلم نامه هایم به بخش فرهنگی مراجعه کرده ام و همواره با جواب منفی مواجه شده ام و هرگز نزد شما نیامدم. چه کسی من را توصیه کرده؟ بعد ادامه دادم؛ کار پدرم بوده و خواسته مشکل ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (325)
، جهت تهییج آریایی ها 12. یه سری بابام گفت چرا بوی سیگار میدی؟ گفتم راننده میکشید، گفت تو ک با مترو میری. ینی چی؟ ینی راننده مترو نمیتونه سیگار بکشه؟ شیوه صحیح آموزش :)) 13. پیش خودت میگی دوس دارم برم دانشگاه تو رشته مورد علاقم ادامه تحصیل بدم، ولی میری دانشگاه از رشته مورد علاقت متنفرت میکنن. 14. اپل آخرش ایده کم میاره میگه شما با خرید این محصول 20٪ بیشتر ...
حاج مصطفی رشیدپور برای مصاف با اهریمنان از دیار خود همچو پرستویی هجرت کرد و خونین بال به آشیانه برگشت و ...
...> وقتی مجروح شد و برگشت در این هشت ماهی که تا شهادتش بود گاهی روی تخت کنارش می نشستم و می گفتم: با خودت چه کردی؟ می گفت: چه می گویی؟ من برات شهادت را از دست بی بی گرفتم چون در خواب دیده بود. ماجرای خواب چه بود؟ شب میلاد حضرت زینب (س) تماس گرفت و گفت: می روم حرم و زنگ می زنم هر حاجتی داری از خدا بخواه، وقتی به حرم می رسد درب های حرم را بسته بودند با کلی خواهش و تمنا از متولی می ...